ریه های زمین کدامند ؟

ریه های زمین کدامند ؟

باجنگلهای بارانی جهان آشنا شویم

درمیان اکوسیستمهای ارزشمند جهان ، هیچیک بااهمیت تراز جنگلهای بارانی (Rain Forests) نیست. این جنگلها ، درواقع شریانهای حیاتی زمین هستند که نه تنها اکسیژن تولید می کنند ، که منشاء دارو ، غذا ، ومعیشت بشرنیزمی باشند. جنگلهای بارانی ، بهترین سدّ دربرابر تغییرات آب وهوائی می باشند زیرا گازهای گلخانه ای راجذب می کنند. این جنگلها درواقع ، ریه های زمین هستند. کشاورزی ودامپروری ، بزرگترین دشمن جنگلهای بارانی می باشند. کشاورزان بومی وجنگل نشینان به میزان کمتر ، وبنگاههای چند ملیتی کشت وصنعت به میزان بیشتر ، زمینهای جنگلی رافدای منفعت طلبی خویش می کنند واگر شیوه ی کار ، زندگی و کشت خود رابه شیوه ای پایدارتبدیل نکنند ، این جنگلها درمعرض خطرجدّی قرارخواهند گرفت. برای درک اهمیت جنگلهای بارانی وخطراتی که آنها راتهدید می کند ، خواننده می تواند به نوشتار دیگر نگارنده ی این سطور ، تحت عنوان " چراجنگلهای بارانی مهم اند؟ " مراجعه کند که این مقدمه نیز ، به نقل ازآن ذکرگردیده است. اما این جنگلهای مهم که بقای بشر درگروی بقای آنهاست ، کدامند ودرکجای زیست کره قراردارند ؟

1)جنگل آمازون ، بزرگترین جنگل بارانی جهان ، باوسعت 5/5 میلیون کیلومترمربع است. بخش اعظم این جنگل بارانی ، درخاک برزیل ، پرو ، کلمبیا ، ونزوئلا ، اکوادور ، و بولیوی قراردارد وبالغ بر60 درصد آن ، درخاک برزیل واقع است. رودخانه ی آمازون نیزازقلب این جنگل پهناوروانبوه می گذرد. برآورد می شود که جنگل آمازون دارای 390 میلیارد درخت باشد. 16 هزارگونه ی گیاهی ، 5/2 میلیون حشره ودوهزارنوع خفاش پرنده ونیزدهها هزار نوع بوته وعلف ، از ذخائر طبیعی این جنگل می باشند. تاکنون 438 هزارنوع گیاه دارای کاربرد اقتصادی وداروئی ، درجنگل بارانی آمازون کشف شده وبه ثبت رسیده است وکارشناسان معتقدند که گونه های فراوان دیگری نیز وجود دارند که هنوز کشف نشده اند. چند گونه ی ماقبل تاریخ جانوری نیز درجنگل آمازون مشاهده شده است که جاگوار(Jaguar – نوعی گربه سان ازخانواده ی پلنگ ) ،شیرکوهی(Cougar) ، و آناکوندا ( Anaconda – نوعی مار بوآ ) ازآن جمله می باشند. دررودخانه ی آمازون ، ماهیهای الکتریکی وجود دارند که می توانند ازخود شوک صادرکرده وموجب فلج یامرگ دشمن گردند. انواع واقسام مار درجنگل آمازون یافت می شود که اغلب آنها سمّی هستند. انگلهای فراوانی دراین جنگل وجوددارند که ناقل بیماریهای مختلف می باشند. خفاش وامپیر (Vampire bat) که درجنگلهای بارانی زندگی می کند ، ناقل ویروسهای مختلف ازجمله هاری می باشد. ویروس مالاریا ، تب زرد ، وتب دنگی درجنگل آمازون به وفور یافت می شود.

2)جنگل بارانی کنگو ، پس ازآمازون بزرگترین جنگل بارانی جهان با 780/1 میلیون کیلومتر مربع وسعت می باشد. این جنگل درمرکز آفریقاواقع است ویکی ازطولانی ترین رودخانه های دنیا ، ازمیان آن می گذرد. این جنگل ، شمال کشورکنگو را بطورکامل می پوشاند ورودخانه ی کنگو که دومین رودخانه ی بزرگ جهان ازنظرحجم آب است ، ازمیان آن می گذرد وحوضه ای به وسعت 7/3 میلیون کیلومتر مربع ایجاد می کند. جنگل بارانی کنگو ، درآنگولا ، کامرون ، جمهوری آفریقای مرکزی ، جمهوری دموکراتیک کنگو ، بروندی ، رواندا ، تانزانیا وزامبیا ، گسترده شده است. شش کشورواقع دراین منطقه ، جنگلهای انبوه دیگری نیزدارند که به جنگل بارانی کنگو متصل اند. جنگل بارانی کنگو ، بخاطرتنوع بسیارگسترده ی زیستی اش ، شهرت دارد. شش هزارنوع درخت ، وده هزارگونه ی جانوری ، دراین جنگل وجود دارند. برخی ازمعروفترین این گونه ها عبارتند از : فیل های جنگلی ، انواع گوریل وشامپانزه ، زرّافه ی جنگلی (Okopi – معروف به گورزرّافه) وانواع شیر.

3)جنگل بارانی والدیویان ، 248 هزارکیلومترمربع وسعت دارد ودر طول سواحل جنوب غربی آمریکای جنوبی ودرامتداد شیلی وآرژانتین گسترده شده است. انواع گیاهان گل دار ، بامبو ، سرخس ، ومخروطیان ، دراین جنگل یافت می شوند. درامتداد نوارساحلی ، یخسارها (Ice sheets) ویخچالهای طبیعی (Glaciers) درحرکتند ودره ی مرکزی این منطقه ، پوشیده ازجنگلی انبوه است. آب وهوای این منطقه ، اغلب بسیارمرطوب وبارانی است وآسمان نیزهمیشه مه آلود است. جنگل بارانی جنوب شیلی ، بخاطرگیاهان استوائی ودرختان بلندش معروف است که ارتفاع آنها گاه به 150 فوت می رسد. گونه های نادر جانوری نیز دراین جنگل مشاهده شده است . برخی ازگونه های نباتی قدیمی نیز دراین جنگل وجوددارد( مانند Alerce و Olivilo ).

4)جنگل بارانی دینتری ، یک جنگل استوائی است که درامتداد ساحل شمالشرقی کوئینزلند گسترده شده ونام خود را از " ریچارد دینتری" گرفته است. وسعت این جنگل 2600 کیلومتر مربع است ومنطقه ای میان رودخانه ی بلومفیلد وتنگه ی Mossman رادربرمی گیرد. این منطقه ی پوشیده ازجنگل ، درمحدوده ی پارک دینتری ، قرارمی گیرد. رود بزرگ این منطقه نیز رود دینتری می باشد. دراین جنگل ، برخی ازکهن ترین انواع گیاهی مانند پنجه گرگ ویسان(Lycopsida) وبرهنه ساقیان (Psilotopsida) وجود دارند. تعداد زیادی ازجانوران وگیاهان کمیاب ، دراین جنگل مشاهده شده اند.

5)جنگل بارانی جنوبشرقی آسیا ، کشورهای اندونزی ، لائوس ، کامبوج ، وشبه جزیره مالایا رادربرمی گیرد. این جنگل درگذشته ، بخشهای بزرگتری ازآسیا راپوشانده بود. اما بخش بزرگی ازآن ، بدست انسان نابود شده است. جنگل بارانی جنوبشرقی آسیا ، زیستگاه انواع نادر پرندگان ، پستانداران ، دوزیستان وخزندگان است. درهرهکتار ازاین جنگل ، تقریباً 200 نوع درخت وجوددارد که جنگل زدائی توسط انسان ، موجودیت آنها رابه خطرافکنده است. یکی از ویژگیهای بارز این جنگل ، همین تنوع گیاهی وجانوری آن می باشد. ببر بنگال ، انواع خفّاش ، شاه کبری ، وگونه های کمیاب میمون ، دراین جنگل زندگی می کنند.

6)جنگل ملی تونگاس ، بزرگترین پارک ملی درایالات متحده می باشد که 17 میلیون جریب وسعت دارد وزیستگاه گونه های کمیاب ودرمعرض انقراض گیاهی وجانوری می باشد. این جنگل ، تاقلّه ی کوهستانهای ساحلی امتداد می یابد و آبدرّه ها (Fjords) ، یخچالهای طبیعی وشبه جزیره الکساندر راشامل می شود. حیات وحش این جنگل ، بسیارغنی است وگرگ وخرس قهوه ای آن شهرت جهانی دارند. پستانداران دریائی متنوعی نیز درآبهای این منطقه ، زندگی می کنند.

7)پارک ملی کینابالو ، درساحل بورنئوی مالزی واقع است ودرسال 1964 ملی اعلام شد و تنها پارک ملی مالزی محسوب می شود. این جنگل ، درزمره ی میراث جهانی محیط زیست به ثبت رسیده است. پارک ملی کینابالو ، زیستگاه بیش از 4500 گونه ی گیاهی و 100 گونه ی جانوری می باشد. کوهستان کینابالو ، مرتفعترین کوهستان جزیره ی بورنئو می باشد که توریستها وکوهنوردان بسیاری راجلب خود می کند.

8) جنگل ابری سانتاالنا ، که درچند ایالت کاستاریکا گسترده شده ، 26 هزارجریب وسعت داردوپوشیده ازخزه ، سرخس وانگلهای هوازی است که تقریباً روی هردرختی حضوردارند. جنگل سانتاالنا ، شش منطقه ی زیست محیطی بابیش از 2000 نوع گیاه ، 80 نوع پستاندار ، 400 نوع پرنده وحدود صد نوع دوزیست وخزنده وهزاران نوع حشره راشامل می شود.

9)جنگل بارانی سینهارانجا ، مساحتی معادل 8864 کیلومترمربع دارد ودر سریلانکا واقع است. این جنگل زیستگاه حدود 830 نوع گیاه وجانوربومی ، شامل درخت ، حشره ، پرنده ، خزنده ، پستاندار و دوزیست می باشد. این جنگل درسال 1978 بعنوان میراث جهانی محیط زیست به ثبت یونسکو رسیدو بیشتر دارای ذخیره ی گیاهی است وکمترگونه ی جانوری درآن زندگی می کند. شاید یوزپلنگ وفیل ، تنها گونه های جانوری دراین جنگل باشند.

10)جنگل بارانی پاسیفیک ، درامتداد سواحل غربی اقیانوس آرام گسترده شده وبزرگترین جنگل بارانی معتدل جهان به شمارمی رود. درختان چوب سرخ (Redwood) گونه ی مسلط گیاهی دراین جنگل ، بویژه درجنوب کالیفرنیای شمالی می باشند که بلندترین وکهنسالترین درخت روی زمین هستند. برآورد می شود که برخی گونه های این درخت ، بیش از دوهزارسال عمر وبیش از90 متر ارتفاع داشته باشند. دراین جنگل ، گونه های بیشمار ومتنوع جانوری زندگی می کنند که خرس سیاه ، خرس قهوه ای (grizzly Bears) ، گونه های درحال انقراض جغد خالدار (spotted Owls) ، انواع گرگ ، گوزن دم سیاه (stika Deer) وعقاب سرتاس، ازآن جمله می باشند.

11)جنگل ساندرابانز ، که بین هند وبنگلادش واقع است و 40 درصد آن درخاک هند قراردارد، ده هزارکیلومترمربع وسعت دارد. این جنگل ، یکی از نادرترین پدیده های طبیعی جهان به لحاظ موقعیت جغرافیائی می باشد که بین حوضه ی رودخانه های مگهنا (Meghna) ، پادما (Padma) ، وبرهماپوترا قراردارد. درختزارهای مانگرو (Mangrove) که بخش عمده ی این جنگل رامی پوشاند ، زیستگاهی ایده آل برای ببربنگال فراهم می آورد.

12)جنگل مونته ورده ، که درکاستاریکا قراردارد ، دارای وسعتی معادل 10500 هکتاراست. گیاهان سبزاستوائی ، بخش اعظم این جنگل رامی پوشانند. حدود 2500 گونه ی گیاهی و120 گونه ی دوزیست وخزنده ، هزاران نوع حشره، 400 گونه ی پرنده ، وصدها پستاندارمختلف ، ازجمله ساکنان جنگل مونته ورده هستند. رودهای طبیعی متعددی دراین جنگل جریان دارند وآبشارهائی زیبا می آفرینند. گیاهان داروئی فراوان ، ازجمله منابع ذیقیمت این جنگل بکر می باشند.

13)جنگل بارانی گینه پاپوا ، ازجمله جنگلهائی است که گونه های منحصربفرد گیاهی وجانوری دارد. این جنگل ، پوشیده ازدرختزارهای مانگرو می باشد که میان دوکشور اندونزی و گینه پاپوا گسترده شده است. دوسوم گونه های گیاهی وجانوری این جنگل ، دربخش گینه قراردارد. ازجمله گونه های منحصربفرد این جنگل می توان به موش ملخ خوار (Carnivorous mice) ، کبوتر چاهی (Pigeons) غول پیکر ، کانگوروهای درخت زی ، وموشهای عظیم الجثه اشاره کرد. گینه پاپوا ، همچنین زیستگاه بیشترین انواع ثعلب (Orchid) درجهان می باشد.

14)پارک ملی ساپو ، درجنوب غربی لیبریاقراردارد. این جنگل ، بزرگترین منطقه ی حفاظت شده وتنهاپارک ملی این کشورآفریقائی است که 1804 کیلومترمربع وسعت دارد و دومین پارک بزرگ طبیعی درغرب آفریقا می باشد. تنوع زیستی پستانداران دراین پارک ، منحصربفرد است. جانوران این جنگل عبارتند از انواع فیل ها ، اسب آبی کوتوله ،گربه ی طلائی آفریقائی ، زنبورخوارخاکستری ، موزخوارغول پیکر ، انواع شهد خوار ، کروکودیل ، ومیمون درحال انقراض دیانا .

15)جنگل بوساواس ، به وسعت 2 میلیون هکتار درشمال نیکاراگوا قراردارد و15 درصد ازکل مساحت این کشورراشامل می شود ودومین جنگل بزرگ بارانی درنیمکره غربی ، پس ازآمازون محسوب می شود. تنوع زیستی این جنگل، بسیارغنی است وبسیاری ازمنابع آن هنوزکشف نشده اند. تنوع گیاهی این جنگل نیزبسیاربالاست وزیستگاه بی مهرگان وانواع حشرات می باشد. برآورد می شود بین 100 تا200 هزارنوع حشره دراین جنگل وجودداشته باشد. جنگل بوساواس ، درسال 1997 بعنوان یکی ازذخائربیوسفر درفهرست جهانی یونسکو به ثبت رسید. صنعت روبرشد دامپروری نیکاراگوا ، تهدیدی جدّی برای جنگل بارانی این کشور به شمارمی رود. مزرعه داران نیکاراگوا ، گروه گروه به مناطق جنگلی مهاجرت می کنند وباپرداخت پول به قاچاقچیان زمین ، به تصاحب غیرقانونی زمین ، وجهه ی قانونی می بخشند.

16)جنگل بارانی هوهه ، یکی ازبزرگترین جنگلهای بارانی معتدل جهان است که درغرب ایالت واشنگتن قراردارد. این جنگل با 24 مایل مربع وسعت ، بخشی ازپارک ملی المپیک می باشد که درامتداد رودخانه ی هوهه گسترده شده واز بهره برداریهای تجاری مانند معدنکاری ، مصون مانده است. جنگل هوهه یکی از معدود اکوسیستمهای جهان است که حدود دوهزارسال دست نخورده باقی مانده ویونسکو نام آنرا درفهرست میراث جهانی وذخیره ی زیستکره به ثبت رسانده است. این جنگل بارانی ، پوشیده ازسرخس واژگون (hanging Ferns)، خزه و جلبک است. جانورانی چون گربه ی بی دم ، گوزن دم سیاه ، انواع گرگ ، انواع ماهی ، خرس سیاه ، یوزپلنگ ، راکون ، گوزن روزولت ، وخرگوش کفش برفی، دراین جنگل به سرمی برند. راسوی دم کوتاه ، موش خرمای المپیک ، وموش کوربرفی ، ازدیگرجانوران جنگل هوهه می باشند.

17)پارک ملی پروچیکا ، دربوسنی-هرزگوین ودرمجاورت مرزاین کشوربا مونته نگرو قراردارد. این قدیمی ترین وبزرگترین پارک ملی قاره ی اروپاست که برخی انواع گیاهی تاریخی رادرخود جای داده است ولذا مورد حفاظت شدید قراردارد. این جنگل بارانی ، که بعنوان میراث طبیعی بشربه ثبت رسیده ، 1400 هکتاروسعت دارد. برخی ازگیاهان جنگل پروچیکا ، بیش از 300 سال عمردارند. همچنین بلند ترین صنوبر نروژی با63 مترارتفاع ، دراین جنگل می روید.

18)جنگل بارانی شرق استرالیا ، درامتداد ساحل شرقی استرالیا گسترده شده واز نیوساوث ولز تا کوئینزلند امتداد یافته است. این جنگل بارانی ، یک جنگل معتدل محسوب می شود و55 میلیون جریب وسعت دارد. جنگل بارانی استرالیای شرقی ، زمانی بزرگترین جنگل بارانی دراین کشورمحسوب می شد اما بهره برداری بی رویه ازچوب اکالیپتوس وجنگل زدائی به منظور شهرسازی ، این جنگل راهرروز کوچک وکوچکتر کرده است. درخت اکالیپتوس فلفلی ، گیاه غالب دراین جنگل می باشد. 1200 نوع گیاه آوندی دیگرنیزدراین جنگل یافت می شود وانواع کرم بنفش ، طوطی ، مرغ ماهیخوار ،نیزدرآنجازندگی می کنند.

19)جنگل بارانی لوزون ، یک جنگل استوائی است که درفیلیپین قرارداشته وحدود 27 میلیون جریب وسعت دارد. این جنگل ، مجموعه ای ازجنگل بارانی پست وجنگل کوهستانی مرتفع است که آتشفشانی وغرآتشفشانی می باشند. این جنگل بارانی ، زیستگاه 31 نوع پستانداراست که درهیچ کجای دیگرجهان یافت نمی شوند. جزیره ی لوزون ، درقلب این جنگل قراردارد وجزائرمتعدد دیگری آنرا احاطه کرده اند. این جنگل پوشیده ازانواع مختلف گیاهی ، زیستگاه انواع پستانداربومی وحیات وحش است که عقاب فیلیپینی وکروکودیل فیلیپینی ازآن جمله می باشند.

20)جنگل بارانی کاردامون ، یک جنگل استوائی درجنوب شرقی آسیاست. این جنگل ، ازکوهستان فیل (elephant) تامناطق پست ساحلی تایلند ، جنوب غربی کامبوج وجزیره ی دائوفوکوک درویتنام ، گسترده شده است و ده میلیون جریب وسعت دارد که بخش اعظم آن هنوز بکر و دست نخورده است. دسترسی به مناطق مرکزی جنگل کاردامون ، بسیاردشواراست. دراین جنگل ، انواع کاج ، درخت غار ، ونخل می روید وحیواناتی چون فیل ، یوزپلنگ ، ببر ، و450 نوع پرنده ، ازجمله جانوران بومی این جنگل می باشند.

*****

به دلیل سودجوئی دولتها ، بخش خصوصی وبنگاههای چند ملیتی ، ونیزبروز آتش سوزیهای عمدی وغیرعمدی ، ازوسعت وتراکم این جنگلهای بارانی آنقدرکاسته شده که بخشهائی از آنها ، دیگربیش ازآنچه دی اکسید کربن جذب کنند ، آنرابه آتمسفرزمین تزریق می نمایند. می توان ازطریق کوتاه کردن دست سودجویان وبنگاههای چند ملیتی ازاین منابع ، ونیزازطریق مصرف فرآورده هائی که به محیط زیست لطمه نمی زنند وباتحریم محصولاتی که بانابودی جنگلها تولید می شوند، به حفظ جنگلهای بارانی کمک کرد. به موازات این اقدامات ، باید همکاری با جوامع بومی راتقویت کرد وازاین طریق ، هم معیشت این مردمان رابهبود بخشید وهم جنگلهای بارانی رانجات داد.

منابع ومآخذ

1)ف.م.هاشمی ، چراجنگلهای بارانی مهم اند؟ ، آذر1402 ، www.fmohammadhashemi.blogfa.com

2)largest world Rainforests , www.conserve-energy-future.com

3)Rainforests explained , www.globalwitness.org

4)world rainforests Day , www.earth.org

5)Rainforests on fire , www.mronline.org

کمک مالی به کارت بانکی شماره 8732-9635-9973-6037

حزب آمریکا

" حزب آمریکا "

الیگارشهای فنّاور قدم به میدان می گذارند

"ایلان ماسک " مدیرعامل " تسلا " ، روز 5 ژوئن درشبکه ی اجتماعی ایکس ، خبرتاسیس " حزب آمریکا " رااعلام کرد واین اقدام راواکنشی به ساختارسیاسی فاسدی دانست که دیگر ، مردم آمریکارا نمایندگی نمی کند. ثروتمند ترین فرد جهان نوشت که حزب او ، نظام تک حزبی آمریکا رابه چالش خواهد کشید. اواخیراً درچند توئیت ، وعده ی تاسیس حزب سومی را بنام حزب آمریکا داده بود : " کشورما بسوی ورشکستگی پیش می رود وازسیستم تک حزبی وفقدان دموکراسی آسیب می بیند. امروز تاسیس حزبی رااعلام می کنم که آزادی رابه کشور بازمی گرداند." بنظر کارشناسان ، هدف اصلی این طرح ، تشکیل فراکسیون سوم درکنگره است که بدون وابستگی به دموکراتها وجمهوریخواهان ، جلوی تصویب برخی لوایح راکه برای آمریکا مضرّ تشخیص می دهد ، بگیرد.

ترامپ که ماسک را به ریاست " سازمان کارآیی دولت " (DOGE) منصوب کرده بود ، قصد داشت توسط این سازمان، ازهزینه های دولت بکاهد.. اما پس ازاینکه لایحه ی بودجه ی اوبنام " بزرگ وزیبا"(Big and Beautiful) تقدیم کنگره شد، ماسک به مخالفت باآن پرداخت زیرااین لایحه، 3/3 تریلیون دلار بربدهی ملی آمریکا می افزاید. کاهش مالیات بردرآمد سوپرمیلیاردرها ،زیرضربه بردن شبکه ی فدرال تامین اجتماعی ، تعطیلی برنامه های رفاهی ومحروم ساختن میلیونها آمریکائی ازخدمات بیمه ای ومیلیونها نفرازخدمات درمانی ، ونیزحذف کمک غذائی به نیازمندان ، از اجزاء این لایحه می باشد. این لایحه ی جنجالی ، اخیراً به تصویب کنگره رسید ووقتی دونالد ترامپ درمراسم سالروز استقلال آمریکا(4ژوئن) آنراامضاء می کرد ، همزمان ماسک نیز در توئیتر ، دست به یک نظرخواهی زد که ازمردم آمریکا می پرسید : " اکنون زمان آن رسیده است که ازشما بپرسم که آیا مایلید سیستم دوحزبی راترک کنید ؟ " دراین نظرخواهی ، 2/1 میلیون نفر شرکت کردند وبه نسبت دو به یک ، به آن رای مثبت دادند. نزدیکان ماسک اظهارداشته اند که حزب جدید ، به دو تا سه کرسی در سنا ، و10 کرسی درمجلس نمایندگان چشم دوخته است. درحال حاضر، جمهوریخواهان درهر دومجلس ، اکثریت لرزان وشکننده ای دارند. ازآنجائیکه ماسک درآفریقای جنوبی متولد شده ، نمی تواند رئیس جمهور آمریکا شود اما می تواند تاثیر به سزائی درنتایج انتخابات ریاست جمهوری وکنگره بگذارد. برخی تحلیلگران معتقدند که حزب ماسک ، بخش قابل توجهی از آرای جناح راست رابه خود اختصاص داده وازاین طریق ، راه باصطلاح چپها رابرای رسیدن به قدرت هموارمی کند.

شاید بهترین عملکرد یک حزب سوم درتاریخ آمریکا ، متعلق به "تئودور روزولت " باشد که پس ازناکامی درکسب نامزدی حزب جمهوریخواه برای انتخابات ریاست جمهوری وتعیین " ویلیام تافت " بعنوان نامزد این حزب ، حزب خود رابنام Bull Moose تاسیس کرد وتوانست درانتخابات سال 1912 ، حدود 4/27 درصد آراء و 88 رای الکترال راازآن خود کرده و درجایگاه دوم قرارگیرد. این انشعاب درآرای جمهوریخواهان ، راه رابرای پیروزی دموکراتها وریاست جمهوری " وودرو ویلسون " هموارکرد. درسال 1968 ، نیز" جورج والاس " فرماندار ایالت آلاباما ، باپلاتفرمی مبتنی برجدائی نژادی وشعار " نظم وقانون " ، درانتخابات شرکت کرد وتوانست 5/13 درصد آراء و 46 رای الکترال از 5 ایالت جنوبی را ازآن خود کند. اوآخرین نامزد حزب سوم درآمریکا بود که موفق به کسب آرای الکترال شد. درسال 1992 نیز " راس پرو | میلیاردرتگزاسی ، باتمرکز برکسری بودجه وبااستفاده ازبرنامه های تلویزیونی ، توانست 9/18 درصد آرای مردم آمریکا راکسب نماید. اما حضوراو باعث شد که جورج بوش پدر شکست بخورد وجای خود را به " بیل کلینتون " بدهد. درگذشته ی دورنیز " حزب مردم " دردهه ی 1890 توانسته بود حدود 10 نماینده به مجلس نمایندگان وچند سناتوربه سنا بفرستد. این حزب سرانجام با دموکراتها ائتلاف کرد. دراوائل قرن بیستم نیز حزب سوسیالیست موفق شد نمایندگانی رابه مجلس نمایندگان بفرستد. حزب کشاورز-کارگر دردهه های 1920 و 1930 چند نماینده وسناتوربه کنگره فرستاده بود. دردهه های اخیر، شخصیت هائی چون" برنی ساندرز " و " انگس لینگ " به عنوان نامزد مستقل وارد سنا شده اند. اگرچه آنها با دموکراتها همکاری می کنند اما هویت مستقل خود راحفظ کرده اند.

ماسک بیش از 275 میلیون دلار برای پیروزی دونالد ترامپ درانتخابات هزینه کرد. اما اکنون ، اوباید مبالغ به مراتب بیشتری را برای پاگرفتن حزبش هزینه کند. ایالات متحده درزمره ی معدود دموکراسیهای جهان است که ازمحدودیت احزاب رنج می برد. این کشور بزرگ وبه لحاظ قومی متنوع ، فقط دارای دوحزب عمده است که درواقع هریک ، ائتلافهای بزرگ وپیچیده هستند. این سیستم ، با سیستم اروپائی که درآن ، رای دهندگان می توانند به احزاب مختلف وحتی جدید رای بدهند ، متفاوت است. " حزب آمریکا " با سدّ محکمی بنام " رسانه " روبروست. اغلب رسانه های آمریکا درخدمت احزاب دموکرات وجمهوریخواه هستند. بعلاوه ، یک نهاد غیردولتی بنام " کمیسیون مباحثات ریاست جمهوری " (CPD) که با توافق هردوحزب اصلی آمریکا تاسیس شده ودسترسی عادلانه ی نامزدهای انتخاباتی رابه امکانات مختلف تبلیغی ( ازجمله رسانه ) تنظیم می کند ، بعید است که این انحصاردو حزبی را به نفع حزب سوم بشکند. معهذا حزب ماسک می تواند درانتخابات میان دوره ای کنگره درسال 2026 ، به زیان ترامپ وحزب جمهوریخواه ، وارد میدان شود.

www.fmohammadhashemi.blogfa.com

جنگ روایت ها

جنگ روایت ها

پیروز جنگ 12 روزه کیست ؟

ایران ازدیرباز تصورمی کرد که جنگ بااسرائیل ، پاسخ محدود این کشوررا درچهارچوبهای ازقبل تعیین شده ، به دنبال دارد. اما حمله ی پیشدستانه ی اسرائیل به ایران ، نشان داد که چنین نیست. اسرائیل ، بازیگری منطقی نیست والزاماً قوانین جنگ رارعایت نمی کند.

درساعات اولیه ی بامداد 22 ژوئن 2025 ، آمریکا برای نخستین بارپس ازتاسیس جمهوری اسلامی درسال 1979 ، خاک ایران رامستقیماً بمباران کرد. سه سایت اصلی اتمی ایران (نطنز ، فوردو ، اصفهان) با 14 بمب سنگرشکن که قوی ترین بمب در زرادخانه ی متعارف آمریکا وجهان می باشد ، نابود شدند. درواقع بااین کار ، ترامپ به یاری نتانیاهو آمد تابه جنگی که حالت فرسایشی به خود می گرفت ، پایان دهد. ایران که 30 سال سرگرم آماده سازی زرادخانه ی موشکی خود برای چنین روزی بود، مات شد. موشکهای میانبرد ایران ، همه بسوی اسرائیل هدفگیری شده بودند وموشکهای دقیق ترکوتاه برد این کشور ، پایگاههای آمریکا دربحرین ، کویت ، قطر ، عربستان وامارات متحده عربی را هدف گرفته بودند. ایران ، یک سناریوی آخرالزمانی نیز برای حمله ی غافلگیرانه به پایگاههای آمریکا ، هنگامی که پرازنیرو وتسلیحات بود ، آماده کرده بود. اما باحمله ی غافلگیرانه ی اسرائیل به ایران ، این سناریو که هزینه وتلاش هنگفتی صرف آن شده بود ، نقش برآب گردید.

اما ضربه ی پیشگیرانه ی اسرائیل که باحملات آمریکا تکمیل شد ، فقط ضربه به ایران نبود ، بلکه نظم قانونمند جهان رانیز هدف گرفت. توافق ضمنی شورای امنیت سازمان ملل متحد ، ناتو ، وآزانس بین المللی انرژی هسته ای بااین حمله ، به مداخلات امپریالیستی درجهان ، مشروعیت بخشید. بدین ترتیب ، ترامپ بعنوان رهبر بزرگترین قدرت نظامی جهان ، می تواند هرکسی راکه بخواهد مورد حمله قراردهد. تقویت نظامیگری درسیاست خارجی ، حاصل چرخش بوناپارتیستی وتمامیت خواهانه درعرصه ی سیاست داخلی آمریکاست. سنای آمریکا ، اخیراً به ترامپ اجازه داد تاارتش این کشوررابه میل واراده ی خود بکارگیرد. هدف ازلفاظی های راست افراطی درآمریکای امروز ، دفن کردن ضعفها وتناقضات جامعه ی آمریکا ، زیرباربمبهای سنگرشکن است. این بی علت نیست که دونالد ترامپ ، نام عملیات حمله به ایران را " چکش نیمه شب " (Midnight Hammer) گذاشت زیرا درتاریکی شب ، بهترمی توان نتایج فاجعه بار این حمله را پنهان کرد وپیروزی تاریخی آمریکا رادرنابودی کامل برنامه ی هسته ای ایران را ، بجای آن نشاند. جالب اینکه ترامپ ، ازحکومت ایران بخاطر پاسخ نمادین این کشور درحمله به پایگاه خالی آمریکا درقطر ، تشکرکرد ودرشبکه ی اجتماعی truth social پایان جنگ 12 روزه را اعلام نمود. در5 ژوئن سال جاری ، تصاویر ماهواره ای ازیکی ازپایگاههای منطقه ای فرماندهی مرکزی آمریکا ( سنتکام) ، نشان می داد که 40 فروند هواپیمای جنگی دراین پایگاه ، آماده ی پروازمی باشند. اما عکس دیگری از پایگاه " العدید" در20 ژوئن، نشان داد که این پایگاه که درفاصله ی 200 مایلی ازخاک ایران قراردارد ، کاملاً تخلیه شده وفقط سه جنگنده برروی باند آن مشاهده می شود.

اما درمیان هلهله ی پیروزی ترامپ ونتانیاهو ، یک گزارش اطلاعاتی پنتاگون به خارج درز پیداکرد که درآن ، آسیب وارده به تاسیسات اتمی ایران را جزئی ارزیابی می کرد که فقط چند ماه برنامه ی هسته ای این کشوررا به عقب می اندازد. سناتورهای کمیته ی دفاعی سنا نیز بااستناد به اسناد طبقه بندی شده ، این ارزیابی را تایید کردند. باانتشاراین گزارش ، یکباردیگر ارکسترهماهنگ ترامپ ، هگست (وزیردفاع) ، مارکوروبیو ( وزیرخارجه) ، ورئیس سیا ، به صدادرآمد ورسانه ها رابرای زیرسئوال بردن موفقیت بمباران تاسیسات اتمی ایران ، مورد نکوهش قرارداد. روزنامه ی واشنگتن پست درسرمقاله ی خود نوشت که تفاوت میان نابودی کامل (total destruction)، عقبگرد (degradation)، و آسیب جزئی (minor damage) بسیاراست وفقط یک تفاوت لغوی نیست. هریک ازاین عبارات ، نتیجه ی عملیات راتغییرمی دهد وفراترازآن ، استراتژی آمریکا درخاورمیانه راتغییرمی دهد.

موشکهای ایران نیزتوانستند حداقل 5 بارازسیستم دفاعی سه لایه ی اسرائیل عبورکنند وزیرساختهای استراتژیک این کشوررا هدف قراردهند. این موشکهای هایپرسونیک ، مجهز به سیستمهای هدفگیری الکترواپتیک وقابلیت مانور بالا هستند ومی توانند بدون استفاده از GPS ، هدف رابیابند. درنبرد 12 روزه که از13 ژوئن آغازشد ، پالایشگاه نفت حیفا ، منطقه ی مالی تل آویو ، وچندین ساختمان نظامی وامنیتی ، نابود شدند. یک ماه قبل ازجنگ ، ایران ازیک موشک خود بنام " قاسم بصیر" رونمائی کرد که به گفته ی منابع غربی ، طرح اصلی ساخت آن ، متعلق به روسیه وچین است.

ابهام درنتیجه ی جنگ ، موجب گردیده که پس ازبرقراری آتش بس ، هریک ازسه طرف درگیر، خود را پیروز جنگ بنامد. چند ساعت پس ازتوقف جنگ ، ترامپ اعلام کرد که این آتش بس ، پایداروهمیشگی خواهد بود وایران واسرائیل دیگرهرگز بسوی هم شلیک نخواهند کرد. اوهمچنین مدعی شد که برنامه ی هسته ای ایران ، بطورکامل نابود شده ودیگرقابل بازسازی نیست. نخست وزیراسرائیل نیزاعلام کرد که بااین عملیات ، تهدید دوگانه ی هسته ای وموشکی راازبین برده واین دوغده ی سرطانی راخارج کرده اما مراقب است که سلولهای سرطانی دوباره رشد نکنند. جکومت تهران نیز مقاومت دربرابر" شیطان بزرگ" (آمریکا) راستود وباافتخارازحمله ی موفق به " شیطان کوچک" (اسرائیل) یاد کرد. تهران مدعی است که توسعه ی هسته ای کشور متوقف نشده است .حاکمان ایران پس ازجنگ ، برسبعیت دستگاه سرکوب خویش افزوده اند. اسرائیل نیزپس ازآتش بس باایران ، برشدتحملات خود به غزّه ولبنان افزوده وترامپ نیز درحالیکه برای برقراری آتش بس میان اسرائیل وحماس تلاش می کند ، درصدد احیای " پیمان ابراهیم" است. براساس برآورد کارشناسان ، هزینه ی یک شب دفاع اسرائیل دربرابر حملات موشکی ایران ، بیش از 287 میلیون دلار می باشد ودلیل موافقت اسرائیل باآتش بس ، ازیکسو همین هزینه ی کمرشکن است وازسوی دیگر، به پایان رسیدن مهمات " فلاخن داوود" این کشورمی باشد.

اگرچه نمی توان دراین شرائط ، به میزان آسیب وارده به برنامه ی هسته ای ایران ، به درستی پی برد اما به گفته ی کارشناسانی چون " جان میرشایمر" (J.Mirsheimer) ، تلفیق عملیات " خیزش شیران " (rising Lions) باعملیات "چکش نیمه شب"، اگرچه برنامه ی اتمی ایران رانابود نکرده اما آنرا به عقب رانده است. به چند نکته دراین مورد باید توجه کرد. اولاً چون این حمله ازقبل قابل پیش بینی بود، بسیارمحتمل است که ایران ، برخی مواد وتجهیزات حساس ( ازجمله ذخیره ی اورانیوم غنی شده ی 60 درصدی) خود را خارج کرده وآنها رابه محلی دیگر منتقل نموده باشد. ثانیاً ممکن است ایران تاسیسات اتمی اعلام نشده ی دیگری داشته باشد که درآنجا به کارغنی سازی ادامه دهد. ثالثاً ومهمترازهمه اینکه ، علیرغم ترور جند دانشمند هسته ای ، دانش اتمی درایران بومی شده واین کشورازتوانائی لازم برای غنی سازی دوباره ی اورانیوم ، برخوردارمی باشد. شاید به همین دلیل باشد که حکومت ایران ، علیرغم ضربات سهمگینی که درجنگ 12 روزه متحمل شده ، همچنان برطبل غنی سازی می کوبد وآنرابه حاکمیت ملی خود پیوند می زند. درهرحال ، نتیجه ی این رویاروئی هرچه باشد ، ازمرزهای ایران بسی فراترمی رود.

یک تجربه ی تاریخی می تواند به پیش بینی ودرک معضلاتی کمک کند که دراینده رویاروی حکومت ایران قرارخواهد گرفت. سرنوشت معمرقذافی رهبرلیبی که وقتی درسال 2003 بابرچیدن کامل برنامه ی تسلیحات هسته ای وشیمیائی خود موافقت کرد ، جهان رادربهت وحیرت فروبرد. ونهایتاً درسال 2011 توسط ناتو سرنگون شد. اگرایران نخواهد به سرنوشت لیبی دچارشود ، باید به ناچار راه کره شمالی رادرپیش بگیرد وبرنامه ی توسعه ی سلاح هسته ای خود راسرعت بخشد. گزینه ی سومی پیش پای ایران نیست. اما اگرایران چنین کند ، تبعات آن به فراترازخاورمیانه گسترش خواهد یافت وضربه ای مرگباربه پیمان منع گسترش تسلیحات هسته ای (NPT) وارد می آید.

فعلاً نتانیاهو ، سرخوش ازپیروزی بدست آورده درجنگ ، درمجامع عمومی ظاهرمی شود وتاحدودی محبوبیت خود رابازیافته است. اما مشکلات استراتژیک او همچنان باقی است. این درست است که حمله به جمهوری اسلامی، تاحدودی وحدت ملی واجماع داخلی رادراسرائیل تقویت کرده اما درواقع ، افکارعمومی این کشوررابه راست هدایت کرده وبه حمایت از "پیروزی بزرگ" واداشته است. جنگ 12 روزه به نتانیاهو امکان دادتا آبروی ازدست رفته ی خویش رادراثراتهام فساد ، احیاء نماید ، وحدت ملی راتقویت کند وکابینه ی ائتلافی لرزان خود را سروسامان دهد. بنظرمی رسد درحال حاضر ، جامعه ی اسرائیل وجامعه ی بین المللی ، جرائم نتانیاهو رافراموش کرده وحکم بازداشت او توسط دادگاه بین المللی جنایات جنگی را پشت گوش انداخته باشد. ترامپ ازهمان ابتدای صدوراین حکم ، خواستارلغوآن گردید. یکباردیگرارکستر امپریالیستی دردفاع ازاسرائیل به صدادرآمده وندای "حق دفاع ازخود " سرداده است. ممکن است نتانیاهو قصد داشته باشد سواربراین موج خوش بینی ، انتخابات آینده ی اسرائیل رانیز از آن خود کند اما شواهد موجود حاکی ازآنست که این دریچه ی فرصت ، تا 90 روز دیگر یعنی تازمان برگزاری انتخابات ، بازنخواهد ماند. ناپایداری شرائط موجود ، درواقع انعکاسی ازبحران استراتژیکی است که دولت اسرائیل رافراگرفته است. بافرونشستن غبار بمباران ، شکافهای عمیق دراهداف اعلام شده ی اولیه ی جنگ ، بتدریج پدیدارمی شوند: نابودی برنامه ی هسته ای وموشکی ایران و قطع همکاری این کشوربا محورباصطلاح مقاومت ! البته وزیردفاع اسرائیل ، یک هدف دیگربه این اهداف اضافه کرده که ترور رهبرایران وآغازفرآیند تغییر رژیم دراین کشورمی باشد. اما این طرحی بسیارخطرناک است زیرا فروپاشی رژیم فعلی ایران، ممکن است به فروپاشی ملی ویادربهترین حالت ، به دست گرفتن قدرت توسط سپاه پاسداران منجرشود که درآن ، دشمنی باآمریکا واسرائیل ، به مراتب رادیکالتراز حکومت فعلی است.

تاریخ نشان داده است که هویت ملی ایران ، بامقاومت دربرابرقدرتهای استعماری ( بویژه آمریکا وانگلیس) شکل گرفته وسابقه ی آن دردوران جدید ، به انقلاب مشروطیت می رسد. کودتای 1953 علیه دکترمصدق وانقلاب 1979 علیه شاه ، بادخالت سازمانهای اطلاعاتی آمریکا وانگلیس صورت گرفت وبه روی کارآمدن یک رژیم سرکوبگرواپسگرا دراین کشورانجامید. شاید به همین دلیل باشد که مخالفان پیشروی رژیم ایران ، درعین حال مخالف جنگ و دخالت خارجی درکشورشان می باشند. اسرائیل علیرغم جنگ وپاکسازی قومی درغزّه ، وعلیرغم برتری نظامی وظرفیت مهیب تخریب وانهدام خود ، هنوز نتوانسته است پس ازدوسال ، برحماس غلبه کند. درمورد ایران نیز بنظرمی رسد اسرائیل نتوانسته به اهداف حداکثری خود درجنگ نائل شود زیرا نیل به این اهداف ، فقط ازطریق حمله ی هوائی ، حتی بامشارکت آمریکا ، میسّرنیست. ازسوی دیگر ، اتحاد بی قید وشرط اسرائیل وآمریکا ، یک معنی دوگانه دارد. یعنی ازیکسو به معنی تقویت توان نظامی اسرائیل درمنطقه وازسوی دیگر به معنی وابستگی وسرسپردگی اسرائیل به آمریکا می باشد. بدون آمریکا ، اسرائیل هرگز نمی توانست تاسیسات هسته ای زیرزمینی ایران رانابود کند.

درباره ی برتری نظامی وقابلیتهای اطلاعاتی اسرائیل برایران ، تردیدی نیست. اسرائیل به سرعت برآسمان ایران مسلط شد ونشان داد که ازمدتها قبل نیز ، زمین ایران رانیز درتسخیراطلاعاتی خود دارد. اما درعین حال ، میزان تخریب درتل آویو ودیگرشهرهای بزرگ اسرائیل نیز چشمگیر بود. این جنگ نشان داد که اسرائیل نیز ، چشمگیربود. این جنگ نشان داد که اسرائیل نیز ، علیرغم گنبد آهنین خود ودریافت کمکهای گسترده از آمریکا وهمکاری کشورهای عربی منطقه درواگذاری آسمان خود به روی پرنده های اسرائیلی ورهگیری موشکها وپهبادهای ایران ، به شدت آسیب پذیراست. درجنگ 12 روزه ، ساختمانهای بزرگ این کشور ویران شدند ، 29 نفرکشته و10 هزارنفرآواره گردیدند. 40 هزارنفرنیز درخواست دریافت غرامت ازدولت اسرائیل تنظیم کرده اند. مهمترازهمه اینکه فعالیتهای اقتصادی وروزانه دراسرائیل ، به مدت 12 روز متوقف شد ودراین مدت ، صدای آژیر قطع نگردید. ازسوی دیگر، شکاف میان اهداف جاه طلبانه ی اولیه ودستاوردهای مشخص جنگ ، شرکای راست افراطی نتانیاهو رامایوس کرده است. یکی ازاین افراد ، " بتسالل اسموتریچ" (Bezalel Smotrich) وزیر دارائی فاشیست کابینه ی نتانیاهوست که طراح اصلی نسل کشی درغزّه می باشد. اودرباره ی ادعای پیروزی بزرگ برایران ، گفته است که پیروزی بزرگ ، طعم بهتری از دستاوردهای کنونی دارد. این پیروزی نتوانسته است خطروجودی راازاسرائیل دورکند.

درکابینه ی ترامپ نیز اختلاف نظرشدیدی برسر نتیجه ی جنگ باایران، میان نئوکنسرواتیوها ، انزواگرایان جدید (Neo-Isolationists) ورئالیستها جریان دارد. اگرچه هیچیک ازاین جریانات ، وزن نهادین ندارند ودرحاشیه ی کاخ سفید قرارمی گیرند اما ، متحدینی درکنگره دارند. قدرت اینان ، درکاخ نیست بلکه درخیابان وفضای مجازی است که 53 درصد آنها ، مخالف ورود آمریکا به جنگ باایران هستند.سیاست ترامپ دراین مناقشه ، " ضربه ی سخت وخروج سریع " است تادرگیر جنگ فرسایشی وتجربه ی ناموفق ملت سازی (Nation-building) درافغانستان وعراق نگردد. همین منطق نیز درمورد سیاست پایان دادن به جنگ اوکراین ، حاکم است. اما درهمه ی این موارد ، ناتوانی ترامپ درتحمیل نقطه نظرات خود برمتحدین ودشمنان ، آشکاراست ونشانه ی ضعف رهبری امپریالیسم آمریکاست. برخی تحلیلگران ، رویاروئی آمریکا وایران رابارویاروئی آمریکا وصدام مقایسه می کنند. جنگ باعراق ، به بهانه ی امحاء سلاحهای کشتارجمعی این کشورصورت گرفت.ادعائی که هیچوقت اثبات نشد. درآنزمان ، نیز نئوکنسرواتیوها ، جورج بوش راتشویق کردند تاکاردیکتاتورعراق رایکسره کند. درآنجا نیزاینطور تبلیغ می شد که گویا مردم عراق به نیروهای مهاجم خوشامد گفته وآنها راناجی خود می پندارند. اما این پایان خوش ، هیچگاه رقم نخورد. اشغال عراق ، بیش ازیک دهه ( ودرافغانستان دو دهه) به درازاکشید ومنابع هنگفت نظامی ، اقتصادی وسیاسی آمریکا رابه هدر داد. دراین مدت ، آمریکا درمناطقی چون آمریکای لاتین ، قافیه رابه چین باخت. " تغییررژیم " درعراق ، نه تنها به جنگ داخلی خونین انجامید ونیروهای آمریکائی رانیزبه کام خود کشید بلکه ، پیامدهای نامطلوبی نیز برای امپریالیسم ، اسرائیل ومتحدین عرب آنها داشت. درهمین مدت ، ایران به قدرت منطقه ای تبدیل شد و داعش سربرآورد. خلاصه اینکه استراتژی " جنگ بازدارنده " ی بوش ونئوکنسرواتیستها ، به تضعیف هژمونی آمریکا درجهان وظهور چین به عنوان یک رقیب قدرتمند انجامید.

اکنون نیز دراستراتژی ترامپ ، نباید تنش میان گلوبالیستهای نئولیبرال سیلیکون ولی (Silicon valley) وجناح حمایتگرا رانادیده گرفت وجنگ 12 روزه رانیزباید درچهارچوب همین کشمکشهای سیاسی ارزیابی نمود. اگرچه هنوز برای ارزیابی نهائی این جنگ ، زود است اما آنچه مسلم است این جنگ ، تاثیربه سزائی بر شرائط بین المللی باقی خواهد گذاشت. تضعیف نظم لیبرال ، افول هژمونی آمریکا، وظهورچین بعنوان رقیب ، وتقویت گرایشات میلیتاریستی درمیان قدرتهای متوسط جهانی ، ازتبعات این جنگ خواهد بود. ترامپ دریک ارزیابی مبالغه آمیز ، تاثیرحمله ی آمریکا به ایران را باتاثیر حمله ی اتمی به هیروشیما وناگازاکی مقایسه کرد. درحالیکه این ، قیاسی مع الفارق است زیرا آن یکی ، به جنگ جهانی پایان داد وتوازن قوا رادردوران جنگ سرد برقرارنمود اما این یکی ، موجب بی ثباتی جهان وبرهم خوردن نظم جهانی می گردد.

اکنون درتهران نیز دوتفکر استراتژیک دربرابر هم قرارگرفته اند. یک تفکر برادامه ی جنگ وتبدیل آن به رویاروئی فرسایشی تاکید می کند ودیگری ، با استناد به تجربه ی لبنان ونابد کردن رهبری حزب الله با 80 بمب سنگرشکن دربیروت ، وبه قتل رساندن فرماندهان اصلی نظامی ایران درساعات اولیه ی جنگ ، مصالحه راپیشنهاد می کند. ازسوی دیگر، آمریکا باخارج کردن نیروهای خود ازتیررس ایران ، نشان می دهد که برنامه ی بلند مدتی رابرای ایران ومنطقه تدارک دیده است. اکنون که اهرم های ناکارآمد ایران برای بازدارندگی آمریکا واسرائیل ، یکی پس ازدیگری ازکف رفتند ، آمریکا پروژه ی "تسلیم کامل " ویا "تغییررژیم" درایران راکلید زده است. دیگر ، دیپلماسی هسته ای مرده است وبنظرمی رسد هرگونه گفتگو باآمریکا، فقط حول "شرائط تسلیم" باشد وبس ! اما بنظرمقامات اروپائی ، 400 کیلوگرم اورانیوم غنی شده ی 60 درصدی ، ازحملات آمریکا واسرائیل آسیب ندیده ودرجائی دراعماق زمین نگهداری می شود تاشاید بتواند درمراحل بعد ، به ابزاری برای چانه زنی برسرصلح تبدیل شود.

البته آمریکا واسرائیل ، ازبروز یک " آشوب کنترل شده " درایران نیز استقبال می کنند : نزاعی که درآن ، گروهی ازمردم گروهی دیگررا، تحت نظارت امپریالیسم، می کشند ومنابع کشوررابه هدر می دهند. بنابراین عناصر پیشروی جهان ، ضمن عدم حمایت از حکومت مذهبی وواپسگرای حاکم برایران ، حمله ی امپریالیستی به این کشوررانیز ، بدون اما واگر ، محکوم کرده وخواهان توقف آن می باشند.

منابع ومآخذ

1)Israel and Iran have set the stage for the next war , www. Responsiblestatecraft.org

2)the 12-day war: Trump intervention in Iran signals contradictions for US , www.leftvoice.org

3)twelve days that shook the region , www.acleddata.com

4)the Bigger picture in the Iran-Israel conflict , www.washingtoninstitute.org

5)A recent history of the Israel-Iran conflict , www.nytimes.com

کمک مالی به کارت بانکی شماره 8732-9635-9973-6037

ترامپیسم= ماگا + ناسیونالیسم مسیحی

ترامپیسم = ماگا + ناسیونالیسم مسیحی

پوپولیسم درآمریکا ، تاریخی طولانی دارد که به اواخرقرن نوزدهم میلادی بازمی گردد. دردهه ی 1890 ، پوپولیستها در آلاباما ، کارولینای شمالی و جورجیا ، قدرت گرفتند ونمایندگان خود را روانه ی کنگره کردند. دراین سالها ، پوپولیسم ، گاهی راستگرا وگاهی چپگرا ومیانه رو بود. جنبش پوپولیستی آمریکا ، با " اتحادیه کشاورزان تگزاس " آغازشد. این اتحادیه ، دوجناح داشت : جناح سفید پوست و جناح آفریقائی تبار ! سپس ، "حزب مردم " درسال 1891 تاسیس شد. این حزب ، ازهمان بدو تاسیس ، تلاش کرد باجنبش کارگری ارتباط برقرارنماید. ملی کردن راه آهن ، و کاهش ساعات کارهفتگی ، ازجمله خواسته های این حزب بود. حزب مردم ، درمیان زنان حضوری فعال داشت و از حقوق آنها دفاع می کرد. آیا حزب مردم ، چپگرا ، راستگرا ، یا میانه رو بود ؟

دراین مقطع ، جنبش پوپولیستی درهمه ی ایالات جنوبی آمریکا ( بجز می سی سی پی) محبوبیت فراوان پیداکرد. کمربند انجیلی درجنوب آمریکا که حداقل 9 ایالت پروتستان جمهوریخواه راشامل می شد ، مرکزاصلی رشد این پوپولیسم بود که به ناسیونالیسم مسیحی نیزآغشته بود. اوکلاهما درقلب این کمربند قراردارد که اکنون نیز 80 درصد اعضای مجلس ایالتی آنرا جمهوریخواهان تشکیل می دهند. درسال گذشته ، حداقل درسه ایالت از کمربند انجیلی ، برخی تصمیمات سیاسی اتخاذ شد که ابعاد مذهبی داشت. یکی ازاین تصمیمات ، تدریس انجیل درمدارس دولتی اوکلاهما بود. کشیشان کمربند انجیلی ، نفوذ زیادی درمیان مردم دارند وآنها را بسوی بخش محافظه کار حزب جمهوریخواه هدایت می کنند. یکی ازاین کشیشان می گوید : " ترامپ راخدا فرستاد تابراین کشورحکومت کند ! " بسیاری از ناسیونالیستهای مسیحی کمربند انجیلی ، معتقدند که سربازان خدا هستند ومشغول نبردی روحانی با چپها می باشند.

حکومت مرکزی که از نفوذ پوپولیستهای ناسیونالیست به وحشت افتاده بود ، توسط حزب دموکرات تلاش کرد تاباتصویب " قوانین جیم کرو " ( Jim Crow Laws ) که ازآن بنام قانون " جدا ولی مساوی " نیزیاد می شود ، این جنبش رامهارنماید. مالیات بررای آزمون باسوادی وتبصره ی اجداد ، ازاجزاء این قانون بود که مانع شرکت فقرا وسیاهان درانتخابات می گردید. این وضع ، تا جنبش حقوق مدنی دردهه ی 1960 ، ادامه پیداکرد تااینکه درسال 1963 ، قانون حق رای به قانون جیم کرو پایان داد. بدین ترتیب ، نژادپرستی همچنان در جنبشهای اجتماعی قرن گذشته ی آمریکا ، کم وبیش پابرجاباقی ماند وبه شکلی بارز خود رادردولت پوپولیست لوئیزیانا دردهه ی 1930 نشان داد. دراین دهه ، نژادپرستی ویهود ستیزی درجنبش پوپولیستی آمریکا پررنگ بود. پوپولیسم این ایام ، حول شخصیت روحانی " پدرکافلین " (father Coughlin) شکل گرفت که خواستارملی شدن صنایع وتضمین حق کار ودیگرحقوق کارگران بود. اوسازمانی بنام " اتحادیه ملی عدالت اجتماعی" (National Union of Social Justice) تاسیس کرد که معتقد بود بانکداران یهودی موجب رکود اقتصادی درکشور گردیده اند ولذا ، باید آنها را به شیوه ی نازیها ، پاکسازی کرد. یکباردیگر مشخص نشد که پوپولیسم ، بالاخره راستگراست یا چپگراومیانه روست ! ومعیاراین جهتگیری ، چیست ؟

نگاهی به بقیه ی سالهای قرن بیستم نشان می دهد که جنبشهای پوپولیستی ، همچنان جای خود رادر جامعه ی آمریکا حفظ کرده اند.سالهای 1964 تا1968 ، پوپولیستها توانستند حداقل در5 ایالت جنوبی آمریکا اکثریت آراء رابدست آورند. درانتخابات 1993 " راس پرو" R.Perot – یکی ازموفق ترین نامزدهای مستقل درتاریخ انتخابات آمریکا) بااستقبال فراوان روبرو شد وتوانست 19 درصد آراء رابدست آورد. پرو ازبسیاری جهات شبیه به دونالد ترامپ بود. گفتمان " آمریکا اول ! " ومخالفت بانفتا (NAFTA) محورتبلیغات

انتخاباتی اوبود. سپس پوپولیسم قرن بیست ویکمی فرارسید. ریشه

های امروز جنبش " ماگا" ( MAGA - Make America Great Again ) راباید در لغزش حزب جمهوریخواه به

راست دردهه های 1970 و1980 جستجو کرد. عبارت ماگا ، نخستین بارازسوی رونالد ریگان درانتخابات ریاست جمهوری 1980 آمریکا بکاربرده شد.

ماگا ، درواقع یک ایدئولوژی نیست بلکه مجموعه ای ناهمگون ازضد ارزشهاست : نژادپرستی ، بیگانه هراسی ، ناسیونالیسم افراطی ، جعل تاریخی ،ستایش ازخشونت ، وبطورخلاصه ، فاشیسم ! ازآن زمان تاکنون ، تلاش زیادی صورت گرفت تا قانون جیم کرو دوباره احیاء شود. راستگرایان پروتستان دراتحاد باکاتولیکها ، توانستند کنترل اتاق بازرگانی و کمیته ی ملی حزب جمهوریخواه را بدست گیرند. معافیت مدارس مسیحی ازمالیات ، ومنع سقط جنین ، دوخواسته ی مهم جناح راست حزب جمهوریخواه دراین زمان بود. فروپاشی صنعت پایه درغرب میانه وازبین رفتن صدها شغل ، ازدیگرچالشهائی بود که بابحران کشاورزی همراه گردید. هزاران خانوارروستائی ، بدلیل نرخ بالای بهره وحضورشرکتهای کشت وصنعت ، ورشکست شدند. نفتا ودیگر ترتیبات تجاری ، نیزکه به خروج اشتغال از خاک آمریکا منجرمی شد ، مزید برعلت گردید. سیاستهای نئولیبرالی حزب دموکرات ، به خشم عمومی دامن می زد وبافرارسیدن بحران مالی 2008 و رکود بزرگی که اقتصاد جهان رابه زانو درآورد ، خانوارهای سیاهپوست ولاتین تبار ، بیش ازهمه ضربه دیدند.

این عوامل ، به ظهور شبکه های راست افراطی و"میهن پرست" دامن زد که

اغلب آنها دارای شبه نظامیان مسلح بودند وحذف تمامی جنبه های حضور دولت دراقتصاد مانند تعیین حداقل دستمزد ومقررات زیست محیطی ، ونیزتضمین حقوق مدنی محرومین راتبلیغ وترویج می کردند. جنبش شهروندان مسلح (Armed Citizens) ، سه درصدی ها (Three percenters) ، کلانتران قانونی (Constitutional Sheriffs) ، وانجمن افسران صلح ( Peace officers Association ) ، ازجمله ی این گروهها بودند. درنیمه ی دهه ی 1990 ، حدود 200 واحد شبه نظامی با 20 تا 60 هزارعضوفعال ، درآمریکا وجود داشتند. جنبشهای باصطلاح " میهنی" نیزازحمایت 5 میلیون آمریکائی برخورداربودند. درسال 2024 ، بالغ بر 137 گروه افراطی ضددولتی ونفرت پراکن درآمریکافعال بودند که معروفترین آنها " پسران مغرور" (Proud Boys) ، و" حافظان سوگند " (Oath Keepers) می باشند. هم اکنون 58 درصد ماگائی ها می گویند که خشونت موجه است ویکسوم آنها نیزخواهان یک "رهبرقوی" به سبک اقتدارگرایان هستند. نیمی از ماگاها ، به افسانه ی نژادپرستانه ی جایگزینی قومی ، باوردارند. درعین حال ماگاها ، باجریان اصلی حزب جمهوریخواه آمریکا ، بسیارفاصله دارند.

هنگامی که دونالد ترامپ قدم به عرصه ی مبارزات انتخاباتی گذاشت وائتلاف ماگا

راتشکیل داد ، " استیو بانون" (Steve Bannon) نیزهمراه بااو قدم به میدان

گذاشت. اومدتی مدیرتبلیغات ریاست جمهوری ترامپ بود واکنون نظریه پرداز جناح او می باشد ودربازسازی تیم ترامپ پس ازشکست 2020 ، نقشی تعیین کننده ایفاء نمود. نکته ی دیگری که باید به آن اشاره کرد ، حمایت چهره های راستگرای فناوری آمریکا مانند "پی تر تیل" (Peter Thiel) و" ایلان ماسک ، سازمان پروژه ی 2025 تحت نظارت بنیاد هریتیج، ازدونالد ترامپ است که حمایت بخشهائی ازجنبش کارگری آمریکا رانیز پشت سرخود دارد.

دراینجا باید به دوتحول دیگرنیزاشاره کنیم. اول تسلط بلامنازع سفید پوستان انجیلی برحزب جمهوریخواه است که خود را " ناسیونالیست مسیحی" می نامند. ناسیونالیسم مسیحی ، جنبشی است که معتقد به برتری نژاد سفید است. اما بررسیها نشان می دهند که دشمنی این جنبش ، قبل ازمهاجرین ومسلمانها، با سوسیالیستها وکمونیستهاست. چهره ی محوری این جنبش " راس فاوت " (Russ Vought) است که اکنون ریاست دفتر مدیریت بودجه ی آمریکا رابرعهده دارد. فاوت ، برآمده از بنیاد هریتیج وازتنظیم کنندگان پروژه ی 2025 می باشد. این پروژه که درواقع ، طرح اجرائی برای گذار دولت آمریکا به سوی یک حکومت مطلقه است ، درسال 2022 توسط بنیاد راستگرای هریتیج تنظیم ومنتشر گردید. راس فاوت ، نویسنده ی فصل مربوط به " دفتراجرائی رئیس جمهور" دراین پروژه و بنیانگذار " مرکز نوسازی آمریکا " (Center for Renewing America) است که وظیفه ی تدوین صدها فرمان اجرائی رابرعهده داشت که ترامپ درنخستین روزهای بدست گرفتن قدرت ، صادرکرد. مضمون اغلب این فرمانها ، تعطیلی برخی ازآژانسهای فدرال ، تقلیل قابل ملاحظه ی نیروی کاردولت وکاهش چشمگیر هزینه های دولتی بود. به موجب این فرمانها ، دولتهای محلی ، دانشگاهها ورسانه ها ، مجبور به حرکت درمسیری می گردند که توسط رئیس جمهور ترسیم می شود. درغیراینصورت ، آنها ازبودجه ی فدرال محروم می گردند. این فرمانها که موجب کاهش 3 تریلیون دلاری بودجه ی فدرال گردید ، کشور رادرشوک فروبرد. منطق نهفته درورای این اقدامات ، درقالب سند دیگری که بنیاد هریتیج درسال 2022 منتشر کرد ، بوضوح بیان شده است. این سند باعنوان " چگونه مارکسیسم فرهنگی آمریکا راتهدید می کند "، نسبت به نفوذ فرهنگی " مکتب فرانکفورت" (Frankfurt school) واندیشه های "آنتونیو گرامشی " (Antonio Gramsci) ونیزنظرات پست مدرنیستی "میشل فوکو " (Michel Foucault) دردانشگاهها وجامعه ی آمریکا ، هشدارمی دهد وتکرار سیاست " جوزف مک کارتی " دردهه ی 1950 را دربرخورد با اندیشه های چپ درآمریکا ، بطورغیرمستقیم توصیه می کند.

باتسلط ناسیونالیستهای مسیحی بردولت آمریکا ، اکنون وضعیتی خطرناک پدید آمده است. همه ی این تحولات ، درچهارچوب جنبش ماگا و پوپولیسم بوقوع می پیوندند. ایدئولوژی ماگا ، که اکنون درکاخ سفید لانه کرده وکنگره وسیستم قضائی آمریکا رانیزآلوده کرده ، دیگرازدونالد ترامپ عبورکرده وباجنبش نئوفاشیست این کشور که ریشه دراتحاد سرمایه داری انحصاری با لشکربزرگ طبقه ی متوسط پائین دارد ، برقرارکرده وحمایت روستائیان مذهبی رانیز پشت سرخود دارد. این بلوک به غایت راستگرا ، قرابتی نزدیک با نئوفاشیسم دارد. بسیج کنونی اقشارپائینی طبقه ی متوسط توسط سرمایه ی انحصاری ، بویژه انحصاران فناوری ، مالی ونفتی ، یک هدف عاجل رادنبال می کند وآن ، جایگزینی دولت اداری فعلی ، بایک دستگاه اداری نئوفاشیستی است. درعین حال ، شکاف سیاسی میان حاکمان سوپرمیلیاردر وارتش ماگا ، عناصرمختلف جنبش انجیلی ، وعناصری که ازدیکتاتوری حمایت می کنند ازیکسو ، وجریاناتی که هوادار احیای لیبرال دموکراسی هستند ازسوی دیگر، روزبروز تعمیق می شود.

حال یکباردیگربه سئوال ابتدای این نوشتار بازگردیم : پوپولیسم امروزچیست ودرکجای طیف ایدئولوژیک قرارمی گیرد؟ بدون تردید نباید پوپولیسم امروز آمریکا رابامعیارهای اوائل قرن بیستم سنجید. " پل سوئیزی "( Paul M. Sweezy) اقتصاددان مارکسیست می نویسد : " دموکراسی بورژوائی ، بافئودالیسم وسوسیالیسم تفاوت دارد. فاشیسم یکی ازاشکال سیاسی کاپیتالیسم درمرحله ی انحصاری-امپریالیستی آن است که اساس آنرا ، اتحاد میان سرمایه انحصاری ، خرده بورژوازی و اقشار پائینی طبقه ی متوسط تشکیل می دهد. وقتی هژمونی این ائتلاف توسط مجموعه ای ازعوامل داخلی وخارجی به خطربیفتد ، دولت لیبرال دموکرات زیرضربه قرارمی گیرد وبخشهائی ازهیئت حاکمه ، باحمایت ارتشی از اقشارمتوسط ، تلاش می کنند تانخست ازطریق ابزارهای قانونی وسپس عبوراز مرزهای قانونی ، دولت رابدست گیرند وقدرت رادردست یک رهبرمتمرکزنمایند وبخشهای بزرگی از دولت رابه بخش خصوصی واگذارنمایند." اما اندیشمندانی چون " هانا آرنت" بابازنگری درمفهوم کلاسیک فاشیسم ، آنرا تا حدّ "تمامیت خواهی" (totalitarianism) تنزل داده اند. آنها فاشیسم امروز را شکلی از تمامیت طلبی وانحراف ازکاپیتالیسم معرفی می کنند درحالیکه فاشیسم خود زاده ی کاپیتالیسم است واین تعریف ، واقعیتهای طبقاتی جامعه رانادیده می گیرد. بااین تعاریف ، امروز خطرفاشیسم ، جامعه ی آمریکا راتهدید می کند.

عدم تمکین دولت ترامپ به هنجارهای قانونی ودنباله روی او از پروژه ی 2025 ، خود گواه این مدعاست. طراحان ناسیونال مسیحی این پروژه ، فاشیستهای شرمگینی هستند که ازاندیشه های فاشیستی برتری سفید ومهندسی اجتماعی تبعیت می کنند. بدین ترتیب ، پوپولیستهای راستگرای امروزآمریکا ، درجهت فاشیسم گام برمی دارند. نظرترامپ درمورد ناتو ، روسیه ، ونظم بین المللی ، بانظر نئوکنسرواتیستها ولیبرال دموکراتها تفاوت دارد. مبارزه درون طبقاتی برای به دست گرفتن کامل حکومت ، همچنان درآمریکا ادامه دارد. بنظرمی رسد که ترامپ هنوز نتوانسته کنترل کامل نهادهای رهبری آمریکا رابه دست گیرد. نتیجه ی مبارزه ی درون طبقاتی فعلی را ، سرنوشت سیاستهای مهاجرتی ترامپ ونتیجه ی انتخابات میان دوره ای آمریکا ، تعیین خواهد کرد. اما درهرحال ، خطرفاشیسم درآمریکا ، جدّی است.

علیرغم اهمیت پروژه ی 2025 دربرنامه های دولت ترامپ ، اندیشکده ی اصلی هدایتگراین دولت ، بنیاد هریتیج نیست بلکه" انستیتوی کلارمونت " Claremont Institute) ) است که درسال 1979 در " آپلند"(Upland) کالیفرنیا تاسیس شد. این انستیتو ، اساساً برمبنای اندیشه ی "لئو اشتراوس " (Leo Strauss) شکل گرفت اما بزودی به پایگاه اصلی ماگا تبدیل شد که توسط سوپرمیلیاردرهائی چون "توماس کلینگنشتاین"(T.Klingenstein) و "بتسی دواس" B.Devos) -وزیرآموزش وپرورش ترامپ) حمایت مالی می شد. علاوه براین ، بنیاد "لیندی و هاری برادلی"L. and H. Bradly) ) وبنیاد "سارا اسکایف " (S.Scaife) نیز ازانستیتوی کلارمونت حمایت می کنند. شعبه ی دیگراین انستیتو بنام " مرکزشیوه ی زندگی آمریکائی "( Center for the American Way of Life ) درواشنگتن ، اکنون به مرکز تولید و انتشار محتوا برای ماگا تبدیل شده است. درسال 2019 ، دونالد ترامپ نشان ملی علوم انسانی (National Humanities Medal) رابه "جان ایستمن" (J.Eastman) عضو هیئت مدیره ی انستیتو کلارمونت اهداء کرد. اواندکی بعد ، نقش اصلی را درسازماندهی حمله ی ماگاها به ساختمان کنگره ایفاء نمود. کنترل خبرگزاری " فاکس نیوز" اکنون دردست اعضای سابق وفعلی انستیتوی کلارمونت قراردارد. آنتون (Anton) مدیرعامل سابق شرکت سرمایه گذاری " بلک راک " (Black Rock) وازکارشناسان ارشد انستیتوی کلارمونت ، درحال حاضر معاون شورای امنیت ملی آمریکاست وتنظیم کننده ی اصلی برنامه ی کاری " ماکو روبیو " وزیرخارجه ی آمریکاست. وی درجائی گفته است که " جنبش ماگا ، برای پیروزی به بلاگر ، دلقک ، توئیتر ، هنرمند خیابانی ، کمدین ، تبلیغاتچی ، روحانی ، نمایشنامه نویس وروشنفکرنیازدارد."

نوک تیز " جنگ سرد مدنی " (Civil cold war) که توسط ماگا دنبال می شود ، متوجه چین است. " برایان کندی " (Brian Kennedy) عضو هیئت مدیره ی انستیتو کلارمونت ، رهبری مک کارتیسم جدید علیه چین رابرعهده دارد. اومدعی است که کمونیسم چینی ، درارکان جامعه ی آمریکا نفوذ کرده است. اما علیرغم این چالشها ، مقاومت دربرابر رویکرد حاکم ، روزبروز تقویت می شود. تحریم " تسلا "( TESLA – تولید کننده ی خودروی برقی) ، "تارگت"( TARGET – دومین شرکت بزرگ خرده فروشی آمریکا پس از والمارت) و " آمازون "، برگزاری تظاهرات اعتراضی توده ای درسراسرآمریکا واعتراضات چند میلیونی " شاه نمی خواهیم ! "NO KING) در15 ژوئن ، خود گواه این مدعاست. ائتلاف ضد ماگا درآمریکا ، بتدریج شکل می گیرد. ترامپیسم فقط یک زبان می فهمد وآنهم زبان زور است. تا زمانیکه جنبش کارگری خود راسازمان ندهد وبازوی خود راقوی نکند، ترامپ همچنان یکّه تازی خواهد کرد. البته دراین میان ، ممکن است حزب سوّمی نیزقدم به میدان بگذارد.

منابع ومآخذ

1)populism,MAGA and Christian nationalism racist roots , www.peoplesworld.com

2)Christian nationalism and vote for Donald Trump in the 2024 presidential election , www.online.wiley.com

3)the MAGA ideology and the Trump regime , www.mronline.org

4)Trumps Christian fascists and the war on Palestine , www.groundxero.in

5)the cold civil war is over, we won! , www.newsweek.com

کمک مالی به کارت بانکی شماره 8732-9635-9973-6037

ایران - اسرائیل

ایران – اسرائیل

جنگ امپریالیستی یا جنگ باامپریالیسم؟

حمله ی ناگهانی وغیرمنتظره ی آمریکا واسرائیل به ایران ، نقض فاحش نظام حقوقی جهان بود. این حمله ، درعین حال محدودیت قدرت امپریالیسم رابه جهانیان نشان داد. جنگ اخیرباایران نشان داد که چگونه درشرائط امروز دنیا ، جنگهای امپریالیستی می توانند به جنگ علیه امپریالیسم تبدیل شوند. این جنگ نشان داد کشورهائی که خود را متمدن ، چگونه قوانینی راکه خود وضع کرده اند ، زیرپامی گذارند ! گانگستریسم آمریکا واسرائیل ، برنظم بین المللی هابسی (Hobbesian international order) استواراست که جهان را جای رقابت ، ناامنی ومنازعات آشکاروپنهان می داند.

حمله به ایران زمانی صورت گرفت که این کشور سرگرم مذاکره ی جدّی باآمریکا بود.لذا ، همانطور که نسل کشی درغزّه هیچ توجیهی ندارد ، حمله به ایران نیز ، بویژه درجریان مذاکره باآمریکا ، هیچ مبنای قانونی واخلاقی ندارد. پس ازحمله ی اسرائیل ، ایران درحملاتی تلافی جویانه ، شهرهای این کشوررا هدف حملات موشکی خود قرارداد. متعاقب این تبادل آتش ، نیروی هوائی ودریائی آمریکا نیز سه سایت هسته ای ایران را هدف قراردادند وپس ازآن ، آتش جنگ به یکباره فروکش کرد. براستی هدف ازاین جنگ ، چه بود ؟

یک لحظه نباید تردید کرد که هدف استراتژیک آمریکا دراین جنگ ، تغییر رژیم درایران بود. بیش ازدودهه است که سایه ی جنگ برایران سنگینی می کند وجنگ 12 روزه ی اخیر، هدف تغییر رژیم را به روشنی درمعرض دید جهانیان قرارداد. این جنگ درعین حال نشان داد که عصرپیروزی سریع نظامی برکشورهای جنوب جهانی ، دیگرگذشته است. بدیهی است که وقتی پیروزی سریع به دست نیامد ، جنگ شکل فرسایشی به خود می گیرد ومحدودیت قدرت نظامی پدیدارمی گردد. محدودیتهای این نوع جنگ ، صرفنظرازایران ، درکشورهائی که مردم آماده ی دفاع ازخود هستند ، بیشتر نمایان می گردد.

پس ازحمله ی آمریکا واسرائیل به ایران ، " چاک شامر " (Chuck Schumer )رهبردموکراتهای سنای آمریکا ، حمله ی غیرقانونی دولت این کشوررابه کشورمستقل دیگر، محکوم نکرد وحتی انطباق این عمل رابرقانون اساسی آمریکا نیز زیرسئوال نبرد. اوفقط به این بسنده کرد که بگوید : " آمریکا به امنیت اسرائیل ودفاع ازاین کشور ، متعهد است وازاسرائیل دربرابرحملات متقابل ایران ، دفاع می کند. " بیانیه ای که متعاقب آن ازسوی سناتورهای دموکرات منتشرشد ، گوئی توسط کمیته ی اقدام سیاسی یهودیان آمریکا (AIPAC) نوشته شده بود. دراین بیانیه ، برنامه ی ساخت سلاح هسته ای توسط ایران ، بزرگترین تهدید وجودی برای اسرائیل عنوان شده است درحالیکه آژانسهای اطلاعاتی آمریکا ، چندماه قبل ازحمله به ایران ، ونیزآژانس بین المللی انرژی اتمی ، این اتهام راتایید نکرده بودند.

جنگ نیابتی ناتو علیه روسیه وحمله به ایران ، دوروی یک سکه اند. دولت بایدن براین تصوربود که باوادارکردن نیروهای روسیه به عبورازمرزاوکراین ، وتحمیل تحریمهای گسترده ی بین المللی ، اقتصاد روسیه رابه زانو درآورده وتغییررژیم ویافروپاشی این کشوررا امکانپذیرمی سازد. درمورد ایران نیز، فرض برآن بود که حمله ی هماهنگ اسرائیل وآمریکا ، نیروهای اجتماعی سرخورده ازعملکرد حکومت ایران را به همکاری با مهاجمین تشویق کرده وتغییر رژیم دراین کشور را میسرمی گرداند. اما چنین نشد. ایستادگی پرافتخار و انسجام ملی ملت ایران، نشان داد که مردم ایران ، فریب پروژه ی "تغییررژیم " نتانیاهو وترامپ رانمی خورند وبادرک سیاسی روشن وارزنده، دردفاع ازمنافع ملی وحاکمیت ملی – نه حکومت – ذرّه ای تردید به خود راه نمی دهند. مردم ایران خوب می دانند که راه رسیدن به آزادی را، بمبارانهای جنایتکارانه ی آمریکا واسرائیل هموارنمی کند.

ازسوی دیگر، جهان چند قطبی کنونی ، هردو سناریو ( روسیه وایران) راخنثی کرد. ضعف نسبی امپریالیسم آمریکا واروپا ، علت اصلی این شکست استراتژیک است. منطق این جهان چند قطبی حکم می کند که ایران وروسیه، به عنوان اعضای پیمان همکاری شانگهای ، اتحادیه ی اقتصادی اوراسیا ، وبریکس-پلاس ، درجنگ جاری شکست نخورند زیرادرغیراینصورت ، اعتبار ومشروعیت این پیمانها زیرسئوال می رود. اگراین پیمانها نتوانند ازاعضای خود دربرابرتهاجمات غیرقانونی دفاع کنند ، چگونه می توانند الگوئی برای رفاه ، صلح وامنیت درجهان امروز قرارگیرند ؟ وقتی امنیت ملی وسیستم دفاعی اعضای این پیمانها زیرضربه قرارگرفته باشد ، چگونه می توان از گسترش همکاری اقتصادی ، مبادلات تجاری ، وسرمایه گذاری سخن گفت ؟

بنظرمی رسد ایران فعلاً به یک پیروزی تاکتیکی دست پیداکرده ودرعین حال ، دریافته باشد که درجهان امروز، فقط درچهارچوب یک پیمان امنیت جمعی وهمکاری سازنده (ونه تقابل) باجهان ، می توان به دفاع ازخود دربرابر تهدیدهای خارجی نائل شد. ازسوی دیگر، سردرگمی واغتشاش درگفتمان مقامات کاخ سفید نشان می دهد که فقط اسرائیل وایران نیستند که زبان دولتمردان آمریکائی رانمی فهمند. دنیا نیز ازاین بی ثباتی درنظروعمل آنها ، درشگفت مانده است. بعد ازحمله ی اسرائیل به ایران ، وزیرخارجه ی آمریکا هرگونه رابطه ی کشورش رابااین حمله رد کرد اما رئیس جمهورترامپ آنرا تکذیب نمود. سپس معاون رئیس جمهور آمریکا ، دخالت محدود کشورش رادرجنگ ایران واسرائیل ، فقط به منظور انهدام تاسیسات هسته ای ایران عنوان نمود ونه " تغییررژیم" ! اما رئیس جمهورترامپ درتوئیتی نوشت : " وقتی حکومتی نمی تواند عظمت رادوباره به ایران بازگرداند ، باید تغییرکند!" دراین حال ،حملات آمریکا واسرائیل به ایران ، نقض آشکاروفاحش حقوق بین الملل محسوب می شود که اصول آن درمنشورملل متحد منعکس است. به موجب این اصول ، هرگونه تهدید به زور ویااستفاده اززورعلیه حاکمیت ، تمامیت ارضی، واستقلال هرعضوسازمان ملل متحد ، ممنوع است.

کلام آخراینکه ، امپریالیسم رامی توان شکست داد زیرا اکنون درموضع دفاعی قرارگرفته است. اکنون زمان آن فرارسیده است که مردم جهان، برهرگونه تردید درنبردباامپریالیسم ، فائق آیند. موفقیت تاکتیکی ایران ، حتی اگرموقت باشد ، نشان می دهد که جنگهای امپریالیستی را می توان به جنگ علیه امپریالیسم تبدیل کرد.

www.fmohammadhashemi.blogfa.com

ازلاک تا گرامشی

جامعه ی مدنی

از " لاک " تا " گرامشی "

اگرچه اصطلاح " جامعه ی مدنی " (Civil Society) به کرات درآثار "جان لاک " و " ژان ژاک روسو" بکار رفته وآنها ازاین اصطلاح برای توضیح تفاوتهای جامعه ی قبل وبعد ازسرمایه داری استفاده کرده اند ، اما مفهوم مارکسیستی این اصطلاح ، از " هگل " به وام گرفته شده است. بنظرهگل ، جامعه ی بورژوازی جامعه ای است که درآن ، افراد پیوند خانوادگی رابرای شرکت دررقابت اقتصادی می گسلند. بنظراو، درچنین جامعه ای ، فقط دولت حافظ منافع عمومی است ولذا هگل ، ازاین نظر درنقطه ی مقابل لاک ، روسو ، و آدام اسمیت قرارمی گیرد.

مارکس ازمفهوم جامعه ی مدنی ، درنقد هگل وایده آلیسم آلمان استفاده کرد. اودرآثاری چون " مسئله ی یهود " ، " نقد فلسفه ی حق هگل " ، و"دستنوشته های اقتصادی وفلسفی " ، به جامعه ی مدنی اشاره می کند. معهذا ، بحث مارکس درباره ی جامعه ی مدنی ، رنگ وبوی هگلی دارد لذا درآثاربعدی او ، کمرنگ می شود. جامعه ی مدنی درآثاراولیه ی مارکس ، بعنوان شاخصه ی اصلی گذارجامعه ازفئودالیسم به بورژوازی می باشد. جامعه ی مدنی ازدرون ویرانه های جامعه ی قرون وسطائی سربه درآورد. بنظرمارکس ، درچنین جامعه ای ، دوتضاد بطورهمزمان رشد کرد : تضاد میان افرادی که درحصارفردیت خود گرفتارند و تضاد میان عرصه ی فردی وعمومی ! مارکس باایده الیسم منافع همگانی دردولت مدرن بورژوائی ، مخالف است اوهمچنین بامفهوم تجریدی شهروند اخلاقی که برخلاف منافع تنگ نظرانه ی خود حرکت می کند، نیزمخالف است. اما نئومارکسیستهای پس ازمارکس ، اصطلاح جامعه ی مدنی رابه هرآنچه که خصوصی وغیردولتی است، اطلاق می کنند. این تصویر، باتصویرمارکس تفاوت دارد. برخی ازآنها مانند " گرامشی " نیز مرزمیان دولت وجامعه ی مدنی را صرفاً یک مرز روش شناختی می دانند زیرابه نظرآنها ، حتی سیاست " بگذارهرچه می خواهند بکنند ! " (Laisses Fair) نیزتوسط دولت طراحی واجراء می شود. اگرچه بنظرمی رسد مارکس وهگل ، باتجربه ی سازماندهی توده ای امروز آشنا نبوده اند اما ، جامعه ی مدنی را حاوی عناصرغیرسیاسی روبنای جامعه می دانستند.

اکنون جامعه ی مدنی ، جای خاصی رادر گفتمان سیاسی واجتماعی جهان اشغال کرده ونهادهای وابسته به آن ، جای مهمی رادرمبارزه باخودکامگی وارائه ی تعریفی جدید ازمقوله ی شهروندی ، به خود اختصاص داده اند. درحال حاضر ، فضاهای جدید درعرصه ی ارتباطات شکل گرفته که دراختیارحکومتها نیست وبصورت مستقل اداره می شوند. اینترنت وفضای مجازی ، گسترش کلوبهای گروهی ووبلاگهای شخصی ،ظهور ماهواره ها وگسترش ارتباطات زمینی وهوائی ، همگی عرصه رابرایدئولوژیهای تمامیت خواه تنگ کرده ونوید روزهای بهتری را برای جامعه ی مدنی می دهد . درعین حال باید توجه داشت که جامعه ی مدنی ، عرصه ی قدرت اجتماعی است ونباید سیاست زده شود. سیاست ، عرصه ی قدرت آمرانه ی دولت است. ارکان جامعه ی مدنی را تشکل ها ، مجموعه ها وانجمن هائی تشکیل می دهند که مستقل وبدون اتکاء به دولت، تشکیل واداره می گردند. رسانه های عمومی مستقل ، اتحادیه های کارگری ، انجمن زنان ، انجمن های مذهبی ، وانواع سازمانهای مردمی دیگر، ازاجزاء جامعه ی مدنی هستند.

بطورکلی ویژگیهای جامعه ی مدنی امروز رامی توان به شکل زیر خلاصه کرد : 1)اهمیت فرد ومصون ماندن هویت ومنزلت فردی. 2)حضور نهادهای صنفی ، انجمن های محلی ، تشکلها واحزاب . 3)حاکمیت فرهنگ مبتنی برتعقّل وخردورزی. 4) برسمیت شناختن تکثرواختلاف نظرطبیعی، که لازمه ی خردورزی است. 5) پذیرش رقابت درجامعه ی متکثر. 6) گذارازجامعه ی طبیعی به جامعه ی قراردادی. 7) رعایت حقوق وآزادیهای شهروندان درهمه ی شرائط. 8) مشارکت همه ی شهروندان درهمه ی سطوح جامعه. 9) تساوی همه ی شهروندان دربرابرقانون. 10)تلقّی ازدولت بعنوان کارگزارجامعه ی مدنی ونه برعکس.

گرامشی ، ازاستعارات مختلف برای بیان رابطه ی دولت وجامعه ی مدنی استفاده می کند. بنظراو ، یک جامعه ی مدنی نضج گرفته ، سیستمی است که قادراست دربرابربحرانهای اقتصادی مقاومت کرده وازدولت حمایت کند. گرامشی جامعه ی مدنی توسعه نیافته ی روسیه ی 1917 رابا جامعه ی مدنی نضج گرفته ی غرب مقایسه می کند. بنابراین ، درحالیکه مارکس برجدائی جامعه ی مدنی ازدولت تاکید می ورزد ، گرامشی برارتباط متقابل این دو انگشت می گذارد ومعتقد است که روزبروز عرصه ی فعالیت دولت ، به نفع جامعه ی مدنی تنگترمی شود و جامعه ی مدنی سازمانیافته می تواند ترکیب وساختاردولت راتعیین نماید. درحالیکه هژمونی سازمانیافته ی توده ها ، درچهارچوب جامعه ی مدنی تحقق پیدامی کند ، هژمونی طبقاتی دولت ، فقط به دستگاه سرکوب محدود می گردد. معهذا دولت ، هنوز یک " کارکرد اخلاقی" دارد وسعی می کند به افکارعمومی جهت داده ونفوذ خود رادرعرصه ی اقتصادی تقویت نماید.

درهرجامعه ممکن است مرزمیان دولت وجامعه ی مدنی مخدوش شود اما گرامشی ، بایکسان گرفتن این دو به سبک ژاکوبنهای فرانسه وفاشیستهای ایتالیا ، مخالف است. او درحالیکه برای دولت ، نقشی درتوسعه ی جامعه ی مدنی قائل است ، نسبت به دولت زدگی وتقدس بخشیدن به دولت ، هشدارمی دهد. مارکس جامعه ی مدنی را تجلی گاه خودخواهی فردی می داند درحالیکه گرامشی ، دیدگاه هگل رادرمورد منافع مشترک دولت وجامعه ی مدنی برمی گزیند وبرنقش بوروکراسی وسیستم حقوقی درتنظیم جامعه ی مدنی ومرتبط ساختن آن با دولت ، تاکید می ورزد. گرامشی درعین حال به این نکته نیزواقف است که هگل باتجربه ی سازمانهای توده ای مدرن آشنا نبود چنانچه مارکس نیز علیرغم احساس پیوستگی باتوده ها ، فاقد این تجربه بود. این نکات موجب گردیده که گرامشی برلزوم تجزیه تحلیل جدید ازسازمانهای جامعه ی مدنی و پیوستگی میان آنها تاکید ورزد. بنظراو ، جامعه ی مدنی رابا جامعه ی توده ای نباید اشتباه گرفت. مردمی که ازخود اراده ندارند ، دردولت ذوب می شوند. درچنین جامعه ای ، اقتدارمطلق ازآن دولت است اما این اقتدار ، متکی به نهادهای مدنی نیست و اقتداری تصنّعی است که دربرخورد بابحران ، درهم می شکند. جامعه ی توده وار ، همچون سیل ، ویرانگراست. اما نهادهای مدنی ، همچون مسیل اند که قدرت مخرّب این سیلاب را مهارکرده وآنرا بجای تخریب ، به مسیر سدّ هدایت می کنند تاازآن نور وزندگی ونیرو تولید شود. درعین حال ، اندیشمندانی چون " هاناآرنت" نیزمعتقدند که دولتهای توتالیتر ، بخاطرضعف یاعدم وجود نهادهای مدنی ، شکل می گیرند. عدم وجود این نهادها ویاضعف آنها ، موجب لجام گسیختگی دولت می گردد. " دوتوکویل" نیزمعتقد بود که جامعه ی مدنی تضمین کننده ی آزادی است زیرامی تواند دولت رامهارکند.

بازخوانی مفهوم جامعه ی مدنی ، بدون درنظرگرفتن سطح توسعه یافتگی جامعه ، بی فایده خواهد بود اما بطورکلی ، نهاد مدنی باید اساساً سه کارانجام دهد : حمایتگری ، روشنگری ، ومطالبه گری ! درجوامع کمترتوسعه یافته ، معمولاً به محض حرکت نهاد مدنی به سمت مطالبه گری ، مورد برخورد امنیتی قرارمی گیرد. معهذا برخی ازاین نهادها می توانند ازپیگرد مصون بمانند. مثلاً روحانیت ایران قبل ازانقلاب ، بخاطرداشتن فضای نسبتاً آزاد برای فعالیت ، برخورداری ازاستقلال مالی ، جدائی ازدولت ودرعین حال برخورداری ازحمایت ضمنی دستگاههای دولتی ، ونفوذ گسترده درمیان مردم ، یکی ازقوی ترین نهادهای جامعه ی مدنی محسوب می شد. این نگرش به جامعه ی مدنی ، توانست نقش ویژه ای رانیزدرتحولات اروپای شرقی ایفاء نماید واکنون نیز جایگاه ویژه ای رانیزدر تحولات کشورهای جنوب جهانی بخود اختصاص دهد. بطورکلی ، مفهوم شهروندی وحمایت از آزادیهای مدنی ، محور مباحثات جدّی دراین جوامع می باشد.

منابع ومآخذ

1)ف.م.هاشمی ، جامعه ی مدنی دیروز وامروز ، 15 تیر1401 ، www.fmohammadhashemi.blogfa.com

2)civil society forum , www.cf-ev.org

3)Tom Bottomore ,A Dictionary of Marxist thought , Blackwellrefrence

4)center for civil society research , www.wzb.eu

5)civil society definition and explanation , www.sociology.plus

کمک مالی به کارت بانکی شماره 8732-9635-9973-6037

اشراف زاده ی منتقد

اشراف زاده ی منتقد

( نگاهی به آراء و عقاید " جون رابینسون " )

بدون تردید کتاب نظریه ی عمومی " جان مینارد کینز" ازتاثیرگذارترین کتابهای قرن بیستم درزمینه ی سیاستگذاری اقتصادی بوده است. اما کمترکسی می داند که کینز، این کتاب را درمباحثه با اقتصاددان بزرگی به نام "جون رابینسون" (Joan Violet Robinson) نوشته است. جون رابینسون در31 اکتبر1903 به دنیا آمد ودر5 اوت 1983 درگذشت. اودریک خانواده ی مرفه انگلیسی زاده شد که درآن ، عصیان نسبت به وضع موجود ، یک سنت به شمارمی رفت. درواقع ، خانواده ی رابینسون ، به " اشرافزادگان منتقد " معروف بودند. جون رابینسون به مدرسه ی دخترانه ی سنت پائول رفت وسپس درسال 1922 وارد کالج کمبریج گردید تااقتصاد بخواند تاعلت فقر وبیکاری را بیابد. اودرسال 1925 فارغ التحصیل ودرسال 1934 به استادیاری اقتصاد وسیاست رسید ودرسال 1965 نیز استاد تمام اقتصاد شد. هنگامی که خانم رابینسون وارد دانشگاه کمبریج شد ، کمترکسی فکرمی کرد که اوبه یکی ازبزرگترین اقتصاددانان قرن بیستم تبدیل شود. تمام دوران استادی جون رابینسون ، علیرغم سفرهای بسیاری که به داخل وخارج ازکشورداشت ، دردانشگاه کمبریج طی شد. جون رابینسون دردهه ی 1930 ، مباحثات فراوانی باجان مینارد کینز داشت ودرواقع ، اورادرتالیف کتاب " نظریه ی عمومی اشتغال ، بهره وپول " یاری داد. کینز و رابینسون ، هردوبراین باوربودند که دولت باید پول خرج کند وکسری بودجه رابه نحوی مدیریت نماید که برفقرا فشاروارد نیاید وهرکس که خواهان شغل است ، بتواند شاغل شود. پس ازجنگ ، خانم رابینسون رهبری اقتصاددانان پست کینزی کمبریج رابرعهده گرفت.

درآن زمان ، علم اقتصاد دردانشگاه کمبریج ، به مدت 40 سال تحت سلطه ی بلامنازع " آلفرد مارشال " (Alfred Marshall) بود وکتاب اقتصاد او سالها درانگلستان تدریس می شد. اقتصاد مارشالی ، عرصه ی تقارن های دلنشین بود وبه همین دلیل رویکرد اورا تحلیل هندسی اقتصاد می نامیدند. دراین رویکرد، عرضه وتقاضا بطورطبیعی به تعادل می رسیدند وبه کارگران مطابق ارزش شرکتشان درتولید ، مزد پرداخت می شد. بازار ، مطابق نیاز مصرف کننده حرکت می کرد وثروت جامعه ، افزایش می یافت. بنظرمارشال ، تعادل اقتصادی بااشتغال کامل همراه است وعدم تعادل ، ازطریق مکانیسم خودکاربازار ( بخوان دست نامرئی) به تعادل می رسد. اما کینز معتقد بود که تعادل اقتصادی ، بااشتغال ناقص نیزدست یافتنی است. بنظر کینز ، افزایش تقاضا ، به افزایش تولید ملی واشتغال کامل منجرمی شود ، درحالیکه کلاسیکها ، افزایش تقاضارا موجب افزایش قیمتها وتورم می دانستند. اما بزودی ، بلای بهشت مارشال ازراه رسید : انحصار ! مارشال قبول داشت که اکثربازارها ، بطورکامل رقابتی نیستند اما براین باورنیزبود که این نقص ، موقتی است وبازار، گرایش طبیعی به رقابت وتعادل دارد. رابینسون، این نظرمارشال را وارونه کرد ودرکتاب " اقتصاد رقابت ناقص " اعلام نمود که بازاررقابتی ، یک وضع طبیعی وپایدارنیست بلکه یک حالت " استثنائی" به شمار می رود. درآن زمان، تهیه ی داده های دقیق مالی ( تولید ناخالص داخلی ، بهره وری ،شاخصهای قیمت و...) بطورمنظم انجام نمی شد ورابینسون نظرات خود را براساس مجموعه فرضیاتی درباره ی رفتار تجاری تدوین کرد وسپس آنها را دریک تحلیل ریاضی دقیق ، به هم آمیخت تاازآن ، تعدادی قانون کلی استنتاج نماید. موثرترین عامل دردستگاه مفهومی رابینسون ، " انحصارخریدار" (Monopsony) بود که به معنی بهره مندی خریدار ازمیوه ی ممنوعه ی رقابت ناقص بود. اگربرای یک کالا ، فقط یک خریداروجودداشته باشد، آن خریدارمی تواند قیمت خود راتحمیل کند ودیگرتفاوتی ندارد که چه تعداد فروشنده برسرآن خریداربه رقابت مشغولند. به نظررابینسون ، کارگربعنوان کسی که نیروی کارخود رامی فروشد، همیشه درمعرض بهره کشی انحصاری خریدار قراردارد. به نظراو ، به کارگران دستمزد بسیارکمی پرداخت می شود. ماهیت بازارکار، غیررقابتی است وانحصارخریدار، بیماری رایج بازارکاراست.

نخستین اثربزرگ خانم رابینسون ، "اقتصاد رقابت ناقص" ( the Economics of imperfect competition ) بود که درسال 1933 منتشر شد. خود او ، این اثررا انتقاد ازکاپیتالیسم رقابتی بی بند وبار (Laissez-Fair) نامید. اما او درآثاربعدی خود ، کل تئوری اقتصادی رابه نقد کشید که مهمترین آن ، نقد تئوری ارزش وتوزیع بود. خانم رابینسون درابتداء ، اصولاً منکرمفهوم " سرمایه" شد درحالیکه این مفهوم ، نقش اصلی درتئوریهای عرضه وتقاضاداشت. اوهرروز بیشترازروزپیش ، انتقادات خود را برروش ارتدوکس متمرکزکرد وازروش تحلیل اقتصادی متعارف که همانا روش نئوریکاردوئی بود ، فاصله گرفت. بنظراو ، اقتصاد راباید درفرآیند تاریخی مورد بررسی قرارداد ونباید نقش زمان رادرتحولات اقتصادی نادیده گرفت. درسال 1936 ، تغییری اساسی درتفکر رابینسون ایجاد شد. دراین سال ، اوبا اندیشه های مارکس آشنا شد وراه گسترش نظریه ی عمومی کینز رابااستفاده ازنظریات مارکس درپیش گرفت. بسیاری ، رابینسون رابخاطر نقشی که دربازگرداندن نظرات مارکس به اقتصاد مدرن داشت ، ستایش کرده اند وگروهی نیز هرگزاورا به این خاطر، نبخشیدند. اومقوله ی انباشت (accumulation) راازمارکس گرفت وازآن دربحثی که میان او وپساکینزیها ازیکسو، ونئوکلاسیکهای موسسه ی فناوری ماساچوست چون " پل ساموئلسون" و "رابرت سولو" ازسوی دیگر درگرفت ، وبه" مناقشه ی کمبریج " معروف گشت ، استفاده کرد. این مناقشه، سرانجام باپیروزی رابینسون به پایان رسید وساموئلسون درمقاله ای ، به صحت منطق بریتانیائیها درنقد نظریه ی نئوکلاسیک، اذعان نمود. جون رابینسون درمقاله ای بنام " درباره ی اقتصاد مارکسی " که درسال 1942 منتشرشد ، گام نخست را ازاقتصاد رقابت ناقص به سوی تئوری استثماربرداشت. خانم رابینسون درعین حال، سعی کرد نظریه ی عمومی کینز راتعمیم داده وبه آن خصلتی پایدارببخشد ودراین راه ، ازمقولات مارکسیستی انباشت ، توزیع ورشد کمک گرفت وآنرا "انقلاب کینزی" نامید. او تلاش کرد اقتصاد مارکسی را به انقلاب کینزی مرتبط سازد. خانم رابینسون جنبه های مختلف اقتصاد مارکسی رابررسی کرد اما توجه خودرابویژه به نظریه ی ارزش کار ونظریه ی تقاضای موثر معطوف نمود. بااینکه اودرابتداء ، نظریه ی ارزش کاررا رد کرد اما باورداشت که رویکرد کینزومارکس درمورد تقاضای موثر ، نقاط اشتراک بسیاردارد. اوسپس به نظریه ی پولی کینز ، بویژه نرخ بهره وترجیح نقدینگی به سرمایه ی قابل استقراض، انتقاد کرد. بنظراو ، اقتصاد کلان برآیند رفتارفردی یاگروهی نیروهائی است که قدرت وانتظارات آنها درشرائط مختلف ، متفاوت است.

علاقه ی جون رابینسون به مارکس ، دراواسط دهه ی 1930 نمایان گردید وباافزایش سن ، گرایشات چپگرایانه ی او شدت گرفت ودنهایت ، به ستایش از "مائوتسه تونگ " درچین و " کیم ایل سونگ " درکره شمالی انجامید. او درباره ی تقسیم دوکره نوشت : " مسلماً دیریازود، کره شمالی باید باجذب کره جنوبی به سوسیالیسم ، دوباره متحد شود." خانم رابینسون ، بارها به چین سفرکرد ومشاهدات خود را درکتابهای " چین: چشم اندازاقتصادی" (1958) ، انقلاب فرهنگی درچین (1975) ، و " مدیریت اقتصادی درچین " (1975) گردآوری کرد. مهمترین چیزی که خانم رابینسون ازمارکس وام گرفت ، نگرش تاریخی به پدیده های اقتصادی ونیزاهمیت نهادهای اجتماعی در " قوانین بازی" بود. اوکه همیشه به تئوری ارزش کار بد بین بود ، درواقع منتقد ودوستدار مارکس بود. یک عنصرمارکسی دیگر دراندیشه ی خانم رابینسون ، بحث منشاء سود بود که باپذیرش آن ، سرانجام نظریه ی ارزش کار رانیز ، علیرغم تردید نسبت به آن ، پذیرفت.

جون رابینسون که بعنوان یک اقتصاددان مارشالی کارخود راآغازکرد، به طرفدار دوآتشه ی کینز تبدیل شد ودرنهایت ، به یکی ازرهبران جریان نئوریکاردوئی و پساکینزی تبدیل گردید. هشدارهای او درباره ی مسابقه ی تسلیحاتی ، هدردادن منابع برای خرید تسلیحات جنگی ، استفاده ازجنگ برای حل اختلافات بین المللی ، عدم دخالت دولت درسرمایه داری ، ونگرانی نسبت به روابط تجاری ناعادلانه وفقر درکشورهای توسعه یافته ونیافته ، همچنان مسائل مهم عصرحاضر باقی مانده اند وهشدارهای رابینسون رازنده نگهداشته اند. دوشاگرد رابینسون به نامهای " آمارتیا سن " (Amartya-Sen) و " جوزف استیگلیتز " (J.Stiglitz) برنده ی جایزه ی نوبل شدند. اما این جایزه به رابینسون اعطاء نشد درحالیکه بسیاری ازاقتصاددانان ، آنرا حق او می دانستند. بنظر می رسد نظرا ت خانم رابینسون درباره ی چین ونیز حمله ی او به اقتصاددانان جریان رسمی، علت این تصمیم بوده باشد. پل ساموئلسون درجائی گفته بود : " من متحیرم که چرا رابینسون هیچگاه جایزه ی نوبل دریافت نکرد ! " کمیته ی نوبل ازآن بیم داشت که خانم رابینسون، ازمشروعیتی که بدین شکل کسب می کرد ، برای حمله به اقتصاد جریان اصلی استفاده کند.

جون رابینسون دست کم 24 کتاب منتشرکرد که موفق ترین آنها عبارتنداز: اقتصاد رقابت ناقص(1933) ، رساله درباب اقتصاد مارکسی(1942) ،عملکرد تولید وتئوری سرمایه(1953) ، انباشت سرمایه (1956) ، ممارست درتحلیل اقتصادی(1960) ، جستاری درتئوری رشد اقتصادی (1962) ، فلسفه ی اقتصادی و... اکثراین کتابها به فارسی ترجمه شده اند. بعدها ، " جان کنت گالبرایت " ایده های رابینسون رادرکتابهای پرفروش خود به کاربست اما ، باظهور" میلتون فریدمن" دردهه ی 1970 ، حل مشکلات کلان اقتصادی واجتماعی ، یکباردیگر به " هماهنگی طبیعی بازار " سپرده شد.

منابع ومآخذ

1)جون رابینسون ، فلسفه ی اقتصادی ، مقدمه وترجمه بایزید مردوخی ، ناشر کتابهای جیبی

2)Joan Robinson on Karl Marx , www.aeaweb.org

3)Tom Bottomore , A Dictionary of Marxist Thought , Blackwell reference

4)Joan Robinsons open letter from a Keynsian to a Marxist , www.jacobin.com

5)Joan Robinsons intelligible Marxism and the accumulation of capital , www.academic.oup.com

کمک مالی به کارت بانکی شماره 8732-9635-9973-6037

سایتهای زیرزمینی درامان نیستند

سایتهای زیرزمینی در امان نیستند
تجزیه تحلیل تصاویرماهواره ای نشان می دهد که ایران درنزدیکی یکی از قلّه های کوه زاگرس ، سرگرم ساخت تاسیسات هسته ای دراعماق زمین است که احتمالاً عمیق تر ازقدرت نفوذ آخرین سلاح ایالات متحده برای تخریب چنین مکانهائی می باشد. بنظرمی رسد عمق تاسیسات جدید ، به مراتب بیشتراز تاسیسات " فوردو" درنزدیکی قم باشد. این درحالیست که بمبهای فوق سنگین آمریکا ، قادرند تاسیسات زیرزمینی راتاعمق 60 متر نابود کنند. چندی پیش مقامات آمریکائی اعلام کرده بودند که دوبمب ازاین نوع ، برای نابودی تاسیسات فوردو کافی است. عکسها وویدئوهایی که توسط موسسه ی "پلانت لبز" (plant Labs) تهیه شده اند ، نشان می دهند که کارگران درحال حفرتونلی درنزدیکی سایت هسته ای نطنزند. این تونل در " کوه کلنگ " درنزدیکی نطنز درحال حفر می باشد. تجزیه تحلیل این تصاویرنشان می دهد که چهار ورودی بردامنه ی کوه حفرشده است : دو ورودی درشرق و دو ورودی درغرب. هرکدام ازاین ورودی ها شش مترعرض وهشت متر ارتفاع دارد. به گفته ی کارشناسانی که این عکسها رادیده اند ، ایران احتمالاً درحال ساخت تاسیساتی درعمق 80 تا 100 متری زمین است. به گفته ی آنها ، ابعاد این پروژه نشان می دهد که ایران قصد دارد ازاین تاسیسات زیرزمینی ، نه فقط برای ساخت سانتریفیوژ، که برای غنی سازی نیزاستفاده نماید.
بنظرمی رسد بمبهای سنگرشکن آمریکا ، فعلاً قادربه نفوذ درعمق این تاسیسات زیرزمینی وامحاء آن نیستند.نیروی هوائی آمریکا چندی پیش ، تصاویری از بمب GBU-57 رادرپایگاه نیروی هوائی ایالت میسوری ، روی صفحه ی فیسبوک خود منتشرکرد که البته روزبعد ، آنرا برداشت. این بمب 12300 کیلوگرمی حاوی ترکیبی ازماده ی منفجره ی استاندارد AFX-757 ویک ترکیب انفجاری جدید بنام PBXN-114 است. معهذا این مواد منفجره ، فقط 20 درصد وزن بمب راتشکیل می دهد وبقیه ی وزن آن ، مربوط به ساختار متراکم فولادینی است که به بمب اجازه می دهد تاعمق زمین وپناهگاههای پنهان نفوذ کند. این بمب که " مادربمبها " نام گرفته ، قبلاً درافغانستان بکارگرفته شده وقدرت انفجاری معادل 11 تن TNT دارد. حساسیت نسبت به ساخت تاسیات زیرزمینی جدید ایران هنگامی بیشترمی شود که به گزارش بلومبرگ ، ایران توانسته است اورانیوم باخلوص 84 درصد ، یعنی بسیارنزدیک به ساخت سلاح اتمی (90 درصد) تولید نماید.
ابهام دیگر درباره ی سایتهای زیرزمینی ایران ، به سوریه مربوط می شود. درسال 2015 ، مجله ی آلمانی " اشپیگل " ادعا کرده بود که دولت سوریه به کمک کارشناسان ایرانی ، سرگرم ساخت مجتمع هسته ای زیرزمینی است. چندی پیش ، " موسسه ی علم وامنیت بین المللی " نیزبراساس تصاویر ماهواره ای ، این گزارش اسپیگل راتایید کرد. این تاسیسات ، درمنطقه ای کوهستانی درنزدیکی شهر "القصیر" درغرب سوریه واقع است که فقط 2 کیلومتر بامرز لبنان فاصله دارد. اسم رمز این پروژه ، "زمزم" است ودولت سوریه تاکنون 8 هزارمیله ی سوخت اتمی رابه این سایت منتقل کرده است. کارشناسانی ازایران و کره شمالی ، دراین طرح مشغول فعالیتند.
بدون تردید آمریکا درآینده ی نزدیک ، برای نفوذ درتاسیسات زیرزمینی ایران وسوریه ، راهی پیداکرده وابزارلازم را برای نابودی آن فراهم خواهد ساخت. لذا معلوم نیست که این سرمایه گذاریهای هنگفت باچه توجیه اقتصادی وامنیتی انجام می شوند ؟
https://lnkd.in/gHtp_7Ss
نوشتارحاضر، سه سال قبل به قلم نگارنده منتشرشد واکنون باتوجه به حملات اخیربه سایتهای اتمی ایران ، به بازنشرآن می پردازم

لایحه ی بودجه ی ترامپ

لایحه ی بودجه ی ترامپ :

" بزرگ "ی که " زیبا " نیست !

مجلس نمایندگان آمریکا که جمهوریخواهان درآن ، اکثریت شکننده ای دارند ، لایحه ی بودجه ی پرزیدنت ترامپ راکه عنوان پرطمطراق " بزرگ وزیبا " (Big and Beautiful) راباخود یدک می کشد ، به تصویب رساند. برای کارگران وزحمتکشان آمریکا ، لایحه ی بزرگ وزیبا ، که باسازش دموکراتها وجمهوریخواهان تنظیم شده واحتمالاً به تصویب مجلس سنا نیزمی رسد ، چندان رضایتبخش نیست. برخی قانونگذاران آمریکائی ، حتی آنهائی که باجنبش " ماگا" مربوطند ، نیزازاین لایحه دل خوشی ندارند وازخشم مردم درمخالفت باآن ، بیمناکند. این لایحه ، مضرات فراوانی برای مردم آمریکا دارد که فقط یکی ازآنها، نابودی سیستم بهداشتی آمریکاست. دراین لایحه ، 800 میلیارددلار کاهش دربودجه ی خدمات بهداشتی پیش بینی شده است که حداقل 13 میلیون خانوار آمریکائی راازخدمات بهداشتی که اکنون ازآن بهره مندند، محروم می سازد.

این لایحه ، به دولت اجازه می دهد تاحمایت مالیاتی راازسازمانها وبنگاههائی که ازسیاستهای دولت حمایت نمی کنند، بردارد. سالخوردگان وناتوانان، ازخانه ی سالمندان ومراکزمراقبتی بیرون انداخته می شوند مگرآنکه بستگان آنها هزینه های مربوطه رامتقبل شوند. حق بیمه ها سربه آسمان خواهد کشید. میزان کاهش مالیات برثروتمندان ، طی 10 سال آینده به 5/4 تریلیون دلاربالغ خواهد شد و 3/10 میلیون خانوار ازخدمات بیمه ای و6/7 میلیون خانوارنیز ازخدمات "اوباماکر" (Obamacare) محروم می شوند دربودجه ی جدید ، هیچ رقمی برای کلینیکهای باروری درنظرگرفته نشده است. بزرگ وزیبا ، پیامدهای مصیبت باری برای محرومین وزحمتکشان آمریکا دارد وایشان راازخدمات ضروری چون کمکهای بهداشتی ، تامین اجتماعی وکمکهای غذائی (SNAP) محروم می سازد. برنامه ی کمکهای غذائی به مادران باردار، نوزادان وکودکان کم درآمد ، غذامی رساند. این برنامه ، خط مقدم مبارزه با گرسنگی وفقر درآمریکا محسوب می شود. بااجرای این لایحه ، بیش ازیکچهارم طرحهای بهداشتی تعطیل وبیش ازیکسوم ازطرحهای کارگری کاسته می گردد.

لایحه ی بزرگ وزیبا ، مجموعه ای ازسیاستهای مالیاتی وبودجه ای است که درصورت تصویب ، حدود 4 تریلیون دلارجابجائی درمنابع بودجه ای ایجاد می کند. این لایحه ، برزندگی میلیونها مهاجر درآمریکا نیزتاثیرمی گذارد زیرا طبق مفاد آن ، قراراست مالیات 5 درصدی برپولهائی تعلق بگیرد که مهاجران ازآمریکا برای خانواده های خود دردیگرکشورها می فرستند (مالیات برحواله ). درصورت تصویب این لایحه ، مهاجران درصدد یافتن راههای جایگزین برای ارسال پول برخواهند آمد وراههائی رابرمی گزینند که مالیات پذیرنباشند. یکی ازاصلی ترین گزینه ها ، ارزهای دیجیتال است که به دلیل نبود واسطه ، امکان انتقال سریع وبدون مالیات پول رافراهم می کنند. این لایحه ، بیش از 40 میلیون مهاجرآمریکائی را تحت تاثیر قرارمی دهد وسوبسید انرژیهای تجدید پذیررانیزلغو می کند. ترامپ دراین لایحه ، 163 میلیارد دلار ازهزینه های غیردفاعی فدرال می کاهد و13 درصد بربودجه ی دفاعی فدرال و65 درصد بر بودجه ی امنیت داخلی می افزاید. دراین میان ، کاهش برنامه ریزی شده ی خدمات بهداشتی ، ازهمه بیرحمانه تراست. بااجرای این لایحه ، آمریکا به تنها اقتصاد پیشرفته ی دنیا تبدیل خواهد شد که سیستم بهداشت عمومی ندارد. برنامه های تامین اجتماعی که درحال حاضر 45 درصد خانوارهای آمریکائی راپوشش می دهد ، بااین لایحه کاهش می یابند ودسترسی میلیونها خانوارآمریکائی به بیمه وخدمات بهداشتی ، غیرممکن می گردد وبرخانوارمتوسط آمریکائی نیز هزینه ای سنگین تحمیل می شود.

کاهش مالیات ، به نفع اقشارپردرآمد وشرکتهای بزرگ است ، ضمن اینکه کاهش هزینه های دولتی ، اقشارکم درآمد وبادرآمد متوسط رامتاثرمی سازد. لایحه ی ترامپ ، به نابرابری ثروت ودرآمد درجامعه ی آمریکا ، طی 40 سال اخیر ابعاد بی سابقه ای می بخشد. هرروز فاصله ی میان درآمد آمریکائیها وسطح زندگی آنها بیشترمی شود. به گزارش انستیتوی رفاه اقتصادی مشترک (LISEP) ، درآمد 60 درصد پائینی خانوارهای آمریکائی ، برای تامین " حداقل کیفیت زندگی" کافی نیست. نرخ رسمی بیکاری درآمریکا 2/4 درصد است وبسیاری ازشاغلان نیز کارتمام وقت ندارند. حداقل درآمد یک خانوارآمریکائی ، از 38 هزاردلارفعلی درسال ، باید به 67 هزاردلاردرسال برسد تاتامین حداقل کیفیت زندگی میسّرگردد. لایحه ی بزرگ وزیبا ، این شکاف رابه نفع ثروتمندان ، عمیق ترمی کند.

لایحه ی پیشنهادی دونالد ترامپ ، یکی ازجنجالی ترین طرحهای اقتصادی دهه های اخیرآمریکاست که باایجاد تغییراتی گسترده درمنابع ومصارف بودجه ، کسری بودجه ی هنگفتی رابه این کشورتحمیل می کند.لایحه ی بزرگ وزیبا ، بدهی دولت آمریکا راطی یک دهه ی آینده ، تا4 تریلیون دلار افزایش می دهد. ایلان ماسک ، این لایحه را " نمایشی " خوانده وآنرابشدت مورد حمله قرارداده است. اومدعی است که این لایحه ، تمام تلاش اورابرای کاهش هزینه های دولت ، برباد می دهد. این لایحه، بارسنگینی رابر بودجه ی آمریکا تحمیل می کند وبراساس برخی برآوردها ، بالغ بر5 تریلیون دلار بر بدهی 8/36 تریلیون دلاری آمریکا می افزاید. ایلان ماسک بارها گفته بود که اگر ازاین کسری بودجه ی هنگفت کاسته نشود ،آمریکا درمعرض ورشکستگی قرارخواهد گرفت. او درانتقاد ازاین لایحه گفت : " بنظرمن ، یک لایحه می تواند بزرگ یازیبا باشد اما نمی تواند هردوباشد!" ماسک قبلاً نیزبرسرکاهش کارکنان چند وزارتخانه ی فدرال ، بابرخی وزرای دولت درافتاده بود وسرانجام چندی پیش ، به بهانه ی اینکه می خواهد به کسب وکارش ، بویژه " تسلا" ، رسیدگی کند ، ازریاست سازمان بهره وری دولت(DOGE) استعفاء داد ولایحه ی ترامپ را " افتضاح وانزجارآور" نامید: " شرمبرکسانی به این لایحه رای دادند. شما می دانید کاراشتباهی کرده اید! کسری بودجه راکه همین حالا هم بسیاربالاست ، 5/2 تریلیون دلار افزایش دادید وبدهی غیرقابل تحملی رابردوش شهروندان آمریکا گذاشتید! "

ماسک درانتقاد ازلایحه ی بزرگ وزیبا ، تنها نیست وسناتور برنی ساندرز نیزگفته است : " ماسک حق دارد که این لایحه را شنیع بنامد. درصورت تصویب این لایحه ، ثروتمندترین آمریکائیها ، 664 میلیارددلار معافیت مالیاتی دریافت می کنند درحالیکه مبلغ 290 میلیارددلار ازکمک غذائی برای اقشار فقیر جامعه کاسته می شود." البته دراین لایحه ، تخفیف مالیات برانعام ، حقوق های پائین ، اضافه کاری ومقرری بازنشستگی نیزگنجانده شده که نوعی عوام فریبی برای پوشش کاهش هنگفت مالیات برثروتمندان است. دراین لایحه ، فروش 500 هزارهکتار از اراضی ملی وعمومی ، برای حفاری واکتشاف نفت وگاز، پیش بینی شده است. با توجه به افزایش سود اوراق قرضه ی منتشره ازسوی خزانه داری کل برای جبران کسری بودجه ی هنگفت دولت ، کارشناسان معتقدند که اگراین روند ادامه پیداکند ، درسالهای آتی دیگرپولی برای بهداشت ، آموزش ودفاع باقی نخواهد ماند وکل بودجه باید صرف بازپرداخت اصل وسود اوراق قرضه شود. میزان پرداخت سود این اوراق درنیمه ی نخست سال 2025 ، بالغ بر 579 میلیارددلاربود که ازبودجه ی سلامت این کشوربیشتراست.

آنچه ازلایحه ی بزرگ وزیبا ونیز گفتار دونالد ترامپ برمی آید ، حاکی ازرویگردانی او ازرویکرد نئولیبرالی درتجارت جهانی واتکاء به سیاستهای به غایت نئولیبرالی درعرصه ی داخلی است : بیشتربرای ثروتمندان وکمتربرای بقیه! بیشتربرای تسلیحات وکمتربرای خدمات عمومی ! بیشتربرای کسب وکاربزرگ وکمتربرای زحمتکشان وکسب وکارکوچک !

منابع ومآخذ

1)Donald Trumps Big Beautiful Tax Bill , www.leftvoice.org

2)Elon Musk criticizes Donald Trumps Big Beautiful tax bill , www.ft.com

3)for workers , Trumps Big Beautiful money bill , gets worse and worse , www.peoplesworld.org

کمک مالی به کارت بانکی شماره8732-9635-9973-6037

طالبان:چالشهاوواقعیتها

طالبان ؛ چالشها و واقعیتها

افغانستان ازدیرباز ، عرصه ی رقابت قدرتهای بزرگ بوده است : بازی بزرگ (Great Game) انگلیس وروسیه درقرن نوزدهم ، دخالت شوروی درقرن بیستم ، جنگ باترور آمریکا درقرن حاضر! دراین میان ، هنوز یک سئوال باقی است : آیا افغانستان هنوز به لحاظ ژئوپولتیک ، برای جهان مهم است ؟یااینکه به مشکلی تبدیل شده که قدرتهای بزرگ ازآن دوری می جویند ؟ پس ازعقب نشینی آمریکا ازافغانستان درسال 2021 ، هنوزهیچ قدرتی نتوانسته است براین کشور مسلط شود. افغانستان امروز، به چالشی چند وجهی برای جهان تبدیل شده که بازیگران منطقه ای ، بااحتیاط به آن نزدیک می شوند. آنها سعی می کنند میان نگرانیهای امنیتی ، فرصتهای اقتصادی ، واختلافات ایدئولوژیک ، نوعی توازن ایجاد نمایند. اهمین ژئوپولتیک افغانستان ، همچنان باقی است اما شکل آن تغییر کرده است. بازیگران عمده ی امروز ، هریک منافع خاص خویش رادنبال می کنند ورویکردهای خود رابه دقت سبک وسنگین می کنند.

ایالات متحده ، ازافغانستان خارج شده اما هنوز اهرمهای مالی خود را ازطریق تحریم وتوقیف دارائیهای افغانستان ، براین کشوراعمال می نماید. امااین اهرم ، دیریازود به عرصه ی دیپلماتیک وسیاسی نیز گسترش می یابد زیرا تهدید آمریکا به اعمال تحریمهای اولیه وثانویه ، جامعه ی بین المللی راازشناسائی رسمی رژیم طالبان بازمی دارد. مبارزه باتروریسم ، همچنان نگرانی اصلی واشنگتن باقی مانده است. حمله به ایمن الظواهری رهبرالقاعده درخاک افغانستان ، وبه قتل رساندن او ، نشانه ی این نگرانی است. آمریکا عملیات ضد تروریستی خود رابا پاکستان هماهنگ می کند. دستگیری رهبرعملیاتی داعش خراسان ، که یک افغانی بنام شریف الله بود، حاصل این همکاری است. شریف الله درعملیاتی که به قتل 13 نظامی آمریکائی درسال 2021 منجرشده بود ، مشارکت داشت. اما افغانستان دیگرازاولویت استراتژیک برای آمریکا برخوردارنیست وتعطیلی سفارتخانه ی این کشوردر کابل ، نشانه ی این امراست. این رویکرد ، به دیگربازیگران منطقه اجازه داد تابرای پرکردن خلاء ناشی ازعدم حضورآمریکا ، به پاخیزند.

چین ، روابط خود راباطالبان حفظ کرده وبه منظور بهره مندی ازفرصتهای اقتصادی این کشور ، بویژه مواد معدنی ومسیرهای ترانزیت ، سفیرخود رادرکابل منصوب نموده است. درسال 2023 ، یک قرارداد اکتشاف نفت به ارزش 540 میلیون دلار میان دوکشوربه امضاء رسید که نشانه ی علائق اقتصادی پکن به افغانستان است. اما نگرانی ازفعالیت داعش خراسان (ISIS-K) وتحریک طالبان پاکستان (TTP) ، مانع گسترش بیشترروابط دوکشور گردیده است. بعلاوه ، یکی ازاولویتهای چین درافغانستان ، اطمینان ازاین مسئله است که جنبش اسلامی ترکستان شرقی (ETIM) ، ازخاک افغانستان ، برای فعالیت درمنطقه ی شین جیانگ (Xinjiang)چین استفاده نمی کند. ازاین گذشته ، تامین امنیت کریدور اقتصادی چین – پاکستان (CPEC) ، بدون همکاری افغانستان ممکن نیست. این طرح چند میلیارددلاری ، تاکنون بارها مورد حمله ی تحریک طالبان پاکستان ودیگرگروههای تروریستی چون ارتش آزادیبخش بلوچستان (BLA) وارتش جمهوریخواه بلوچستان (BRA) قرارگرفته که حملات خودراازخاک افغانستان انجام می دهند. لذا جین ، برای کاهش این تهدیدات امنیتی ، به همکاری باطالبان ودیگربازیگران منطقه ای نیازدارد.

روسیه ، ازبی ثباتی آسیای میانه نگران است. اگرچه این کشور، سفارت خود رادر کابل دائر نگهداشته ، اما هنوز دولت طالبان رابه رسمیت نشناخته است. روسیه درعین حال ، نام طالبان راازلیست گروههای تروریستی تحت تعقیب خود خارج کرده است. معهذا ، هنوز خطرباقی است. حمله ی سال2022 داعش خراسان به سفارت روسیه درکابل وحمله به تالار شهرمسکو درسال 2024 ، نشانه ی خطراتی است که روسیه ازحضورداعش درافغانستان احساس می کند. درحال حاضرروسیه ، دربرخورد با معضل افغانستان ، رویکردی چند جانبه اتخاذ کرده وآنرا ازطریق " فرمت مسکو" (Moscow Format) واجلاسیه های " تروئیکا-پلاس" (Troika-plus) دنبال می کند که کشورهای داخل وخارج منطقه راشامل می شود. طالبان ودیگرجناحهای افغان ، همراه بابازیگران بین المللی ، دراین نهاد شرکت می کنند تا نحوه ی جلوگیری ازتبدیل شدن افغانستان به مرکزبی ثباتی راموردبحث وگفتگو قراردهند. آنها تلاش می کنند تامیان تهدید امنیتی ازیکسو ، وپراگماتیسم سیاسی ازسوی دیگر، نوعی موازنه برقرارنمایند.

پاکستان ، روابط دیرینه وتاریخی با طالبان دارد اما سربرآوردن تحریک طالبان ودیگرگروههای تروریستی بلوچ ، که ازخاک افغانستان برای حملات خود استفاده می کنند ، چالشهای امنیتی مهمی رارویاروی پاکستان قرارداده است. ازسال 2023 به بعد ، برحملات تروریستی درپاکستان 60 درصد افزوده شده است . منشاء همه ی این تهدیدات تروریستی، خاک افغانستان می باشد. همکاری دیپلماتیک میان اسلام آباد وکابل درباره ی این مسئله ، ادامه دارد اما، مرز میان دوکشور ، همچنان ناآرام وپرتنش است.

هند ، درابتداء بازگشت طالبان به قدرت را نوعی عقبگرد برای افغانستان ارزیابی نمود اما بتدریج دراین رویکرد تجدیدنظرکرد وسفارتخانه ی خود رادرکابل بازگشائی نمود وکمکهای بشردوستانه به افغانستان راازسر گرفت. درحالیکه تهدیدات امنیتی همچنان باقی است ، هند ازفرصتهای اقتصادی محدود درافغانستان ، برای بهبود ثبات وامنیت منطقه سود می برد.

ایران ، همچنان به رویکرد پراگماتیستی درقبال طالبان ادامه می دهد. این کشور ، ازمسئله ی مهاجران افغانی درایران ، مناقشه ی آبی باافغانستان ، وافراطی گری سنّی دراین کشور، نگران است. دوکشور درگذشته ، برسررودخانه ی هلمند وامنیت اقلیت شیعه ی هزاره درافغانستان ، بایکدیگراصطکاک داشتند. معهذا ایران ، روابط دیپلماتیک باطالبان را برای تضمین منافع خود ، همچنان لازم می داند.

حکومت طالبان ، علیرغم وعده های اولیه ، سختگیری برزنان ودختران ، ممنوعیت تحصیل دختران ومحدودیت اشتغال زنان راتشدید کرده است. ناراضیان این کشور ، بیرحمانه سرکوب می شوند ، شلاق می خورند ودرملاء عام اعدام می شوند. فقدان یک دولت فراگیر واتکاء به هسته ی سخت قدرت مذهبی ، به حیثیت بین المللی طالبان لطمه زده وازکمکهای اقتصادی به افغانستان کاسته است. این کشور ازنظر اقتصادی ، بابی ثباتی شدید وشکنندگی اقتصادی روبروست. بیش ازنیمی ازبودجه ی کشور، وابسته به کمک خارجی است واقتصاد افغانستان ، نسبت به قبل ازبه قدرت رسیدن طالبان ، 26 درصد کوچکترشده است. اگرچه نشانه ی کمرنگی ازبهبود درسال 2024 مشاهده شد وتولید ناخالص داخلی 7/2 درصد افزایش نشان داد امااین بهبود، شکننده باقی ماند وفقط توانست 10 درصد ازخسارات وارده قبلی به اقتصاد راجبران نماید. ارزش پول ملی ، بی ثبات است وبیکاری سربه آسمان کشیده است. محدودیتهای بانکی ، موجب ورشکستگی بسیاری از کسب وکارها گردیده است. دراوائل سال 2025 ، حدود 6/11 میلیون نفر ازجمعیت افغانستان ، یعنی 25 درصد جمعیت این کشور ، ازعدم امنیت حادّ غذائی رنج می برند. امنیت ، همچنان یک چالش بزرگ محسوب می شود. اگرچه طالبان قدرت خود راتثبیت وتحکیم بخشیده اما، داعش خراسان حملات سنگینی علیه اقلیتهای قومی ومذهبی انجام می دهد. افزایش حملات تحریک طالبان وگروههای شورشی بلوچ به پاکستان ، روابط افغانستان وپاکستان رامتشنج کرده واحتمال برخورد مرزی میان دوکشورراافزایش داده است. بی ثباتی افغانستان ، برامنیت وظرفیت اقتصادی منطقه ، تاثیرسوء برجای می گذارد. گسترش تروریسم ، همچنان یک نگرانی بزرگ محسوب می شود. گروههای تروریستی چون داعش ، القاعده ، وتحریک طالبان ، درخاک افغانستان اردوگاه آموزشی برپاکرده اند. بحران مهاجرت نیز روبه تشدید است وایران وپاکستان راکه پذیرای میلیونها مهاجرافغان هستند، متاثرمی سازد.

علیرغم همه ی این دشواریها ، حکومت طالبان نسبت به پروژه های اقتصادی بزرگی چون خط لوله ی گاز TAPI ، وراه آهن ترانس افغان ، ابرازعلاقه کرده است. این پروژه ها ، به ارتباط طالبان باکشورهای منطقه وگسترش تجارت با آسیای مرکزی وجنوبی کمک می کنند. بعلاوه ، کشورهای آسیای میانه نیز مایل به همکاری باطالبان درمورد پروژه های اقتصادی وترانزیت هستند. ازبکستان و ترکمنستان ، همچنان به سرمایه گذاری درزیرساخت راه آهن ادامه می دهند که باهدف گسترش ارتباط باافغانستان ازطریق کریدور حمل ونقل آسیای میانه صورت می گیرد. قزاقستان نیز توافقنامه های متعددی ، بویژه درزمینه ی صدورنفت وغلّه باافغانستان منعقد نموده است. اما نگرانی های امنیتی ، مانع ازاجرائی شدن اغلب این سرمایه کذاریها گردیده است. درشرائطی که چین وپاکستان ، تجارت خود راتوسعه بخشیده اند ودرباره ی سرمایه گذاریهای هنگفت خارجی توافق کرده اند، ، اما بی ثباتی امنیتی وسیاسی ، تاکنون مانع ازتحقق این توافقات گردیده است.

ممنوعیت کشت وتجارت تریاک در افغانستان که از سال 2022 برقرارگردیده ، 80 درصد ازکشت خشخاش دراین کشورکاسته واقتصاد تریاک زده ی افغانستان رابا بحران روبرو کرده وبرفقرروستائیان افزوده است. رکود حاکم برجامعه ی افغانستان که ناشی از حاکمیت هسته ی سخت قدرت است ، مانع انجام هرگونه اصلاحات گردیده وبه مشکلات اقتصادی وامنیتی افغانستان، ابعاد گسترده ای بخشیده واین کشوررا درعرصه ی بین المللی منزوی کرده است. تنها راه برونرفت ازاین بحران ، بازگشائی مدارس دخترانه وتشکیل یک حکومت فراگیر است که بتواند به شناسائی این حکومت درعرصه ی بین المللی بیانجامد. اصلاحات عاجل ، بسیارضروری است زیرا درغیراینصورت ، افغانستان دوباره درجنگ داخلی غرق شده وبه میدانی برای منازعات نیابتی تبدیل می شود. بازنگری دررویکرد ژئوپولتیک ، ازجمله برقراری روابط امنیتی جدید بامشارکت آمریکا ویا اتحاد باروسیه وچین ، گام نخست دراین جهت می باشد.

افغانستان ، دیگرامروز عرصه ی یک بازی بزرگ میان قدرتهای جهانی نیست بلکه چالشی است که باید اداره شود. این کشور، به مدیریت دقیق بجای سلطه، نیازدارد.

منابع ومآخذ

1)Afghanistan : not such a Great Game? , www.valdaiclub.com

2)the west must stop playing the Great Game in Afghanistan once and for all , www.ft.com

3) Afghanistans security challenges under the Taliban , www.crisisgroup.org

کمک مالی به کارت بانکی شماره 8732-9635-9973-6037