افول خاموش آمریکا

افول خاموش آمریکا

آمریکا خود را دژ مستحکم " نظم لیبرال جهان " معرفی می کند اما ، درهمه ی ارکان آن ، نشانه های واضحی از اضمحلال مشاهده می شود.برخی نشانه های افول امریکا عبارتند از : 1) کاهش اعتماد به ارتش : نتایج یک نظرخواهی که پس ازخروج آمریکاازافغانستان منتشرشد ، نشان می دهد که اعتماد شهروندان این کشور به ارتش ، به پائین ترین سطح خود رسیده است. تنها 45 درصدازآمریکائیها به ارتش این کشوراعتماددارند که این رقم ، نسبت به 70 درصد چند سال قبل ، افتی 25 درصدی نشان می دهد. 2) مشکلات اجتماعی : نشریه ی آتلانتیک دذرمقاله ای نوشت که تنها ابرقدرت جهان ، اکنون دولتی شکست خورده است. پاسخ آمریکا به پاندمی کرونا وقرارگرفتن این کشور درصدر مرگ ومیرهای جهان ، آئینه ی مشکلات ریشه دار داخلی آمریکاست. شکاف عظیم درتوزیع ثروت ، نقش پولهای کثیف درسیاست آمریکا ، نژاد پرستی سیستماتیک ، ودوقطبی شدن جامعه ، تنها بخشی ازمشکلات داخلی آمریکای امروز می باشند. فرانسیس فوکویاما نظریه پرداز تئوری " پایان تاریخ " ، درمقاله ای که درنشریه ی اکونومیست به چاپ رسید ، خاطرنشان کرد که اصلی ترین عامل کاهش قدرت آمریکا ، مسائل داخلی این کشوراست. موسسه ی نظرسنجی " پیو" (Pew) نیزمی گوید تنها یکچهارم آمریکائیها به دولتشان اعتماد دارند. این بی اعتمادی درمیان نسل جوان بیشتراست. 3) کسری بودجه : کسری بودجه یکی ازدلائلی است که موجب افول هرقدرتی می گردد. کارشناسان معتقدند که روند روبه کاهش سهم آمریکا دراقتصاد جهان ، بزرگترین تهدید برای دلارمحسوب می شود. یکی ازمهمترین دلائل این وضعیت ، تناقض وتضادهای موجود درانگاره های لیبرالیستی ونئولیبرالیستی است که باگذشت زمان به مرور پدیدارشده اند.4) کاهش قدرت نرم : "جوزف نای " نظریه پرداز تئوری قدرت نرم می گوید که روند روبه تنزل قدرت نرم درآمریکا، اززمان حمله ی این کشوربه عراق شروع شد. روی کارآمدن دولت ترامپ نیز نشانه ی دیگری ازافول قدرت نرم درآمریکاست. توانائی آمریکا برای متقاعد کردن دیگران به مشروعیت سیاستهای خود ، که اساس قدرت نرم است ، اکنون متزلزل شده است. 5) مشکلات اقتصادی : سهم آمریکا ازتولید ناخالص داخلی دنیا که درسال 1960 نزدیک به 50 درصد بود ، اکنون به 24 درصد رسیده است. برآشفتگی نظم نئولیبرال ، یکی ازدلائل این افول است. یکی دیگرازخطرناکترین ضعف های کنونی آمریکا ، فروپاشی قریب الوقوع زیرساخت هسته ای این کشوراست که نشان می دهد که فقط هژمونی آمریکا درحال افول نیست بلکه ، این کشور درآستانه ی فروپاشی عملیاتی نیزقراردارد.

شاید اگرپس از به پایان رسیدن دوره ی زمامداری دونالد ترامپ ، دوباره نگاهی به سال 2025 بیاندازیم به این نتیجه برسیم که بایک دولت خود کامه درآمریکاروبرو بوده ایم . دراین دوره ، بزرگترین ضربه به علم وارد آمد وکاهش بودجه ی فدرال درزمینه ی تحقیقات علمی بویژه پزشکی وتغییرات آب وهوائی ، بشرراسالها به عقب راند. اقتصاد آمریکا دراین دوره ، دچارنابسامانی گردید ورشوه خواری به پدیده ای شایع درجامعه تبدیل شد. سیل مهاجرین از کشوراخراج شدند وناراضیان ، درخیابانها دستگیرشده ، ازخانه ربوده شده ، ودردادگاهها محکوم شدند. دموکراتها ولیبرالها دچارسکوتی مرگبار گردیدند. وقتی یک مجری تلویزیونی از " چاک شامر " (Chuck Schumer) رهبراقلیت مجلس سنا ، درمورد محدودیتهای ایجادشده برای موسسات آموزش عالی پرسید ، اوفقط به این بسنده کرد که بگوید ، نامه ای به دولت نوشته ونگرانی خودرا ابراز کرده است.

به موجب آمارمنتشره ازسوی خزانه داری آمریکا ، دراین دوره ، دیون ناخالص ملی این کشور از 5/37 تریلیون دلار( یا 120 درصد تولید ناخالص داخلی کشور) فراتررفت که بالاترین رقم درتاریخ آمریکا می باشد. تنها درسال گذشته ، دوتریلیون دلار براین دیون افزوده شد درحالیکه دراین سال ، آمریکا باهیچ وضعیت فوق العاده ای ( جنگ ، پاندمی و...) روبرو نبود. این مسیر ، شبیه به مسیری است که دولتهای ورشکسته طی می کنند بااین تفاوت که این بار ، ورشکستگی نه دریک کشورپیرامونی ، که درقلب سیستم مالی غرب رخ می دهد. کاهش بودجه توسط کنگره نیز ، امنیت زرادخانه ی هسته ای آمریکا رابه خطرانداخته است. اداره ی ملی امنیت هسته ای آمریکا (NNSA) که مسئولیت نگهداری ونظارت برکلاهکهای اتمی آمریکا رابرعهده دارد ، اخیراً اعلام کرد که بودجه ی این سازمان ، فقط برای صدروز کفایت می کند وپس ازآن ، سیستم نظارت بتدریج تعطیل می شود. حال سئوال اینجاست، چگونه کشوری که سالانه صدها میلیارد دلاربرای جنگهای خارجی هزینه می کند ، قادرنیست هزینه ی امنیت زرادخانه ی هسته ای خود راتامین نماید! پاسخ ساده است. ایالات متحده ، دیگریک کشورمنطقی نیست بلکه یک امپراتوری درحال افول است که توسط گروههای ذینفوذ ، مجتمع نظامی – صنعتی ، ونخبگان سیاسی اداره می شود که رابطه ی خود رابا واقعیتهای ملی وبین المللی ازدست داده اند. دولت جمهوریخواه فعلی آمریکا ، ضعف بودجه را به گردن دموکراتها می اندازد ودموکراتها نیز ازهرتلاش برای به بن بست کشاندن کشور وتضعیف آبروی سیاسی دولت ، کوتاهی نمی کنند. جمهوریخواهان نیز ازمقابله باکارشکنی دموکراتها ناتوانند. این تئاتر دوبازیگری ، نه تنها کشوررا فلج کرده بلکه آنرا تا آستانه ی فروپاشی نیزپیش برده است. هرج ومرج داخلی ، نه تنها تهدیدی برای آمریکاست بلکه به دلیل حساسیت سلاحهای هسته ای ، خطری برای کل جهان نیزمی باشد. هزاران کارمند ومقاطعه کار که درخدمت اداره ی امنیت هسته ای آمریکا می باشند ، بادریافتی های معوقه روبرو هستند. اگرچه دولت اعلام کرده وقفه ای در " عملیات حیاتی " روی نمی دهد اما معلوم نیست که چه چیزهنوز عملیاتی باقی مانده وچه چیز تعطیل شده است. یک اشتباه درنگهداری ویاتعلل دربرخورد با یک حادثه ، می تواند فاجعه بارباشد. درزمان نگارش این نوشتار، به دلیل عدم تصویب لایحه ی بودجه درکنگره ، دولت آمریکا بیش ازیک هفته تعطیل است وصحبت ازاخراج هزاران کارمند دولت فدرال می باشد.

قانون اساسی آمریکا نیز مدتهاست که درمعرض تضعیف قراردارد. نقش کنگره ، به مثابه ی دموکراتیک ترین شاخه ی حکومت ، دهه هاست که کمرنگ وکمرنگترمی شود. زمانی کنگره تنها قدرتی بود که می توانست اعلان جنگ کند اما اکنون ، مدتهاست که این حق رابه قوه ی مجریه واگذار کرده است. امروز رئیس جمهورآمریکا می تواند بدون تصویب کنگره ، ارتش رابه جنگهای خارجی گسیل نماید. بنظرمی رسد دولت ترامپ قصد دارد کنگره رادرزمینه ی مسائل مالی نیز دوربزند وازکاربیاندازد. وی صریحاً گفته است که خود راملزم به اجرای اقلام تخصیص یافته توسط کنگره ، نمی بیند! بنظرنمی رسد کنگره قصد داشته باشد نسبت به تهاجم به یک اصل مترقی قانون اساسی آمریکا که همان عدم تمرکز قدرت دردست یکنفر است ، ازخود عکس العمل نشان دهد. بنظرمی رسد دادگاه عالی آمریکا نیز رویه ی خود راتغییرداده واولویتهای بشدت محافظه کارانه را مدّ نظر قرارداده باشد. قاضی های این دادگاه ، قصد ندارند تازمانی که یک جمهوریخواه درآمریکا مسند کارباشد ، بااو دربیفتند. این دادگاه ، سال گذشته اعلام کرد که رئیس قوّه ی مجریه ، ازهمه ی پیگردهای قانونی مصون است. اما این ، برای ترامپ کافی نیست واو می خواهد برنامه هایش نیز ازنظارت دادگاهها وچالشهای حقوقی برکناربمانند. دونالد ترامپ ، آندسته ازاحکام قضائی راکه نمی پسندد ، نادیده می گیرد. مخالفان ترامپ ، این برخوردها رابحران قانون اساسی نامیده اند اما به نظر نگارنده ، آنراباید فروپاشی قانون اساسی نامید.

درآنسو ، کشورهائی چون چین وروسیه قراردارند که همچنان برقابلیتهای اداری ، دفاعی ، وامنیتی خود می افزایند وثبات نهادین خویش را تقویت می کنند. رویکرد چند قطبی که توسط این کشورها ، بویژه درچهارچوب بریکس دنبال می شود ، نشانگر سمتگیری آگاهانه بسوی نظم جهانی جدید است که با " اجماع واشنگتن" (Washington Consensus) منافات فاحش دارد. معهذا افول آمریکا ، فقط درشاخصهای اقتصادی این کشور نمایان نیست بلکه درناتوانی درحمایت ازمردم خود ، حفظ زیرساختهای حیاتی ، وجلوگیری ازبازیهای سیاسی که موجب برهم خوردن یکپارچگی ساختاری دولت می گردند، نیزهویداست. کاربه جائی رسیده که حتی زرادخانه ی هسته ای که همیشه خط قرمز دولتهای آمریکا بوده ، اکنون باکمبود بودجه روبرو شده است. همه ی این روند ها ، یک پیام روشن دارند : آمریکا دیگرنمی تواند رهبرجهان باشد! چشم اندازفروپاشی آینده ی آمریکا ، فقط اقتصادی نیست بلکه نهادین ، نظامی ، وژئوپولتیک نیز هست. جهان اکنون با مشاهده ی این چشم انداز ، درپی ایجاد یک نظم چند جانبه ، باثبات وصلحجوست که بتواند امنیت دنیا رابرقراروتضمین نماید.

www.fmohammadhasemi.blogfa.com

امپریالیسم وضد امپریالیسم درجهان چند قطبی

امپریالیسم و ضدامپریالیسم درجهان چند قطبی

بافروپاشی اتحاد شوروی درسال 1991 ، آمریکا به تنها ابرقدرت جهان تبدیل شد وبرخی به این باوررسیدند که گویا پایان تاریخ فرارسیده وقرن جدید ، عصرطلائی نظم لیبرال خواهد بود. اما هنوز جوهرکتاب " فرانسیس فوکویاما " خشک نشده بود که مشخص شد امپریالیسم آمریکا برای حفظ هژمونی خود برجهان ، بادشواری بسیار روبروست. باگذشت دودهه ازآن زمان ، اکنون دیگرآمریکا درراس یک نظم چند قطبی جهانی قرارندارد. این کشورعلیرغم رونق طولانی نئولیبرالی ، پس ازجنگهای ناموفق درافغانستان وعراق ورکود بزرگ 2008 ، گرفتارافول نسبی شده است. افول آمریکا ، درواقع افول فرآیند جهانی شدن است که به آرامی جریان دارد. معهذا ایالات متحده ، هنوز قدرت مسلط جهان است که البته با سدّ چین ، روسیه ، وقدرتهای منطقه ای چون اسرائیل ، ایران ، عربستان ، هند وبرزیل روبروست. ازمیان این قدرتها ، چین تلاش می کند تاازطریق تشکلهای اقتصادی چون بریکس وپیمانهای سیاسی-امنیتی چون سازمان همکاری شانکهای ، سرمایه گذاریهای هنگفت خارجی خود را به نفوذ ژئوپولتیکی تبدیل نماید.

حال سئوال اینجاست که درجهان چند قطبی کنونی ، چه کسی هژمونی غرب رابرجهان به چالش می کشد ؟ پاسخ فقط یکی است : بریکس ! غرب ، بریکس را رقیب اصلی خود درجهان کنونی می داند واین رقابت را درزمینه ی قدرت نرم وقدرت سخت ف به پیش می برد. اینکه بریکس تا چه حد بتواند برسیاست منطقه ای وجهانی تاثیربگذارد ف به انسجام این بلوک وقابلیت تصمیم سازی جمعی آن بستگی دارد. اگرچه تفکر نئولیبرال بربریکس حاکم است اما این رویکرد ، بارویکرد لیبرال غرب تفاوت فاحش دارد. منافع ملی ، عامل تعیین کننده ای است که کشورهای بریکس رابهم پیوند می زند. بریکس توانسته است کشورهای عضورابه نحوی به یکدیگرنزدیک کند که منافع متقابل یکدیگررامحترم بشمارند. بدین ترتیب ، جهان بسوی یک نظم چند قطبی پیش می رود. جهان چند قطبی ، به گرایشی سیاسی اطلاق می شود که درآن ، چند قدرت جهانی به رقابت باهم مشغولند ویکدیگررا به دقّت زیرنظرمی گیرند. درعین حال ، جهان چند قطبی ، که درآن صلح پایدارمیان قدرتها برقرارگردد، امکانپذیرنیست. تازمانی که امپریالیسم وجودداشته باشد ، هیچ صلح پایداری وجود نخواهد داشت وبه گفته ی لنین ، ادوار صلح وهمکاری، فقط آمادگی برای جنگی دیگراست. جنگ ، تنها باالغای سیستم امپریالیستی وجایگزینی نظمی دموکراتیک باسمتگیری سوسیالیستی امکانپذیر می گردد.

معهذا نباید ازاین گزاره ی صحیح ، نتیجه گیریهای ناصحیح استنتاج نمود. دیدگاه انحرافی " هرم امپریالیستی " (the Imperialist Pyramid theory)،یکی ازاین نتیجهگیریهای غلط است که ازدرک نادرست جهان چند قطبی ناشی می شود. این دیدگاه معتقد است که همه ی کشورهای بزرگ سرمایه داری ، امپریالیست هستند. ازنظراین دیدگاه ، آمریکا ، روسیه وچین ، همه امپریالیست هستند. اما نمی توان گفت که همه ی جنگهای امروز، جنگ بین امپریالیستهاست. مثلاً روسیه باآنکه یک سیستم سرمایه داری است ، هرگزیک نیروی غارتگرامپریالیستی نبوده است. لذا چند قطبی شدن جهان ، به سودهمه ی خلقها وطبقات زحمتکش دنیاست. مادردوسده ی اخیر ، درجهانی به سرمی بردیم که ویژگی عمده ی آن ، تسلط استعمار وامپریالیسم ومبارزه برای رهائی ازاین سلطه بوده است. همه ی شرائط وتضادهای داخلی در همه ی کشورها ، ازاین محیط تاریخی تاثیرمی پذیرفت. این محیط تاریخی ، بابرآمدن چین ، روسیه ، هند ، ایران وشماری دیگرازقدرتهای نوظهور ، وایجاد پیمانها واتحادهای نوین ، دستخوش دگرگونی شده است. نقطه ی عطف این دگرگونی ، بنظرنگارنده ، جنگ اوکراین است که نه فقط سرنوشت روسیه واوکراین ، که سرنوشت اروپا وبقیه ی جهان ، ازجمله ایران رارقم می زند. اهمیت این جنگ ، فراتر ازگذارجهان ازتک قطبی به چند قطبی است. سرنوشت این جنگ درواقع ، آغازپایان سرمایه داری است. جهان چند قطبی ، به ناگزیربسوی جهانی غیرسرمایه داری حرکت می کند ولو اینکه همه ی قطب های آن ، ازنظرداخلی وبرای یک دوره ، دارای نظم سرمایه داری باشند. اینکه روسیه وچین می گویند مامی خواهیم بادیگرکشورها مناسبات برابرحقوق برقرارکنیم ، نه حقّه بازی است ونه صرفاً ناشی ازحسن نیّت وانگیزه های شرافتمندانه است. منطق گذار به جهان چند قطبی ، چنین اقتضاء می کند. این برآمد کشورها ونزدیک شدن سطح اقتصادها ووابسته شدن آنها به یکدیگر ، بامنطق سرمایه داری همخوانی ندارد. لذا جهانی شدن ، بسود جنبش کمونیستی است وهیچکس بهترازکمونیستها به راه ورسم نبرد ضد امپریالیستی وضد لیبرالی آشنا نیست !

www.fmohammadhashemi.blogfa.com

جایزه ی صلح نوبل

جایزه صلح نوبل و گفتمان ژئوپولتیک غرب

جایزه ی نوبل (Nobel prize) یکی ازمعتبرترین جوائزجهانی است که توسط " آلفرد نوبل " مخترع دینامیت وشیمیدان سوئدی پایه گذاری شد. نوبا دروصیتنامه ی خود درخواست کرد که این جایزه به کسانی اهداء شود که " بیشترین سود را به بشریت برسانند." ازآن زمان تاکنون ، انتخاب برنده ی جایزه ی صلح نوبل ، پس ازیک مشورت یکساله انجام می شود که طی آن ، نقاط ضعف وقوت نامزدها توسط یک کمیته ی پنج نفره سنجیده می شود. نخستین جایزه ی نوبل درسال 1901 اهداء شد. درابتداء قراربود طبق وصیت آلفرد نوبل، جایزه به کسانی اهداء شود که درراه " برادری ملتها " ، " برچیدن یاکاهش ارتشهای دائمی " ، و " گسترش صلح درجهان " ، تلاش می کنند. اماباگذشت زمان ، این دایره وسیع ترشد وتلاشهای بشردوستانه ، فعالیتهای زیست محیطی، ومبارزه درراه حقوق بشررانیز دربرگرفت.

وقتی کمیته ی نروژی نوبل ، جایزه ی سال 2025 خود رابه رهبرغربگرای اپوزیسیون ونزوئلا " ماریا کورینا ماچادو" (M.C.Machado) اهداء کرد ، رسانه های غربی اورا " ستون دموکراسی" و " نماد مقاومت مدنی" خواندند. اما ماچادو کیست ؟ ماریا کورینا ماچادو ، درسال 1967 در کاراکاس به دنیاآمد ودررشته ی مهندسی تحصیل کرد . اودرسال 1992 یک موسسه ی خیریّه برای کمک به کودکان خیابانی تاسیس نمود. ماچادو ، یک دهه بعد ، سازمان Sumate رابرای حمایت ازانتخابات آزاد ومنصفانه تاسیس کرد تابرگزاری ونظارت برانتخابات راآموزش دهد. درسال 2010 به عضویت مجمع ملی ونزوئلا انتخاب شد. اونامزد انتخابات ریاست جمهوری سال 2024 گردید اما صلاحیتش توسط دادگاه عالی این کشور ردشد. سه فرزند ماچادو ، همراه بامادر، خواهر وهمسرسابقش ، درخارج ازکشور به سر می برند. کمیته ی نوبل ، ماچادو را شخصیتی کلیدی و متحد کننده ی مخالفانی معرفی کرد که روزی به شدت ازهم جدا بودند.

اما درورای این هلهله های کاذب ، یک حقیقت تلخ نهفته است که یک قرن از عمرآن می گذرد. جایزه ی صلح نوبل ، هیچگاه یک جایزه ی بیطرف نبوده بلکه یک سلاح ایدئولوژیک بوده است : جایزه ای برای مشروعیت بخشیدن به امپریالیسم وعمالش ، وبی اعتبارسازی مبارزان ضدامپریالیست ! ازمارشال(Marshall) و کیسینجر گرفته تا ساخاروف ، گورباچف ، لخ والسا ، الگور(Algore) و اوباما، کمیته ی نوبل معمولاً نمایندگان امپریالیسم وپیاده نظام ایدئولوژیک آنرا برنده ی جایزه ی صلح خود اعلام می کند. تاکنون چهاررئیس جمهورآمریکا این جایزه رادریافت کرده اند : تئودورروزولت (1906) ، وودروویلسون (1919) ، جیمی کارتر (2002) و باراک اوباما (2009) ! این بارنیز دونالد ترامپ ، بعنوان پنجمین رئیس جمهورآمریکا ، برای دریافت جایزه ی صلح نوبل خیزبرداشته بود ، که ناکام ماند. اهدای جایزه به ماچادو نیزازاین امرمستثنی نبود ودرادامه ی همین روند صورت گرفت. درگذشته ، حتی موسولینی و آدولف هیتلر نیزنامزد دریافت جایزه ی صلح نوبل شده بودندومهاتما گاندی باآنکه 5 بارنامزد دریافت این جایزه شد ، هیچگاه موفق به دریافت آن نشد. دونالد ترامپ نیزازماهها قبل ، درسخنرانیهای خود برموفقیت خویش درپایان دادن به 7 جنگ تاکید می کرد وحتی درجائی گفته بود : " همه می گویند که جایزه حق من است ! "

انحطاط جایزه ی صلح نوبل ، ازسال 1953 وبااهدای آن به " جورج سی مارشال ، فرمانده ی سابق ستاد مشترک ارتش آمریکا ووزیرخارجه ی بعدی این کشور ، بخاطر نقش او در" طرح مارشال " ، آغازشد. ظاهرقضیه این بود که هدف طرح به ظاهرسخاوتمندانه ی مارشال ، کمک به بازسازی اروپا دردوران پس ازجنگ بود. اما درواقع این طرح ، به مثابه ی یک سلاح اقتصادی برای وابسته سازی اروپا به سیستم مالی آمریکا ، احیای سرمایه داری دراروپا ، ومنزوی کردن بلوک سوسیالیستی ، به اجراء درآمد. طرح مارشال راباید نخستین تهاجم جنگ سرد تلقّی کرد که هدف آن سدّ کردن راه نفوذ کمونیسم درفرانسه ، ایتالیا ، ودیگرکشورهای اروپائی بود وکمیته ی نوبل نیز باتوجه به همین خدمات مارشال ، جایزه ی صلح خود رابه او اعطاء کرد. علاوه براین ، برخی دیگرازگزینشهای نوبل نیز جنجالی بوده اند. کمیته ی نوبل بااهداء جایزه ی صلح به هنری کیسینجر مشاورامنیت ملی ووزیرخارجه ی آمریکا درسال 1973 ، برخی ازخونین ترین جنایات قرن بیستم راکه به دست او انجام شده بود ( بمبارانهای ویتنام وکامبوج ولائوس ، کودتادرشیلی ، قصابی اندونزی وتیمورشرقی ، سرکوب جنبشهای آزادیبخش آفریقاو...) راتطهیرکرد وکیسینجرراقهرمان صلح به جهان معرفی نمود. هیچکدام ازجوائزصلح نوبل ، به اندازه ی جایزه ی سال 1973 ، جنجالی ونشانگر انحطاط اخلاقی وسیاسی کاری کمیته ی صلح نوبل نبود. کمیته ی نوبل دوسال بعد ، این جایزه رابه ساخاروف اهداء کرد که زمانی فیزیکدان شوروی بود ورسانه های غربی ازاویک قهرمان دموکراسی ساختند. درهمین سال ، " له دوک تو" دولتمرد ویتنامی ، دراعتراض به سیاسی کاریهای کمیته ی نوبل ، ازقبول جایزه سرباززد. غرب ازساخاروف ، بخاطرمبارزه باسرکوب تقدیرنکرد بلکه اورابخاطر مخالفت باسوسیالیسم ستود. همین رویکرد دراهدای جایزه ی صلح نوبل به میخائیل گورباچف (1990) اتخاذ شد. رسانه های غربی ازاو قهرمانی ساختند که گویا باپایان دادن به جنگ سرد ، صلح رابه جهان بازگردانده است. اما نقش تاریخی گورباچف ، فقط برچیدن نخستین دولت سوسیالیستی جهان وگشودن قلمروی آن به روی سرمایه داری بود. گورباچف زیر لوای " پرسترویکا " و " گلاس نوست "، طبقه ی کارگر شوروی راخلع سلاح کرد، مالکیت جمعی رابرچید ، وشوروی رابه الیگارشها وسرمایه داران تقدیم نمود. صلحی که اومنادی آن شد ، حاصل تسلیم بود وجایزه ی صلح نوبل نیزبه پاداش اینکاربه اوداده شد. حاصل کار گورباچف ، بزرگترین پیروزی ژئوپولتیک امپریالیسم دردوران پس ازجنگ را رقم زد. مدالی که او دریافت کرد فقط بخاطر نقشی بود که درفروپاشی اتحاد شوروی ایفاء نمود.

اندکی قبل ازآن ، " لخ والسا " رهبرجنبش همبستگی لهستان ، جایزه ی صلح نوبل رادریافت کرده بود. رسانه های غرب ازاو چهره ی یک کارگرقهرمان راساختند که بادیکتاتوری درستیزاست. اما درواقع ف او تحت هدایت مستقیم سازمان سیا قرارداشت. سیاست والسا ، انترناسیونالیسم نبود بلکه یک ناسیونالیسم به غایت ارتجاعی بود. بنابراین اهدای جایزه ی نوبل به والسا ، مانند ساخاروف ، یک رویکرد ایدئولوژیک داشت که حاوی یک پیام به طبقه ی کارگر اروپای شرقی نیزبود : سرنوشت طبقه ی کارگراروپا ، باسوسیالیسم رقم نمی خورد بلکه درنابودی آن نهفته است. والسا ف ابزار آزادی طبقه ی کارگرنبود بلکه وسیله ای برای به زنجیرکشیدن او درتاروپود سیاستهای امپریالیستی بود. وقتی باراک اوباما درسال 2009 جایزه ی صلح نوبل رادریافت کرد ، کمیته ی نوبل اورا بخاطر تلاش فوق العاده اش برای تقویت دیپلماسی بین المللی وزنده کردن امید درجهان ، مستحق دریافت این جایزه تشخیص داد. اما منتقدین برآن بودند که اوباما به قدرت سخت و مداخله درجهان باوردارد. چند سال بعد ، صحت این قضاوت هویداگردید. لیبی ، سوریه ویمن ویران گردیدند ومرتجعین درسراسرخاورمیانه تقویت شدند. گزینش جنجالی دیگر ، به انتخاب " محمد یونس " درسال 2006 بازمی گردد که بدلیل پیشتازی در " مالیه ی خرد " (microcredit) جایزه ی صلح نوبل رادریافت کرد درحالیکه سیاستهای او درداخل بنگلادش ، به تعمیق نابرابری سیستماتیک دراین کشور انجامیده بود و موارد نقض حقوق بشر ، بویژه کشتارهای فراقانونی دربنگلادش شدت گرفته بود. جایزه ی صلح نوبل سال 2007 به " الگور " به خاطر فعالیتهای زیست محیطی او اهداء شد درحالیکه این معاون رئیس جمهورآمریکا ، نقش مستقیم در بمباران یوگوسلاوی وتجزیه ی کشورهای مستقل بالکان ایفاء نمود. اختصاص جایزه به شخصیتهائی چون انگ سان سوکی ، شیرین عبادی ، نرگس محمدی ، وماریا ماچادو نیز، درچهارچوب حمایت ازجنبشهای ضد رژیمهای مستقری صورت گرفت که باغرب مسئله دارند ضمن اینکه اهدای جایزه ی مشترک به هند وپاکستان (2014) نیزباهدف سیاسی پیوند زدن دوملت اهداء شد. اهدای جایزه ی صلح 2025 به ماچادو ، درواقع به فردی صورت گرفت که نماینده ی بورژوازی ونزوئلا ومتحد امپریالیسم آمریکاست. اوبرای سرنگونی دولت بولیواری ونزوئلا ، ازطریق کودتا ، تحریم ودخالت خارجی تلاش می کند. ماچادو پس ازدریافت جایزه ی صلح نوبل ، آنرابه دونالد ترامپ تقدیم کرد.

این موارد نشان می دهند که جایزه ی نوبل ، ابزاری درخدمت صلح نیست بلکه جایزه ای منطبق برگفتمان ژئوپولتیک غرب است. این جایزه ، به مردم جهان می گوید که صلح ، فقط آن چیزی است که امپریالیسم اراده می کند. جایزه ی صلح نوبل ، دراکثرموارد ( ونه همیشه ) به کسانی اهداء می شود که سرسپرده ی امپریالیسم باشند. اکنون این جایزه ، برسریک دوراهی خطیر قرارگرفته ومیراث خود را ، تحت فشارهای ژئوپولتیک ، درمعرض خطرمی بیند. جایزه ی صلح نوبل ، فقط بابازگشت به ریشه های خود می تواند اعتبار وحیثیت خویش رااحیاء نماید. تاریخ فقط به کسانی جایزه می دهد که دراین جهت حرکت کنند!

www.fmohammadhashemi.blogfa.com

غزّه : آتش بس موقت یا صلح دائم ؟

غزّه : آتش بس موقّت یا صلح دائم ؟

دوروز پس ازآنکه جنگ غزّه وارد سومین سال خود شد ، پرزیدنت ترامپ حصول توافق برسرآتش بس میان حماس واسرائیل رااعلام کرد. این توافق ، درپی چهارروز مذاکره ی فشرده در " شرم الشیخ " مصر به دست آمد که درآن ، " خلیل الحیه " (Khalil al-Hayyeh) رئیس دفترسیاسی حماس به نمایندگی ازاین سازمان ، و "ران درمر " (Ron Dermer) وزیرامور استراتژیک درکابینه ی اسرائیل ، شرکت داشتند. خلیل الحیه ، ازجمله رهبران حماس است که اسرائیل قصد داشت درجریان حمله ی ماه گذشته ی خود به قطر ، اورابه قتل برساند. مذاکرات آتش بس ، دراواخرماه سپتامبر، بااعلام دونالد ترامپ آغازشده بود.

اگرچه هنوز جزئیات این توافق ، بجز مرحله ی اول آتش بس ، اعلام نشده است اما گوشه هائی ازآن دررسانه ها منعکس گردیده است. مثلاً دراین قرارداد آمده که هیچکس مجبوربه ترک غزّه نخواهد شد اما کسانی که بخواهند می توانند آزادانه رفت وآمد نمایند. اعضای حماس حق مشارکت دراداره ی غزّه رانخواهند داشت وافرادی که سلاح خود رازمین بگذارند وبه همزیستی مسالمت آمیز متعهد شوند ، ممکن است شامل عفو قرارگرفته ویااجازه ی خروج پیداکنند. اسرائیل نباید نوارغزّه رااشغال یاضمیمه کند. اداره ی منطقه موقتاً به " کمیته ی تکنوکراتها " سپرده می شود که متشکل ازفلسطینی ها وکارشناسان بین المللی خواهد بود وتحت نظارت " شورای صلح " به ریاست دونالد ترامپ قراردارد. یک نیروی بین المللی (ISF) وظیفه ی تامین امنیت رابرعهده خواهد گرفت وهمزمان ، نیروی پلیس فلسطین رانیزآموزش خواهد داد. گروهی ازکارشناسان منطقه ، برنامه ای رابرای بازسازی غزّه طراحی کرده وپس ازاصلاح تشکیلات خود گردان ، زمینه برای تشکیل دولت مستقل فلسطینی فراهم خواهد شد. به موجب نقشه ای که کاخ سفید منتشرکرده ، درمرحله ی نخست 55 درصد ازنوارغزّه تحت کنترل اسرائیل باقی می ماند. درمرحله ی دوم این رقم به 40 درصد ودرمرحله ی نهائی به 15 درصد کاهش می یابد.

درمرحله ی نخست ، توقف عملیات نظامی ، عقب نشینی نیروهای اسرائیل به یک خط مورد توافق درغزّه ، ورود کمکهای بشردوستانه به داخل غزّه وتبادل زندانیان ، ازجمله تمام گروگانهای اسرائیلی گرفتار دردست حماس ، راشامل می گردد که درزمان نگارش این نوشتار ، به اجراء درآمده است. به موجب نقشه ی راه ترامپ ، نیروهای اسرائیل درطول خطی که ازشهرهای " بیت هانون " و"بیت لاهیا " درشمال غزّه شروع وباعبوراز اردوگاه پناهندگان " بوریج " درمرکز ، بطرف شرق غزّه وشرق " دیرالبلاح" امتداد می یابد وباعبورازشرق خان یونس به شرق رفح ختم می شود ، مستقرمی گردند. اندکی پس ازاعلام آتش بس ، رادیو ارتش اسرائیل اعلام کرد که ارتش این کشور ، عقب نشینی خود را ازشهرغزّه ومناطق اطراف آن آغاز کرده است. ارتش اسرائیل باحملات اخیرخود به غزّه ، موجب فرار 900 هزارنفرازساکنین این شهر گردیده بود. درتوافق اعلام شده ، همچنین تبادل 20 گروگان زنده ی اسرائیلی با 250 زندانی فلسطینی دارای احکام سنگین حبس ، و 1700 فلسطینی بازداشت شده درجریان حمله ی اخیر اسرائیل به غزّه ، پیش بینی شده است که این مرحله نیز درزمان نگارش این سطور، به انجام رسیده است. حماس برروی آزادی 303 زندانی که به جرم قتل شهروندان اسرائیلی به حبس ابد محکوم شده اند ، اصرارداشت که اسرائیل فقط باآزادی 298 نفرازآنها موافقت کرد که نام " مروان البرغوثی " دبیرکل جبهه ی خلق برای آزادی فلسطین ، احمد سعاده ، و ابراهیم حامد ازرهبران حماس ، درمیان این افراد دیده نمی شود. درحال حاضر ، 11 هزارفلسطینی درزندانهای اسرائیل هستند که یکسوم آنها بدون محاکمه ویاحتی تفهیم اتهام درزندان به سرمی برند.

به موجب توافق صورت گرفته ، اسرائیل باید درچند روزاول آتش بس ، روزانه به 400 کامیون حامل کمکهای بشردوستانه ، اجازه ی ورود به نوارغزّه بدهد که این رقم درروزهای بعد به 600 کامیون درروز افزایش می یابد. تاقبل ازجنگ ، روزانه 500 تا 600 کامیون وارد غزّه می شدند که بنظرسازمانهای امدادرسان ، حداقل نیازهای این منطقه راپاسخگو بود. معاون دبیرکل سازمان ملل متحد دراموربشردوستانه گفته است که افزایش کمکها به غزّه ، مستلزم ورود کامیونها ازنقاط مختلف وتدارک تضمین های امنیتی است. درتوافق آتش بس ، بازگشت فلسطینی ها به شهر غزّه ومناطق شمالی پیش بینی شده است. ساکنین این مناطق درماههای پایانی سال 2024 ، درپی اجرای عملیات " نقشه ی ژنرالها " (the Generals Plan) ، آواره شدند. اگرچه درجریان حملات اسرائیل ، اغلب ساختمانها ومناطق مسکونی ویران شده اند اما درژانویه 2025 ، درپی اعلام نخستین آتش بس غزّه ، صدها هزارفلسطینی درقالب " راهپیمائی تاریخی بازگشت" ، راهی این مناطق شده بودند. این بارنیز پس ازاعلام آتش بس ، گروهی از فلسطینی ها سعی کردند تاازطریق خیابان " الرشید " ، به شمال غزّه بازگردند که با سدّ تانکهای اسرائیلی روبرو شدند. معهذا حدود یک میلیون فلسطینی درنوارباریک ساحلی غزّه ازدحام کرده وآماده ی بازگشت به خانه وکاشانه ی خود می باشند.

درداخل اسرائیل ، وزیرامنیت ملی این کشور که فردی بسیارتندروست ، به همراه وزیر دارائی کابینه ی نتانیاهو ، مخالفت خودرا با قرارداد آتش بس ابرازکرده اند. انها گفته اند بدون آنکه ازدولت ائتلافی خارج شوند ، به مخالفت بااین قرارداد می پردازند. حماس نیز دربیانیه ای که خالدالحیه رئیس دفترسیاسی این گروه خواند ، پایان جنگ اعلام شد. هنگامی که خالدالحیه مشغول قرائت بیانیه بود ، هواپیماهای اسرائیل یک مجتمع بزرگ مسکونی رادرغزّه بمباران وتخریب کردند و40 نفررا زیرآوار دفن نمودند. علیرغم آتش بس ، هنوزمسائل بسیاری لاینحل مانده است که نحوه ی خلع سلاح حماس ، نهاد اداره کننده ی غزّه ی پس ازجنگ، وبازسازی ویرانه ها ، ازمهمترین آنهاست. حل این مسائل ، به مرحله ی دوم مذاکرات موکول گردیده که قراراست بلافاصله پس ازاستقرارآتش بس ، آغازشود. اگرچه پرزیدنت ترامپ ، طرفین منازعه وحامیان آنها ، همه عزم خودرابرای پیگیری مذاکرات تا استقرارصلح پایداردرخاورمیانه ، ابرازکرده اند اما، هیچ ضمانتی برای حفظ آتش بس وادامه ی گفتگوها ، بویژه پس ازآزادی گروگانها ی اسرائیلی ، وجود ندارد.

www.fmohammadhashemi.blogfa.com

ناآرامی درگرجستان

ناآرامی درگرجستان ؛ شکست کودتای رنگی

گرجستان پس ازانتخابات پارلمانی سال گذشته ، که حزب حاکم " رویای گرجستان " درآن به پیروزی رسید ، پیوسته دربحران بوده است. این بار ، ناآرامی های مهندسی شده ی گرجستان ، پس ازانتخابات محلی اخیراین کشورآغازشد. اپوزیسیون غربگرای گرجستان ، دراین انتخابات شکست سختی رامتحمل گردید. این اپوزیسیون ، بافاصله ی زیاد دررده های بعدی قرارگرفت. نتایج انتخابات نشان داد که حزب حاکم رویای گرجستان به رهبری نخست وزیرفعلی " ایراکلی کوباخیدزه " ، بیش از 80 درصد آراء راازآن خود کرد وحزب عمده ی اپوزیسیون یعنی " گرجستان قوی " ، کمتر از 7 درصد آراء را کسب نمود. بدین ترتیب ، حزب رویای گرجستان توانست رقیب هوادار ناتو واتحادیه اروپا راشکست دهد. گروه شکست خورده که قصدداشت باپیروزی درانتخابات ، نسخه ی دیگری از پروژه ی اوکراین رادرگرجستان پیاده کند و جبهه ی دومی رادرقفقاز جنوبی علیه روسیه بگشاید ، ازنتیجه ی انتخابات خشمگین شد وهئاداران خود رابه خیابان فراخواند. معترضان ابتداء درمیدان آزادی تجمع کردند وسپس بسوی کاخ ریاست جمهوری روان شدند تا این کاخ راتصرف نمایند اما بانیروی ویژه ی پلیس روبرو شدند. رهبری این اعتراضات را " پاتا بورچولادزه " خواننده ی 75 ساله ی اپرا ورهبرجنبش " خیابان روستاولی" (Rustavely – یکی ازمعروفترین خیابانهای تفلیس ) برعهده داشت که دستگیرشد. اوبیانیه ای راخواند که ازوزارت کشور گرجستان می خواست به مردم بپیوندد و شش چهره ی ارشد حزب رویای گرجستان رادستگیرکند. "سالومه زورابیشویلی " رئیس جمهورسابق گرجستان ( مورد حمایت غرب ) اعلام کرد :"من این انتخابات رابرسمیت نمی شناسم زیرابه رسمیت شناختن آن به معنی برسمیت شناختن دخالت روسیه درگرجستان است". وزیرخارجه روسیه ، غرب رابه تلاش برای انجام انقلاب رنگی درگرجستان متهم کرد. اعتراضات سیاسی مورد حمایت ناتو وغرب درقلمروی شوروی سابق ، ازاوائل دهه ی 200 تاکنون، به جنبشهای حامی دموکراسی معروف شده اند وهریک رنگی رابعنوان نماد خویش برگزیدند. نخستین انقلاب رنگی درگرجستان درسال 2003 آغازگردید و " انقلاب گل سرخ " نام گرفت. رهبر این باصطلاح انقلاب ، "میخائیل ساکاشویلی " بود که اندکی بعد ، برای فراراز پاسخگوئی به اتهام فساد وبدرفتاری بازندانیان ، سرانجام به اوکراین گریخت وآنجا تحت حمایت فاشیستهای حاکم براین کشورقرارگرفت.

غرب ازاوائل دهه ی 2000 تاکنون ، سناریوهای گرجستان واوکراین را به موازات هم به پیش می بردواکنون قصددارد یک دولت راست افراطی مانند اوکراین رابرگرجستان حاکم گرداند ومردم این کشوررا مانند مردم اوکراین، درگیریک جنگ نیابتی خونین علیه روسیه بنماید. منافع ناتو وآمریکا درگرجستان، ربطی به دموکراسی ندارد ومنافع استراتژیک واقتصادی غرب دراین کشور ، براساس جایگاه گرجستان در تقسیم مجدد امپریالیستی جهان ، تعریف می شود. قراردادن گرجستان درجبهه ی ناتو ، برای جنگهای امپریالیستی آینده درمقیاس جهانی ضروری است. همین ضرورت است که اکنون اوکراین وفلسطین رابه کشتارگاه تبدیل کرده است. کوباخیدزه ، مخالف پیوستن گرجستان به ناتو واتحادیه اروپاست وقطع روابط تجاری باروسیه را دیوانگی محض می داند. حزب حاکم اومدتها تلاش کرد تاراه میانه ای رابین روسیه وآمریکا درپیش بگیرد اما باگسترش رویاروئی روسیه وناتو دراوکراین و حمله ی مستقیم به ایران ، این مشی راکنارگذاشت. سال گذشته نیز خشونت سیاسی خیابانهای تفلیس رافراگرفت که هدف ازآن ، مخالفت باقانون ثبت عوامل خارجی ( Foreign Agents Registration Act-FARA ) بود که قصد داشت منبع درآمد وفعالیت سازمانهای غیردولتی گرجستان راشفاف سازی نماید. دراین کشور7/3 میلیون نفری ، بیش از 20 هزارسازمان غیردولتی فعالند. اغلب این سازمانها که توسط غرب حمایت مالی وسیاسی می شوند ، درمخالفت بااین طرح به خیابانها آمدند وتفلیس رابه آشوب کشیدند. به موجب قانون ثبت عوامل خارجی ، آندسته ازسازمانهای غیردولتی گرجستان که بیش از 20 درصد بودجه ی خود را ازخارج دریافت کنند ، بعنوان کارگزارخارجی به ثبت می رسند. دراقدامی عجیب وغیرمعمول ، وزرای خارجه ی لیتوانی ، لتونی ، استونی وایسلند ، به تفلیس رفتند و درصف مقدم معترضین به قانون ثبت عوامل خارجی ، راه پیمائی کردند.

دهه هاست که ارتشهای غرب وسازمانهای جاسوسی ایشان ، درپی یافتن جای پائی درگرجستان می باشند. درسال 2015 " مرکز مشترک ارزیابی وآموزش ناتو " (NATO Joint Training and Evaluation Center) درگرجستان دائرشد. سه سال بعد ، ارتش آمریکا برنامه ی آمادگی دفاعی گرجستان( Georgian Defense Readiness Program ) راتنظیم کرد. فرماندهان ارتش آمریکا ، بارها صریحاً ازنقش محوری گرجستان در دکترین جنگی این کشورسخن گفته اند. برای غرب ، تسلط برگرجستان جهت جلوگیری ازدورزدن تحریمها توسط روسیه ، بویژه درعرصه ی تجارت وانرژی ، ضروری است. به همین دلیل قدرتهای غربی درچند پروژه ی حساس وزیربنائی گرجستان سرمایه گذاری کرده اند. ساخت بندر " آناکلیا " (Anaklia) برساحل دریای سیاه ، ساخت خط انتقال نیرو ازگرجستان به اتحادیه اروپا برای انتقال برق حاصل ازمنابع تجدیدپذیر به بازاراروپا ، واحداث کابل نوری شرق به غرب که بادورزدن روسیه ، آسیا رابه اروپا متصل می کند، ازمهمترین سرمایه گذاریهای غرب درگرجستان طی سالیان اخیر می باشند. اعتراضات اخیرگرجستان نیز درخدمت این اهداف غرب می باشد. به ماهیت سیاسی واجتماعی اعتراضات گرجستان هنگامی می توان بهتر پی برد که بدانیم درشعارهای معترضین ، هیچ نشانی از اعتراض به فقرونابرابری ، تامین امنیت شغلی ، سخت کاری ، تورم ودیگرمعضلات مبتلابه جامعه ، یافت نمی شود. کشورهای غربی پس ازناکامی درگشودن جبهه ی دوم علیه روسیه درقفقازجنوبی، تصمیم به تغییر رژیم در گرجستان گرفتند. سازمانهای مختلف ازجمله آژانس توسعه ی جهانی (USAID) ، موسسه ی ملی دموکراتیک برای اموربین الملل (NDI) ، و بنیاد سوروس ، درکارتغییر رژیم درگرجستان ، مشارکت دارند.

دراین میان ، احساسات ضدروسی گرجستانی ها ، بیان نگرانی های طبقه ی متوسط گرجستان است که ازورود سیل روسهای مرفه الحال اوکراینی به گرجستان ، ناراضی اند. درواقع ، اقشارمرفه طبقه ی متوسط گرجستان، نیروی اصلی این اعتراضات می باشند. طی دوسال اخیر ، دهها هزارنفرازاوکراین ، به سوی همسایه ی جنوبی این کشور روانه شده اند واین امر موجب افزایش قیمت کالاهای اساسی ، ترقی بهای مستغلات واقلام لوکس گردیده است. این مهاجرین ، افراد مرفه الحالی هستند که یادرشرکتهای خارجی کارمی کنند ، یاپس اندازقابل توجهی دارند ویادارای اقوام وبستگانی درگرجستان می باشند. درواقع آنها ، همه ی چیزهائی را طبقه ی متوسط گرجستان حسرت آنرامی خورد ، دارامی باشند. درحالیکه ازمطالبات اجتماعی واقتصادی درشعارهای معترضین خبری نیست ، مطالبات ناسیونالیستی وروس ستیزانه درآنها فراوان است. درهرحال ، ناآرامی های گرجستان ، پس ازچندروز مهارشد وشکستی دیگر درفهرست انقلابات رنگی منطقه به ثبت رسید. شرائط اجتماعی اقتصادی گرجستان ، توضیحگر نا آرامیهای این کشور نیست. چند سال است که گرجستان درمیان اقتصادهای باسریعترین رشد جهان قرارمی گیرد وبرای اولین بار ، درفهرست کشورهای بادرآمد سرانه ی بالاترازمتوسط قرارگرفته است. درشاخص جهانی توسعه ی انسانی ملل متحد نیز ، گرجستان به رتبه ی 52 صعود کرده است.

www.fmohammadhashemi.blogfa.com

مک کارتیسم ماگا

ترامپیسم یا " مک کارتیسم ماگا "

اگرکسی منتقد سیاست داخلی وخارجی آمریکا باشد ، حکومت سوپرمیلیاردرها رابرکشور زیرسئوال ببرد ، باممنوعیت سقط جنین مخالف باشد، بااخراج گسترده ی مهاجرین مخالفت کند ، تبعیض ونژادپرستی رامحکوم نماید ، ازحقوق دگرباشان جنسی دفاع کند ، وباسازمانهای مترقی ولیبرال درارتباط باشد ویابه آنها کمک نماید ، به موجب فرمان جدید ترامپ ، تروریست محسوب می شود. پرسش مهمی که اکنون درآمریکا ، بویژه پس ازترور " چارلی کرک " مطرح می باشد این است که آیا آمریکا بسرعت درحال تجربه کردن یک دوران جدید از مک کارتیسم (Mc Carthyism) است ؟ مک کارتیسم به موج " ترس سرخ " (Red Scare) اوائل دهه ی 1950 درآمریکا اطلاق می شود که برهبری سناتور " جوزف مک کارتی " درفضای سیاسی آمریکا به اوج خود رسید. درفضای آغاز جنگ سرد ونگرانی ازنفوذ شوروی ، مک کارتی به مدت چهارسال (1954-1950) باادعای دراختیارداشتن لیستی ازکمونیستهای نفوذی در دولت ، ارتش ورسانه های آمریکا ، کارزار گسترده ای از بازجوئی ودادگاههای نمایشی به راه انداخت. روش او ، اتهام زنی بدون سند ، والقای ترس بود. ستارگان سینما ، کارکنان دولت ، اصحاب رسانه وحتی دانشمندانی چون " آلبرت انیشتین " زیر ذره بین قرارگرفتند وبه کمونیسم متهم شدند.

اکنون نیز آمریکا درهمین مسیرگام برمی دارد. 5 روز پس ازآنکه چارلی کرک دردانشگاهی در یوتا ترورشد ، جی دی ونس معاون رئیس جمهورآمریکا ، بشدت به گروههای چپگرا تاخت ومدعی شد که آنها خشونت علیه ترامپ را سازماندهی می کنند. ودولت به سراغ ایشان خواهد رفت. روزنامه ی فایننشال تایمز نوشت که این سناریو قبل ازقتل کرک طراحی شده بود. ترامپ به محض به دست گرفتن قدرت ، دانشگاههای بزرگ ، بنگاههای رسانه ای ، وموسسات حقوقی رازیرضربه برد. کاری که حتی دردوران مک کارتی نیزانجام نشد. اکنون ، ترس وارد تحریریه ها شده است. ترامپ چنان بی محابا درسرکوب رسانه ها می کوشد که درتاریخ آمریکا بی سابقه است. ماکوروبیو وزیرخارجه ی آمریکا نیزچندی قبل گفت که ایالات متحده ، ویزای دانشجویان چینی راکه باحزب کمونیست رابطه دارند ویادررشته های حساس تحصیل می کنند ، فوراً لغو خواهد کرد. تاکنون ویزای صدها دانشجوی خارجی درآمریکا لغو شده است وموسسات آموزشی برترآمریکا مانند دانشگاه هاروارد ، علاوه برکاهش بودجه ، مجبورند برای پذیرش دانشجوی خارجی ، به نبردهای حقوقی دشواربا دولت بپردازند. سازمان راست افراطی "نقطه ی عطف آمریکا" (TPUSA) برهبری چارلی کرک نیزلیستی ازدانشگاهیان آمریکا تهیه کرده که درآن نام 200 نفربعنوان "استاد خطرناک"ذکرگردیده است.

سند " مبارزه باتروریسم وخشونت سازمانیافته " ونیز بند هفتم از سیاست امنیت ملی دولت ترامپ ، به سازمانهای تحت امررئیس جمهور اختیارمی دهد که سازمانهای چپگرا ویاهرکس راکه باپلاتفرم ماگا مخالفت می ورزد ، تحت پیگرد قراردهند. ماده هفت از سیاست امنیت ملی ترامپ که به NSPM-7 معروف است، قلب سیاستهای افراطی ترامپ می باشد. نویسنده ی این سند که احتمالاً "استیفن میلر" (S.Miller) ازکارکنان ارشد کاخ سفید است ، این سند رابراساس گفتمان ماگا تنظیم کرده که ترور چارلی کرک ، اعتراض به عملکرد نیروهای گمرک ومرزبانی ، قتل " برایان تامسون " ، سوء قصد به جان ترامپ وقاضی دادگاه عالی آمریکا "برت کاوانا " (Brett Kavanaugh) راتوطئه ی سازمانیافته ازسوی چپ می داند. درحالیکه تحقیقات ، حداقل درمورد " تایلررابینسون" (Tyler Robinson) قاتل چارلی کرک ، نشان می دهد که او هیچ ارتباطی باسازمانهای چپ یالیبرال نداشته ویادردانشگاهها ومراکزآموزش عالی چپگرا تحصیل نکرده بود. اوپس ازیک ترم تحصیل دریکی ازمحافظه کارترین دانشگاههای آمریکا ( دانشگاه ایالتی یوتا )، ترک تحصیل کردوپدرش ازهواداران سرسخت جنبش ماگا است. میلر نیزمانند مک کارتی دردهه ی 1950 ، خواهان برچیدن تروریسم چپ توسط دولت است. درواقع هدف اصلی سند NSPM-7 ، برچیدن آن چیزی است که از دموکراسی آمریکا باقی مانده است. این سند ، ازنیروی واکنش سریع ضد تروریسم آمریکا (JTTFs) که پس ازحملات تروریستی 11 سپتامبر تشکیل شد ، می خواهد که تمرکز خود رابرچپ رادیکال بگذارد وفعالیتهای ضد فاشیستی رانیز درزمره ی فعالیتهای تروریستی بگنجاند. درسند مزبور ، وظائف نیروی ضد تروریسم آمریکا به شکل زیر خلاصه شده است : صدیت باآمریکا ؛ ضدیت باسرمایه داری؛ ضدیت بامسیحیت ؛ ابرازتمایل به فروپاشی ایالات متحده یاسرنگونی دولت آمریکا؛ افراطی گری درمسئله ی مهاجرت ، نژاد وجنسیت ؛ مخالفت ورزیدن با سنتهای آمریکائی درزمینه ی خانواده ، مذهب و اخلاقیات !

علاوه برنیروی واکنش سریع ضد تروریسم ، وزارت دادگستری ، اف بی آی ، وزارت امنیت داخلی ، ودیگرنهادهای امنیتی ، به همراه وزارت خزانه داری آمریکا ، مسئول اجرای موارد فوق می باشند وباید هرکس یاهرگروهی راکه قصد انجام خشونت سیاسی دارد ( حتی اگرآنراانجام نداده باشد) قراردهد. این به معنی بازگشت به دوران ترس سرخ است که جرم رامنوط به انجام آن نمی دانست وقصد انجام آنرانیزبرای پیگرد کافی می دانست. درآن زمان نیز بسیاری از کمونیستها وفعالان کارگری به اتهام توطئه ی براندازی ، راهی زندان شدند وحتی تشکیل اردوگاه کاراجباری نیز تحت بررسی قرارگرفت. NSPM-7 ، درواقع جنبه های ضد دموکراتیک قانون اسمیت (Smith Act-1940) ، قانون تافت – هارتلی( Taft-Hartley-1947 ) ، قانون مک کارن (Mc Carren-1950) ، وقانون کنترل کمونیسم (Communist control Act-1954) رایکجا درخود جمع کرده وآزادی بیان واجتماعات را که اصل اول قانون اساسی آمریکاست ، هدف قرارمی دهد. براین اساس ، هرگونه اختلاف نظر باکسانی که درقدرت قراردارند ، عمل خشونت آمیزتلقّی می شود. به نیروی واکنش سریع ضد تروریسم اختیارداده شده که هرفرد، سازمان ، گروه غیرانتفاعی وسرمایه گذاری راکه مظنون تشخیص دهد ، مجرم بشناسد وتحت تعقیب قراردهد. فعالیتهای سیاسی، سخنرانیها ، پست های اینترنتی ، کمکهای مالی وغیره ، همه تحت رصد سازمانهای امنیتی قرارمی گیرندNSPM7. به همراه فرمان اجرائی ترامپ درمورد تروریستی اعلام کردن جنبش ضد فاشیستی وضدنژادپرستی " آنتیفا " (Antifa) ، هرگونه ابرازنارضایتی ومخالفت را ، خشونت رادیکال اعلام می نماید.

دراین شرائط ، ترور چارلی کرک ، موهبتی الهی برای ترامپ بود. او درمراسم خاکسپاری کرک ، به مردم قول داد که انتقام اورابگیرد. درحالیکه بیش ازصد هزارنفر دراین مراسم شرکت کرده بودند ومیلیونها نفرنیزآنرا ازطریق تلویزیون می دیدند ، ترامپ ، ونس ، ومعاون ستاد کل ارتش آمریکا ، باشعارهای "هرگزتسلیم نمی شویم! " ، "نیروهای شیطانی راشکست می دهیم ! " و"این تمدن رانجات می دهیم ! " ، مورد استقبال قرارگرفتند. درحالیکه همسر کرک درسخنانش گفت که قاتل رابخشیده است اماترامپ گفت : " ازمخالفینم متنفرم وهیچ رحمی به آنها نخواهم کرد! " قبلاً نیزترامپ ، قانون حقوق مدنی را " اشتباه بزرگ " خوانده و " مارتین لوترکینگ " راموجودی ترسناک نامیده بود. بنظراو دموکراتها ، قانون حقوق مدنی را رابه منظورجایگزینی سفیدپوستان آمریکا بامهاجران ، طراحی کردند. ازچندی پیش ، 250 هزاردانشجوی هوادار سازمان " نقطه ی عطف آمریکا" ، مشغول شناسائی دانشجویان واستادان چپگرا ومترقی درآمریکاهستند. کرک درجائی گفته بود که " جوبایدن باید دستگیرشود وبخاطر جنایاتی که علیه آمریکا مرتکب شده ، اعدام شود ! " اواعتراف کرد که درجریان شورش ژانویه 2021 ، سازمان متبوعش ، 80 اتوبوس ازافراد میهن پرست رابرای حمایت ازرئیس جمهورمحبوب ، به واشنگتن گسیل کرده بود.

ترامپ درحالی چپ رادیکال را مسئول خشونت درجامعه ی آمریکا وقتل چارلی کرک معرفی می کند که اسناد منتشره ازسوی " انستیتو کاتو "( CATO institute) نشان می دهد که راست افراطی ، مسئول اصلی خشونت سیاسی درآمریکاست. این درحالیست که ترامپ درنطق افتتاحیه ی دوردوم ریاست جمهوری خود گفته بود : " به سانسوردولتی پایان می دهم وآزادی بیان رابه آمریکا بازمی گردانم." اوتاکید کرده بود که " دیگرازقدرت دولتی برای سرکوب مخالفان سیاسی استفاده نخواهد شد." اما علیرغم این وعده ها ، اوبه جنبش چپ اعلام جنگ داد وگفت چپگرایانی راکه گفتمان آنها به خشونت درجامعه دامن بزند ، به جهنم خواهد فرستاد. جی دی ونس معاون رئیس جمهور ، پاراازاین فراتر نهاد وسازمانهای لیبرال چون " بنیاد فورد " و " بنیاد جورج سوروس " رانیز تهدید کرد : " ما آندسته ازسازمانهای غیردولتی را که مرتکب خشونت می شوند ویاآنراتشویق می کنند ، تحت پیگرد قرارخواهیم داد." مارکو روبیو وزیرخارجه ی ترامپ نیزگفت : " آندسته ازتوریستها ، کارگران ودانشجویان خارجی که ازخشونت درجامعه وترورچهره های سیاسی دفاع کنند ، جائی دراین کشور کشورنخواهندداشت واخراج خواهند شد." جی دی ونس حتی ازمردم آمریکا خواست که علیه یکدیگر جاسوسی کنند : " وقتی می بینید کسی ازترور چارلی کرک ابرازخشنودی می کند ، اورابه دولت معرفی کنید ! " واقیت این است که راست افراطی آمریکا ، امنون از قدرت دولتی برای سانسور ، اخراج ، ووادارکردن مخالفان به سکوت ، استفاده می کند. چندی پیش ، شبکه ی ABC تحت فشاردولت ترامپ ، کمدین معروف خود " جیمی کیمل " (Jimmy Kimmel) رابطورموقت اخراج کرد وواشنگتن پست نیز تنها مفسّر سیاهپوست خود " کارن عطیّه " ( Karen Attiah ) راکنارگذاشت. دانشگاهها ، استادان ودانشجویان چپگراولیبرال خود راپاکسازی می کنند وبرخی دانشکده ها رانیزتعطیل می کنند. خطوط هوائی، خلبانهای چپگرا وبیمارستانها ، کادرهای " مسئله دار" خود رااخراج می کنند ودریک اتفاق عجیب ، دانشگاه برکلی (Berkeley) که خاستگاه جنبش آزادی بیان دردهه ی 1960 بود ، نام 160 استاد خود رادرلیست سیاه قرارداده است.

لذا ، هدف واقعی ترامپ مقابله با خشونت وتروریسم نیست. بلکه غیرقانونی کردن هرگونه مخالفت وافشاندن بذر ترس درجامعه می باشد. 75 سال پیش ، همین رویکرد برای مقابله باجنبش کارگری وجنبش صلح ، درپیش گرفته شد وتوانست ائتلاف گسترده ای را که به اتخاذ دکترین " آئین جدید" (New Deal) وغلبه برهیتلر انجامیده بود ، به چالش بکشد. همه ی کسانی که تصورمی کردند این ادعا که ترامپ درب آمریکا رابه روی فاشیسم می گشاید مبالغه آمیزاست ، اکنون به اشتباه خود پی می برند. وقتی پیگرد جنبش چپ توسط مک کارتی درنیمه ی قرن گذشته ، دراوج خود قرارداشت ، حزب کمونیست آمریکا درنامه ای سرگشاده به مردم آمریکا نوشت : " به همه ی هموطنان ، صرفنظراز باورسیاسی آنها ، می گوئیم که هدف ، تنها کمونیستها نیستند بلکه ازبین بردن حقوقی است که آمریکائیها به سختی به دست آورده اند. همه باید دست به دست هم بدهیم وآزادیهای مندرج درقانون اساسی راحفظ کنیم!" اکنون نیزاین زنگ خطر ، دوباره به صدادرآمده است. راست افراطی امروزآمریکا ، به گفتگو وتبعیت ازسیاستهای متعارف بورژوازی ، باورندارد وگرایشی ضدانقلابی رانمایندگی می کند که هدفش استقرار یک دولت خودکامه وبرباددادن دستاوردهای جنبشهای مدنی واجتماعی دهه های 1930 و1960 این کشوراست. دونالد ترامپ مانند " ویکتور اوربان " (Viktor Orban) دیکتاتورمجارستان نیست که درسال 1998 با 68 درصد آراء به قدرت رسید وهمچنان محبوبیت وقدرت خود راحفظ کرده است. ترامپ اکنون به چهره ای نامحبوب تبدیل شده که فقط با یک اکثریت شکننده درکنگره ، سیاستهای خود رابه پیش می برد وهرروز ازمحبوبیت اودرجامعه کاسته می شود. حزب دموکرات نیز بجای مقابله باسیاستهای ترامپ ، به انتخابات میاندوره ای کنگره چشم دوخته است. به موجب نظرسنجی موسسه ی Quinnipiac ، 60 درصد آمریکائیها باکمک تسلیحاتی آمریکا به اسرائیل مخالفند و77 درصد دموکراتها نیزمعتقدند که اسرائیل درغزّه مرتکب نسل کشی می شود وترامپ نیزازاوحمایت می کند.

دولت ترامپ بعلت ازدست دادن حمایت افکارعمومی ، کند شدن آهنگ رشد اقتصادی ، تعمیق شکاف طبقاتی، وگسترش خشونت در آمریکا ، بسیارخطرناک شده است. نتایج نظرسنجی ها نشان می دهد که اکنون 57 درصد آمریکائیها مخالف ترامپ هستند و62 درصد آنها نیز معتقدند که کشورشان درمسیری غلط گام برمی دارد واین ، برای رئیس جمهوری که درآغازراه قراردارد ، ناامید کننده است. درعرصه ی بین المللی ، ترامپ دوست ودشمن راموردعضب قرارداده ودرداخل نیزدستگاه دولت را ازبوروکراتهای لیبرال تصفیه کرده ویک جنگ طبقاتی تمام عیاررا علیه طبقه ی کارگر ومحرومین آمریکا به راه انداخته است : کاهش مالیات برمیلیاردرها ، حذف مقررات ازسرراه کسب وکاربزرگ ، وحذف برنامه های اجتماعی وکمکهای دولتی به فقرا وکارگران ! انحلال اداره ی ملی اقیانوس شناسی وحوادث جوّی ، که درمرد حوادث غیرمترقبه ی طبیعی مانند طوفان ، هشدار می دهد ، برچیدن مرکز کنترل وپیشگیری بیماریها ، ولغو پروتکل های مربوط به واکسن ، جان میلیونها آمریکائی رادرمعرض خطرقرارداده است.

مردم منطقه ی مانیز باگفتمان ترامپ ازنزدیک آشنائی دارند.آنها باگفتمان عامل بیگانه ، انقلاب مخملی ، فساداقتصادی ، تروریسم ، بنیادگرائی وایجاد فضای رعب آلود درجامعه آشنا هستند وبازتولید داستان مک کارتیسم را ، ازدوران قرمطی جوئی سلطان غزنوی تاکنون ، باپوست وگوشت خویش حس می کنند.

منابع ومآخذ

1)America entering in a new era of Mc Carthyyism , www.ft.com

2)witch hurts , blacklist and the new American Mc Carthyism , www.asiatimes.com

3)ماگا ، جوهرفاشیسم درایالات متحده آمریکا درقرن بیست ویکم ، www.tudehpartyiran.org

4)against the new Mc carthyism , www.tempestmag.org

5)MAGAs new Mc carthyism , www.peoplesworld.org

کمک مالی به کارت بانکی شماره 8732-9635-9973-6037

مبانی مدرنیزاسیون چین

مبانی مدرنیزاسیون سوسیالیستی به سبک چین

عبارت " مدرنیزاسیون به سبک چین " ، این سئوال رامطرح می کند که این مدرنیزاسیون ، دقیقاً چیست وچه تفاوتی با مدرنیزاسیون دردیگرکشورها دارد؟ به مثال زیرتوجه کنید ! درسال 1974 ، درروستای کوچکی بنام "لیانگ جیاهه " درشمالغربی چین ، شی جین پینگ جوان ، روستائیان رابه حفراولین هاضم بیوگاز دراین استان ، تشویق کرد. هاضم بیوگاز به مخزنی سرپوشیده وزیرزمینی اطلاق می شود که درآن ، پسماندهای ارگانیک مانند فضولات حیوانی ، بقایای گیاهی وزباله های شهری ، درشرائط بدون اکسیژن تجزیه شده ونوعی گازقابل اشتعال تولید می نماید وازبقایای آن نیز نوعی کود آلی بدست می آید.نیم قرن پس ازآن زمان ، اکنون مردم این روستا بااستفاده ازیک نیروگاه فتوولکانیک باتولید بیش ازیک میلیون کیلووات ساعت برق ، نه تنها به خانه های خود گرما وروشنائی می بخشند بلکه ازطریق شبکه ی ملی برق ، ازنورخورشید کسب درآمد می کنند. این تحول فقط به روستای لیانگ جیاهه محدود نمی شود واکنون دربسیاری ازروستاها وشهرهای چین مشاهده می گردد. این تحول ، نمونه ای کوچک ازمدرنیزاسیون به سبک چینی است که این افسانه راکه مدرنیزاسیون لزوماً به معنی غربی سازی است ،رد می کند وتصویری متفاوت ازمدرنیزاسیون ارائه می دهد.

مدرنیزاسیون غربی ، معمولاً باقطبی شدن جامعه همراه است. مثلاً قشرثروتمند 10 درصدی جامعه ی آمریکا ، اکنون 70 درصد ثروت ملی این کشوررادراختیاردارد. درحالیکه مدرنیزاسیون هماهنگ میان تمدن مادی ومعنوی ، توسعه ی تک بعدی رامردود دانسته ومزایای مدرنیزاسیون رادراختیارهمگان قرارمی دهد. مدرنیزاسیون غربی ، مسیرانحرافی " اول آلوده کردن محیط ، بعد مدیریت آن " رادرپیش گرفته است. درحالیکه چین باشعار " آبهای زلال ،کوههای سرسبز " وتبعیت ازمشی تمدن زیست محیطی ، مسیرمدرنیزاسیون هماهنگ انسان وطبیعت رادرپیش گرفته است. ازنظرتاریخی ، روند مدرنیزاسیون غرب، ازغارت استعماری وجنگ ، جدائی ناپذیربوده است. درمقابل ، مدرنیزاسیون چین، همواره برتعهد به عدم هژمونی وتوسعه طلبی ، پای بند بوده است واکنون ازطریق ابتکارکمذبند وراه بابیش از150 کشورجهان درساخت مشترک زیرساختها همکاری می کند. درواقع مدرنیزاسیون به سبک چینی ومدرنیزاسیون غربی ، متضاد نیستند بلکه ریشه ی مشترک اما مسیری متفاوت دارند. هردوبه اهداف مدرنیزاسیون یعنی توسعه ی اقتصادی ، پیشرفت علم وفناوری وترقی اجتماعی باوردارند اما به دلیل پیشینه ی تاریخی ، ویژگیهای نظام وارزشها ، مسیرمتفاوتی رامی پیمایند. مارکس وانگلس ، هیچگاه دستورالعمل واحدی رابرای ایجاد جامعه ی عاری از تضادهای کاپیتالیستی ارائه نکرده اند. مثلاً بلشویکها بسیاری ازفرضیات مارکسیستهای ارتدوکس بین الملل دوم را بارهبری انقلاب درضعیفترین حلقه ی کاپیتالیسم ، به چالش کشیدند وسپس این رویکرد را درچین ، ویتنام وکوبا نیزدنبال نمودند. آنها تفکرجدیدی را درباره ی سوسیالیسم بنیان نهادند که راهی روشن برای مدرنیسم درجنوب جهانی محسوب می شود.

طبق مصوبه ی کنگره بیستم حزب کمونیست چین ، بین سالهای 2020 تا2035 باید مدرنیزاسیون سوسیالیستی بطورکامل درچین انجام شود وازسال 2035 تا 2049 یعنی تاصدمین سالگرد تاسیس جمهوری خلق چین ، این کشورباید به یک کشورسوسیالیستی شکوفا ، قدرتمند ، دموکراتیک وکاملاً توسعه یافته تبدیل شود. درسخنان شی جین پینگ رهبرچین ، همیشه بردونکته تاکید می شود. یکی اینکه مدرنیزاسیون چین، یک مدرنیزاسیون سوسیالیستی است که اگرچه عناصرمشترکی بامدرنیزاسیون دردیگرکشورها دارد اما ویژگیهای متفاوتی نیزدارد که خاص جامعه ی چین است ودیگراینکه راههای مختلفی برای نیل به این مدرنیزاسیون وجوددارد. شی جین پینگ دزپیام سالانه ی خود درمارس 2023 گفت : " ماباید ضمن حفظ استقلال خود راههای مختلف نیل به مدرنیزاسیون رابیابیم." این بدان معنی است که هیچ راه واحد وازپیش تعیین شده ای برای مدرنیزاسیون وجود ندارد وهرکشورباید آنرا براساس شرائط مشخص خویش بیابد. لذامدرنیزاسیون چین ، یک فرآیند تاریخی -جهانی است که باجهشهای آرمانی ،عقبگردهای پراگماتیستی ، وتناقضات فراوان همراه است.

برخی اندیشمندان برماهیت تجربی سوسیالیسم چینی تاکید می ورزند.بنظرآنها ، اصلاحات چین که اساس مدرنیزاسیون امروزاین کشورمی باشد، برپایه ی جمعبندی تجربیات دیرپای جنبش سوسیالیستی ، ازسوسیالیسم تخیّلی گرفته تاکمون پاریس ، سیاست نوین اقتصادی روسیه(NEP) و وین سرخ Rotes Wien)

1934-1918) تنظیم شده است. درسال 1384 "رابرت اون" (R.Owen) به آمریکا رفت و2/1 هکتارزمین درمجاورت رودخانه " واباش " (Wabash) درایالت ایندیانای جنوبی خرید ودرآنجا یک کمون برپا کرد که توجه جهانیان رابخود جلب نمود. اگرچه این مدینه ی فاضله ی تخیّلی فقط چهارسال دوام آورد اما به عنوان تلاش برای برپائی جامعه ی آرمانی درچهارچوب سیستم کاپیتالیستی به ثبت رسید. شاید بتوان این تجربه را آغازیک عصر تاریخی جدید تلقّی نمود. نیم قرن بعد ، کمون پاریس تجربه ی دیگری رابه نمایش گذاشت. پیروزی کمون پاریس در1871 ، فقط 72 روز دوام آورد. پرولتاریای پایس دراین دوره ی کوتاه ، نه تنها نخستین دولت کارگری جهان رابرپاکرد بلکه دست به یک سلسله اصلاحات سیاسی ، اقتصادی وفرهنگی گسترده زد. انحلال ارتش ودستگاه دولتی سابق ، حذف حقوقهای نجومی دولتمردان ، وانتخابی شدن تمامی پستهای دولتی درهمه ی سطوح ، ازجمله ی این اصلاحات بود که درتاریخ سرمایه داری سابقه نداشت. اگرچه عمرکمون کوتاه بود ودرخون غرق شد اما ، مارکس درباره ی آن نوشت : " کمون ، طلوع انقلاب کبیراجتماعی بود که سرانجام بشررابرای همیشه ازحکومت طبقاتی رهاخواهد کرد." برنامه ی توسعه ی شهری که درقالب طرح " وین سرخ" عرضه شد ، تجربه ی دیگری ازاصلاحات سوسیالیستی درچهارچوب سیستم سرمایه داری بود که بین سالهای 1918 تا 1934 توسط حزب سوسیال دموکرات کارگری اطریش (SDAP) درشهروین به اجراء درآمد. دراین دوره ، حزب سوسیال دموکرات فرصت یافت تاتجربه ی سوسیال دموکراتیک راازطریق یک سلسله اصلاحات به اجراء بگذارد. یکی ازمهمترین این اصلاحات ، ساخت مسکن برای طبقه ی کارگر وفقرابود. تاسال 1934 بالغ بر 65 هزارواحد مسکونی دروین ساخته شد و 348 مجتمع مسکونی درقالب کمون نیز باآرمانهای سوسیالیستی شکل گرفت. یکی ازمعروفترین این مجتمع ها ، مجتمع مسکونی کارل مارکس ( Karl Marx – Hof ) بود که درسال 1924 تکمیل شد. این خانه سازی انبوه ، درکنارخود تعداد زیادی موسسات عمومی مانند سرویس بهداشتی همگانی ، حمام عمومی ، کلینیک دندانپزشکی ، زایشگاه ، کتابخانه عمومی وداروخانه برپانمود. تجربه ی وین سرخ ، یادآور سیاست اقتصادی " نپ " بود که لنین باپایان گرفتن کمونیسم جنگی به اجراء گذاشت. همه ی این رویکردها ، بادرک کلاسیک ازمارکسیسم منافات داشت وجهتگیری جنبش سوسیالیستی راتغییرداد. لنین درنیمه دوم حیات خود گفت : " باید بپذیریم که تغییری اساسی درنگرش مابه سوسیالیسم صورت گرفته است." انقلاب اکتبر فی نفسه ، یک تجربه ی انقلابی بود. انجام انقلاب پرولتری درکشوری عقب مانده وکشاورزی که هنوز بقایای سرواژ درجای جای آن وجود داشت ، ازنقطه نظرمارکسیسم کلاسیک محال بود. این تجربه ، کاملاً باتجربه ی پرولتاریای اروپا ازقرن نوزدهم به بعد ، تفاوت داشت. شاید به همین دلیل بود که تئوریسین های انترناسیونال دوم ، ازدرک تز لنینی انقلاب پرولتری درضعیف ترین حلقه ی کاپیتالیسم ، عاجزماندند. بحثهای تئوریک وایدئولوژیک پیرامون این مسئله ، بیش ازیک قرن ادامه یافت. درچین نیز این قبیل بحثها ، پس ازآغاز اصلاحات رواج پیداکرد.

درمارس 1949 ودرجریان برگزاری هفتمین نشست ادواری کمیته ی مرکزی حزب کمونیست ، مائوتسه تونگ تصویری ازساختارمالکیت درچین ترسیم کرد که دارای 5 بخش بود: اقتصاد تحت مالکیت دولت ، اقتصاد تعاونی ، اقتصاد فردی ، اقتصاد خصوصی کاپیتالیستی ، واقتصاد کاپیتالیسم دولتی ! این نخستین باربود که مائو ازهمزیستی اشکال مختلف مالکیت در جامعه ی سوسیالیستی نام می برد واین رویدادی بزرگ محسوب می شد. حال سئوال اینجاست که چگونه چین توانست دردهه ی 1990 ، بدون دست کشیدن ازایدئولوژی وسیستم سیاسی واقتصادی خود ، وارد مناسبات اقتصادی کاپیتالیسم جهانی شود ؟ هنری کیسینجر زمانی به دنگ شیائوپینگ معماراصلاحات چین گفته بود : " هیچکس درجهان ، اصلاحاتی درابعاد چین انجام نداده است وهیچ کشوری نتوانسته درابعاد چین ، اقتصاد برنامه ریزی شده رابااقتصاد بازاربه هم آمیزد! اگرشما موفق شوید ، سئوالات فلسفی مهمی رارویاروی مدافعان اقتصاد بازار واقتصاد برنامه ریزی شده قرارخواهید داد." وچنین شد. اصلاحات چین ، بامباحثات ومناقشات فراوان درداخل وخارج چین همراه گردید.

بدون آنکه بخواهیم وارد این مباحث ایدئولوژیک شویم ، فقط سعی می کنیم برای یک سئوال عملی درمورد فرآیند اصلاحات چین ، پاسخی بیابیم. چگونه سوسیالیسم چینی پس ازاصلاحات اخیر ، توانست به دستاوردهائی نائل شود که سرمایه داری ازنیل به آنها عاجزماند ؟ یک ضرب المثل چینی می گوید : " برای رسیدن به مقصد ، باید اول راه بسازی ! " چین نیزچنین کرد وانجام پروژه های زیربنائیرادردستورکارقرارداد. درحال حاضر ، طول شبکه ی راه آهن آمریکا ، دو برابر طول شبکه ی راه آهن چین می باشد. اما چین دارای 36100 کیلومتر راه آهن پرسرعت است که آمریکا فاقد آن می باشد. علت چیست ؟ راه آهن آمریکا تحت مالکیت بخش خصوصی است که حوادث ریلی پرشماررا تجربه می کند. به گزارش دفتر آمارحمل ونقل آمریکا ، دردوره ی 1990 تا 2021 ، بالغ بر 1704 قطار ازریل خارج شد. این امر موجب گردیده که مردم آمریکا ، سفرباهواپیما رابه سفرباقطارترجیح دهند. امروز 19627 فرودگاه درآمریکا وجوددارد که یکچهارم آنها دولتی هستند. بسیاری ازاین فرودگاهها قدیمی ومحتاج بازسازی می باشند وتجهیزات وامکانات آنها نیزباید به روزشود. دربخش بزرگی ازاین فرودگاهها ، هنوزخرید آنلاین بلیط امکانپذیرنیست. شرکتهای حصوصی هوانوردی آمریکا بجای رفع این نواقص ، اولویتهای دیگری برای خود قائل شده اند که نرخ سود ، کاهش هزینه ها ، ورقابت ، ازمهمترین آنهاست. بخش خصوصی ، زیرساختهای آمریکا رابه فلاکت کشانده است. درحال حاضر ، 617 هزارپل درآمریکا وجوددارد که 42 درصد آنها بیش از50 سال عمردارند ولذا نیازمند بازسازی وتجهیز مجدد هستند. به گزارش انجمن مهندسین عمران آمریکا(ASCE) شکاف مالی دربخش زیرساختی آمریکا درسال 2025 ، به بیش از 2 تریلیون دلاررسیده است. هزینه ی سنگین پروژه ی راه آهن پرسرعت ، بخش خصوصی آمریکا رااز دنبال کردن این پروژه ، منصرف ساخته است. احداث هرکیلومتر ازاین راه آهن ، 120 تا150 میلیون یوان هزینه دارد وهزینه ی اداره ونگهداری آن نیزسربه فلک می کشد. اگرحساب سود وزیان به میان آید ، شاید احداث راه آهن پرسرعت وپروژه های مشابه ، مقرون به صرفه نباشد اما رویکرد سوسیالیستی ، آموزش وپرورش ، بهداشت ، حمل ونقل وبرخی پروژه های دیگراجتماعی را بااین معیارنمی سنجد وتنها معیاررا دراین عرصه ها ، رفاه وآسایش عمومی می داند.

یک نمونه ی دیگر که شاید ازنظر منطق بازار ، غیراقتصادی باشد ، ساخت پل های " گوئی ژو " (Guizhou) درچین است. درچند سال اخیر 28023 پل در گوئی ژو ساخته شد تا 210 هزارکیلومتر شاهراه رابه یکدیگر متصل نماید. نیمی ازاین پلها ، درزمره ی 100 پل برتر جهان قرارمی گیرند و4 پل نیز درزمره ی 10 پل طویل دنیا قراردارند. منطقه ی گوئی ژو ، که قبلاً یکی ازفقیرترین وتوسعه نایافته ترین مناطق چین شناخته می شد ، به دلیل مجاورت باجنوب شرقی آسیا ، منطقه ای استراتژیک محسوب می شود واکنون به سرعت درراه توسعه گام برمی دارد. امااین دلیل ، برای پذیرش هزینه ی سنگین چنین پروژه ای توسط بخش خصوصی ، کفایت نمی کند. نمونه ی دیگر ، پروژه ی انتقال نیرو ازغرب به شرق کشورچین است. این پروژه ، احداث سه کریدور انتقال نیرو راشامل می شود که هزاران کیلومترطول دارند وازدل کوهها می گذرند. دراین پروژه ، ازتکنولوژی انتقال نیرو باولتاژ بالا استفاده می شودئ واتمام آن با 4/4 تریلیون یوان سرمایه گذاری، بیش از30 سال بطول می انجامد. این پروژه ، دسترسی مناطق وسیع روستائی چین باصدها میلیون کشاورز رابه برق ، آب واینترنت ، میسّرمی سازد وبه نفع رفاه عمومی است ، ضمن اینکه ممکن است توجیه بازاری نداشته باد.

چین درحال حاضر ، به اولین کشورصنعتی جهان ، نخستین کشوربزرگ درعرصه ی تجارت کالا ، نخستین کشوردارای ذخائرارزی هنگفت ، تبدیل شده که سهمی معادل 30 درصد از مجموع اقتصاد جهان رابخود اختصاص داده است. حدود 3/1 میلیاردنفر ازمردم چین تحت پوشش بیمه ی تامین اجتماعی قراردارند.میزان سرمایه گذاری درتحقیق وتوسعه ی چین ، از42/1 تریلیون یوان درسال 2015 به 44/2 تریلیون یوان درحال حاضررسیده است. تعداد افراد شاغل درحوزه ی علم وفناوری چین از 91 میلیون نفرفراتررفته است وتعداد موسسات آموزش عالی ومراکز پژوهشی نیزبیش از 3450 مرکزمی باشد. چند سال است که چین ازنظرثبت اختراع ، رتبه ی اول جهان راداراست. ساخت تلسکوپ کروی رادیوئی با دیافراگم 500 متری ، ساخت شناور کنترل ازراه دوربرای کاوش درعمق 10 هزارمتری اقیانوس ، فرود موفقیت آمیز فضاپیمای رباتیک برسطح مریخ ، وساخت راکتورهمجوشی هسته ای معروف به " خورشید مصنوعی " با حرارت صد میلیون درجه ی سانتیگراد ، چین رابه یکی ازقدرتهای برتر فناوری درجهان تبدیل کرده است. چین همچنان مسیرتوسعه ی سبز راباجدیّت دنبال می کند. سطح تالابها دراین کشور، به جایگاه نخست درآسیا وچهارم درجهان رسیده و وسطح بیابانزائی نیز ازسالانه 10 هزارکیلومتر به کمتر از 2400 کیلومترمربع کاهش پیداکرده ومیزان پوشش جنگلی چین نیز به 66/22 درصد ازخاک این کشور افزایش یافته است. میزان دسترسی ساکنان روستاها به برق 100 درصد وآب شرب سالم به 96 درصد رسیده است. چین اکنون بادراختیارداشتن 9 درصد زمینهای کشاورزی و 6 درصد منابع آب شیرین جهان ، توانسته است مسئله ی معیشت وتوسعه ی 4/1 میلیارد نفر مردم خود راحل کند و800 میلیون نفرراازفقرنجات دهد.

اما انجام این پروژه ها ، ظاهراً بایک تناقض بزرگ همراه است. درحالیکه توسعه ی اقتصادی بازارمحور ، مبنای اصلاحات فعلی چین واستراتژی اقتصاد ملی این کشوراست ، پروژه های هنگفت زیرساختی ، بدون توجه به مبانی وخط مشی اصلاحات ، توسط دولت انجام می گیرند. لذا برای بسیاری ازمردم چین ، مفهوم اصلاحات ناروشن ومبهم می باشد. آنها نمی دانند هدف ازاصلاحات ، استقرارکامل اقتصاد بازار ، صدورمجوزبرای ثروتمند شدن برخی اقشار ، ویاروشی برای مدرنیزاسیون چین است! هرچه روند اصلاحات درچین به پیش می رود ، براین سئوالات نیز افزوده می گردد. معهذا این روند ، باهمه ی تناقضاتش، نشانه ی آغاز مرحله ای تاریخی درجنبش سوسیالیستی است. ادغام اقتصاد بازار دراقتصاد سوسیالیستی وتبدیل آن به یک سیستم اقتصادی جدید ، فقط یک عمل اقتصادی نیست. فرآیند این اصلاحات ، باالزامات ایدئولوژیک چین درتضاد قرارمی گیرد وگرایشات مختلف ایدئولوژیک، درروند اصلاحات بایکدیگربرخورد می کنند وهریک تلاش می کند تا مهرونشان خود رابر روند اصلاحات بکوبد. اکنون اصلاحات درچهارچوب شبکه ای صورت می گیرد که مائوتسه تونگ قبلاً ازآن یادکرده بود : همزیستی توامان مناسبات تولیدی مختلف ! درک این درهم تنیدگی ، دشواراست زیرا درتاریخ سوسیالیسم ، همزیستی مناسبات تولیدی مختلف برای یک دوره ی طولانی ، سابقه نداشته است. بنابراین ، دشواری درک تحولات امروزمدرنیزاسیون چین ، ازعدم درک این ارتباط ظریف ونیزماهیت تجربی سوسیالیسم چینی ناشی می شود. اصلاحات چین ، فقط یک اصلاحات اقتصادی نیست بلکه مجموعه ای از تجربیات غیرمنتظره درتاریخ جنبش سوسیالیستی است.

استراتژی کنونی اصلاحات چین ، برپایه ی برنامه ی چهاردهم توسعه ی اقتصادی این کشور دنبال می شود. این برنامه ، " استراتژی چرخه ی دوگانه " رابرای توسعه ی کشور درنظرگرفت. این استراتژی بدان معناست که چین باید به چرخه ی قوی تقاضا وابتکار داخلی ، بعنوان موتوراصلی حرکت اقتصادی نگاه کند ضمن اینکه بازارها وسرمایه گذاری خارجی رانیز بعنوان موتوردوم رشد حفظ کند. براساس این استراتژی ، مردم به خرید بیشتر تشویق ، وتولید کنندگان داخلی بسوی تولید محصولات متنوع تر سوق داده می شوند. درعین حال ، الگوی توسعه ی جدید چین ، باتکیه بر " چرخه ی داخلی " ، درمقابل توسعه ی دهه ی گذشته ی چین قرارمی گیرد که بیشتر متکی به " چرخه ی خارجی " بود و تولیدات صادرات محور راتشویق می کرد. استراتژی چرخه ی دوگانه ، به دنبال اتکای بیشتر به خود ، برای کاستن ازعدم قطعیت های خارجی است. درعین حال ، کمیته ی مرکزی حزب کمونیست چین برآن است که توسعه ی آتی کشور نباید بررشد اقتصادی شتابان به هرقیمت قرارگیرد بلکه باید رشد کیفی مبتنی برحفظ محیط زیست ، ایجاد توازن ویکسان سازی درآمد گروههای مختلف مردم ، نزدیک کردن مناطق روستائی به استانداردهای زندگی شهری ، استوارباشد. اساس مدل جدید رشد اقتصادی چین ، صنعتی شدن جدید ، یعنی اتکاء صنعت وحمل ونقل به منابع انرژی غیرهیدروکربنی ( هسته ای ، هیدروژن ، باد ف خورشید و...) ونیز توسعه ی فضای مجازی وصنعت هوافضا می باشد. مبارزه بافساد درمقیاس بی سابقه ای درتاریخ چین ، دنبال می شود و حزب کمونیست چین قصددارد درفرآیند مدرنیزاسیون سوسیالیستی ، حزب ودولت راازعناصرتباهی وفساد پاکسازی نماید : " تصمیم براین است که چندین هزارنفررنجانده شوند تا 4/1 میلیاردنفرناامید ومایوس نشوند ! " حزب کمونیست چین ، ازتجربه ی حزب کمونیست شوروی درس عبرت گرفته وهدف خود رااصلاح دائم صفوف خود ومبارزه باارتشاء قرارداده است تاحزب هرگزفاسد ومتلاشی نشود ورنگ واسلوب خود راازدست ندهد.

چین اکنون برسرسه راهی مدرنیسم ، سوسیالیسم ، وسنّت قرارگرفته ودرصدد است این ارزشهای سه گانه رابه شکل توامان حفظ کند. البته معلوم نیست درپایان ، مدرنیسم چین چه برسر سنّت وسوسیالیسم می آورد ! ارزشهائی که بطورذاتی درتضاد بایکدیگرقراردارند وحفظ توامان آنها درچهارچوب دکترین " جامعه ی هماهنگ وهمگن "، مناقشه برانگیز ودشوارمی باشد. درعرصه ی سیاست خارجی نیز رهبری چین برآن است که هرکشوری که به دنبال مدرنیزاسیون است، درشرائط کنونی جهان باید راه مشارکت برد – برد بادنیارادرپیش بگیرد. شی جینگ پینگ می گوید : " کشورهای پیشرو باید صادقانه به توسعه ی دیگرکشورها کمک کنند. خاموش کردن چراغ دیگران ، نورشمارابیشترنمی کند وبستن مسیردیگران ، راه شما راهموارترنمی سازد !"

منابع ومآخذ

1)Chinese expriments in socialist modernization , www.tricontinental.org

2)Ten perspectives to understand Chinese modernization , www.gov.cn

3) چهاردهمین برنامه ی 5 ساله ی چین؛ مدرنیزاسیون سوسیالیستی بامحوریت مردم، پارادایم توسعه بااستراتژی "چرخه ی دوگانه" و www.tahlilbazaar.com

4)Chinese style modernization : Themes and strategic Fulcrum , www.chinaeconomist.com

5)Modenisation drive of China draws praise , www.chinadaily.com

کمک مالی به کارت بانکی شماره 8732-9635-9973-6037

گرامشی وکمونیسم اروپائی

" گرامشی " و کمونیسم اروپائی

" آنتونیو گرامشی " (Antonio Gramsci) در22 ژانویه 1891 درجزیره " ساردینیا " درخانواده ای متوسط وآلبانیائی تبار به دنیاآمد وپنجمین فرزند از 7 فرزند خانواده ی فقیری بود که به دلیل تغذیه ی ناسالم درکودکی ، بقیه ی عمرش ازمشکلات سلامتی رنج برد. اودرفقرودرمیان کشاورزان ساردینیا رشد کرد وتبعیض میان مرکزو ساردینیا ونیزبرخورد منفی وتحقیرآمیز مرکزنشینان بامردم پیرامونی رابا پوست وگوشت خود لمس کرد. تجربیات این سالها ، براندیشه وتفکر سیاسی گرامشی ، تاثیری ماندگاربرجای گذاشت. پدرش یک کارمند دون پایه ی محلی بود که درسال 1898 به دلائل سیاسی ازشغل خود تعلیق ومتعاقباً به 5 سال زندان محکوم شد. بدین ترتیب ، دوران سخت ووحشتناکی برای خانواده آغازشد. گرامشی مدتی تحصیل رارها کرد وبرای تامین زندگی به کاردراداره ثبت اسناد پرداخت اما پس ازآزادی پدر ، تحصیل راادامه داد. برادرش اوراباادبیات سوسیالیستی آشنا کرد. گرامشی سپس به تورین رفت که یک شهرصنعتی تحت کنترل کارخانه ی خودروسازی " فیات " بود. اما گرامشی تحصیلات دانشگاهی خودرا دررشته ی زبانشناسی به پایان نرساند وآنرادرسال 1915 رهاکرد وبطورتمام وقت درخدمت حزب سوسیالیست قرارگرفت. اما به زودی به ناتوانی این حزب درسازماندهی اعتراضات وجذب کارگران ونیز سلطه ی رهبری رفورمیست برآن پی برد. اوباگروهی دیگر ، ازحزب سوسیالیست انشعاب کرد وحزب کمونیست ایتالیا را تاسیس نمود. گرامشی به عنوان نماینده ی حزب درکمیته ی اجرائی کمینترن انتخاب شد ودرسال 1922 به مسکو رفت. باقدرت گرفتن فاشیستها ، گرامشی درتعقیب مشی کمینترن ، وعلیرغم مخالفت "آمادئو بوردیگا" (A.Bordiga)دبیرکل حزب ، باتشکیل جبهه ی متحد ضد فاشیست باشرکت سوسیالیستها موافقت کرد وتوصیه ی کمینترن درمورد بلشویکی شدن حزب کمونیست ایتالیا راپذیرفت. البته بعدها ، گرامشی به پاره ای از سیاستهای کمینترن انتقاد کرد وآنرا به تلاش برای تحمیل برخی تزها ، که به زعم او بامبارزات ضد سرمایه داری درشرائط خاص ایتالیا ناسازگار بود ، متهم نمود.

بی تردید آنتونیو گرامشی ، میان تاملات نظری وافکار وعقایدش بازندگی عملی ومبارزاتی درجنبش کارگری ایتالیا ، ودرنقش روشنفکروانقلابی حرفه ای ، پیوندی تنگاتنگ برقرارکرد. اوفرهنگ ، سیاست واقتصاد رابهم پیوند زد. مفهوم "هژمونی فرهنگی " نشان می دهد که چگونه گروههای مسلط جامعه برای حفظ قدرت خود ، به نهادهای فرهنگی متوسل می شوند. اما اهمیت دادن بیش ازحدّ به فرهنگ وجامعه ی مدنی ، مبارزه رابه بیراهه می کشاند. بزودی تاریخ نشان داد که دستیابی به هژمونی ( چه فرهنگی وچه سیاسی) برای به ثمررساندن انقلاب کافی نیست. هژمونی ، تنها بخشی از کل انقلاب می باشد. بعدها ، تجربه های دردناک جبهه ی خلق درشیلی ودیگرکشورهای آمریکای لاتین نشان داد که هژمونی ، درموازنه ی قدرت بین المللی امروز ، پیروزی نیست بلکه فقط پیش شرط مبارزه ای سخت برای بدست گرفتن قدرت است. معهذا هژمونی ، اساس تفکر گرامشی بود که به موجب آن ، سلطه ی طبقه ی حاکم ، نه تنها ازطریق زور ، بلکه باشکل دهی به ارزشها ، باورها وهنجارهای جامعه صورت می گیرد. بدین ترتیب گرامشی، نه برانقلاب قهرآمیز ، بلکه برنبرد فکری درازمدت برای تغییر جامعه ، تمرکزداشت. اومعتقد بود که جوامع غربی باجامعه ی روسیه تفاوت دارند. قدرت طبقه ی حاکمه درغرب ، مانند روسیه منوط به کنترل فیزیکی مردم ازطریق دستگاه پلیسی نیست بلکه برپایه ی شبکه های داوطلبانه ی زندگی روزمره ( جامعه مدنی) اعمال می شود: احزاب سیاسی ، اتحادیه ها ، کلیسا ووسائل ارتباط جمعی ! دستگاه دولتی ، تنها یکی ازاستحکامات بیشمار دفاعی جامعه ی سرمایه داری است. لذا کلید واژه برای انقلابیون ، حمله ی مستقیم به قدرت دولتی نیست بلکه مبارزه برای تسلط ایدئولوژیک یعنی " هژمونی " است که گرامشی آنرا ازطریق یک فرآیند تدریجی میسّرمی داند که سالها وقت لازم دارد. تاکید گرامشی برهژمونی فرهنگی، اینطور تعبیرشد که گویا سرمایه داری رافقط می توان بامبارزه ی فرهنگی شکست داد ودیگرخشونت انقلابی لازم نیست. بسیاری ازکمونیستها معتقدند که گرامشی راهبرد انقلابی رارد کرده ووارد عرصه ی اصلاح طلبی لیبرالی شده ویادست کم راه رابرای آن هموارکرده است. گرامشی ، نهادهای فرهنگی را ابزاراصلی هژمونی درجامعه ی مدرن تلقی می کرد.

معهذا پس ازفروپاشی انترناسیونال دوم ، هنگامی که لنین وظیفه ی پیشاهنگان جدید پرولتاریا راتشکیل حزب کمونیست اعلام کرد ، گرامشی این رهنمود را خلاقانه به کاربست. اوبه همراه "پالمیرو تولیاتی " (P.Togliatti) ، "اومبرتو تراچینی " (U.Terracini) و " آنجلو تاسکا " (A.Tasca) ، ازحزب سوسیالیست جداشد وحزب کمونیست ایتالیا راتاسیس نمود. درنشریه ای که گرامشی بنیان گذاشت (اونیتا Lunita ) ، روشنفکرانی چون رومن رولان ، هانری باربوس، والت ویتمن ، وماکسیم گورکی قلم می زدند. این نشریه بعدها ،به ارگان حزب کمونیست ایتالیا تبدیل شد.معهذا گرامشی ، جدائی از اصلاح طلبان ومیانه روهای حزب سوسیالیست وناکامی درتبدیل حزب سوسیال دموکرات ایتالیا به حزب انقلابی پرولتاریا را " بزرگترین پیروزی ارتجاع " نامید. اوشاید یکی ازنخستین افراد درجنبش کمونیستی جهان بود که تحلیلی جامع ازفاشیسم ارائه داد. گرامشی ، فاشیسم را " نیروی منحط بورژوازی ، پشتوانه ی مسلح دولت طبقاتی ، وپدیده ی ارتجاعی بورژوازی " توصیف کرد. اوخطرفاشیسم را هنگامی که اکثرکمونیستها آنرادست کم می گرفتند ، به روشنی می دید. درشهر لیون جائیکه کنفرانس حزب کمونیست درسال 1926 برگزارشد ، طرح پیشنهادی گرامشی بنام " تزهای لیون " به تصویب رسید که درآن به خطرفاشیسم اشاره می شد. درهمین کنفرانس ، گرامشی بجای بوردیگا ، به دبیراولی حزب انتخاب شد.

گرامشی درطول اقامتش درمسکو ، با " جولیا شوفت " ازدواج کرد که ثمره ی آن دوپسر بنامهای " دلیو " و " جولیانو " بود. اما همسرش درسخت ترین سالهای زندگی ، اوراتنهاگذاشت ودیگربه ملاقاتش درزندان نرفت. نامه های پراحساس گرامشی به دوپسرش ، واقعاً تکاندهنده اند. در4 ژوئن 1926 ، آنتونیوگرامشی توسط دادگاه ویژه ی موسولینی ، به 22 سال و9 ماه زندان محکوم شده بود ودادستان درپایان کیفرخواست خود گفته بود : " باید 20 سال ازعملکرد این مغز جلوگیری کنیم ! " اما درسال 1934 ، گرامشی بدلیل وخامت سلامتی اش اززندان آزاد شد وسه سال بعد درسال 1937 در رم درگذشت. گرامشی ازسال 1933 ، درروند مرگ تدریجی به سرمی برد. دندانهایش افتاده بودند ومعده ای ناراحت ودردناک داشت . سل ریوی پیشرونده ، تصلّب شرائین وبیماری پات (التهاب سلی ستون فقرات ) داشت وبه درد ورنجی توصیف ناشدنی گرفتاربود. رژیم موسولینی ، سالها مراقبت پزشکی راازگرامشی دریغ کرد ومانع انقال اوبه بیمارستان گردید ودرواقع او رامحکوم به قتل تدریجی نمود. گرامشی ، درخواست عفو رارد کرد وباوجود بیماری طاقت فرسا ، همچنان استوارایستاد وبه کارادامه داد. دفترچه های زندان اوکه شامل یادداشتهائی درباره ی موضوعات مختلف بود ، به همین ایام تعلق دارند. دفترچه های زندان ، بیش ازسه هزارصفحه است که بلغ بر 33 دفترچه راشامل می شود. این دستنوشته ها درصندوق امانات نگهداری می شدند تااینکه به مسکو قاچاق شده ودرآنجا منتشر گردیدند. اتحاد شوروی تلاش کرد تا گرامشی رامبادله کند اما موسولینی آنرابشدت رد کرد. گرامشی که درسالهای 1934 و1935 درکلینیک کوچکی درحومه ی رم بستری بود ، 11 شماره از دفترچه های زندان خود را درآنجا نوشت ویادداشتهای قبلی اش رانیزاصلاح کرد.

قریب سه دهه بعد ، یعنی ازاواسط دهه ی 1960 ، هنگامی که برخی احزاب کمونیست اروپائی ( بویژه ایتالیا ، فرانسه ، اسپانیا ) کوشیدند راه خود راازاتحاد شوروی جداکنند ، افکاروعقاید گرامشی ، ازنو رواج پیداکرد. آنها به بهانه ی استالینیسم ، دیکتاتوری پرولتاریا ، ومصوبات کنگره ی بیستم حزب کمونیست شوروی ، بتدریج راه خودرا ازاحزاب برادر جداکردند. حزب کمونیست ایتالیا ، اولین قدمها را برای جداکردن کمونیستهای اروپائی ازشوروی برداشت. ازاوائل دهه ی 1960 ، رهبران این حزب ، خواب مشارکت دردولتهای بورژوائی رامی دیدند وبه همین منظور ، نشان می دادند که دیگرهیچ ارتباطی با مسکو ندارند. به همین دلیل ، تولیاتی که زمانی یکی ازمدافعان پروپاقرص استالین بود ، درچرخشی ناگهانی ، به یکی ازمنتقدین اصلی اوتبدیل شد. دراین زمان بود که گرامشی ، به چهره ی مقدس کمونیستهای اروپائی تبدیل شد. اگرچه ستاره ی کمونیسم اروپائی دیری نپائید وافول کرد اما نظرات گرامشی همچنان زنده ماند ودررسانه های روشنفکری اروپا ، تبلیغ وترویج شد. درایران نیز گرامشی ، تامیانه ی دهه ی 70 وروی کارآمدن دولت اصلاحات ، به فراموشی سپرده شده بود.

گرامشی ، یک روزنامه نگاررادیکال وانقلابی بود ونه یک فیلسوف حرفه ای ! بااین حال ، اوباجریانهای فلسفی زمان خود ، بویژه نئولیبرالیسم ایتالیائی ، سنتهای فکری وبومی که به ماکیاولی بازمی گردند ، وجریانهای اصلی تفکرمارکسیستی آشنابود. امروز گرامشی را ، بیشتر نظریه پردازجامعه شناسی فرهنگ می شناسند.

منابع ومآخذ

1)Tom Bottomore , Dictionary of Marxist Thought , Blackwell refrence , 1991

2)راجرسایمون ، درآمدی براندیشه های سیاسی آنتونیوگرامشی ، ترجمه محمد اسماعیل نوذری ، تهران1399 ، انتشارات نگاه

3) آنتونیوگرامشی ، متفکرکمونیستی که بتدریج به قتل رسید ، بسوی آینده 8 مرداد 1403

4) جوزپه فیوری ، آنتونیوگرامشی : زندگی مردی انقلابی ، ترجمه مهشید امیرشاهی ، تهران 1360 ، انتشارات خوارزمی

5)Biography of Antonio Gramsci ,www.thoughtco.com

کمک مالی به کارت بانکی شماره 8732-9635-9973-6037

بریکس:دیروز،امروز،فردا (2)

بریکس : دیروز، امروز، فردا

(2)

برخی ازاولویتهای بریکس عبارتند از : حضورقوی تردرسازمانهای بین المللی ازطریق ایجاد جبهه ی مشترک بااقتصادهای نوظهور به منظوراصلاح این نهادها ویا تشکیل بلوکهای چانه زنی درسازمانهای بین المللی ؛ هماهنگ سازی سیاستهای اقتصادی درزمینه ی تعرفه ، صادرات منابع کمیاب ، وسرمایه گذاری؛ کاهش وابستگی به دلار درمعاملات بین المللی ؛ ایجاد یک سیستم مالی جایگزین ازطریق نهادهائی چون بانک جدید توسعه وترتیبات ذخیره احتیاطی.این دونهاد که بعنوان جایگزین ترتیبات برتون وودز ایجاد شده اند ، ازآندسته از پروژه های بخش خصوصی حمایت می کنند که توسعه ی پایدار وگسترش زیرساختهای حیاتی رامدّ نظرقرارمی دهند.بسیاری ازکشورهای جنوب جهانی معتقدند که نهادهای برتون وودز ، بویژه بانک جهانی وصندوق بین المللی پول ، نیازکشورهای فقیر رانادیده می گیرند. آنتونیو گوترش دبیرکل سازمان ملل متحد می گوید : " این سیستم برای خدمت به کشورهای ثروتمند ایجاد شده است."

بانک توسعه ی جدید وترتیبات ذخیره ی احتیاطی ، وظائف متفاوتی دارند. ترتیبات ذخیره ی احتیاطی ، صندوق مشترکی از بانکهای مرکزی اعضای بریکس است که هنگام بروز بحران پولی ، ازاعضاء حمایت می کند. اما بانک جدید توسعه، ازپروژه های خصوصی دربازارهای نوظهور( عضو یاغیرعضو بریکس) حمایت می کند واین حمایت بصورت اعطای وام ، ضمانت بانکی ودیگرمکانیسمهای مالی صورت می گیرد. این نهادهای بریکس ، نسبت به بانک جهانی ودیگرنهادهای برتون وددز ، ازانعطاف پذیری ، انصاف ، شفافیت ودسترسی آسانتر به منابع برخوردارند. درحال حاضر ، بیش از 40 درصد ازپروژه های مورد حمایت نهادهای مالی بریکس ، پروژه های آب وهوائی هستند که مبارزه باتغییرات اقلیمی رامدّ نظرقرارمی دهند. بانک جدید توسعه ، ازآغازفعالیت خود درسال 2016 تاکنون ، 96 پروژه رابه ارزش 32 میلیارددلار تامین مالی کرده است. البته هنوز این نهادها نوپا هستند وبه لحاظ وزن مالی ، قابل مقایسه بارقیب خود نیستند. معهذابانک جدید توسعه ، 5 بارکوچکتراز بانک جهانی است وبعید است که بتواند درآینده ی نزدیک ، کاملاً جای بانک جهانی رابگیرد.

البته ، دراین نهادهای جدید نیز بی تناسبی هائی مشاهده می شود. مثلاً کشورهای بنیانگذار بریکس ، نسبت به دیگراعضاء ، ازنفوذ بیشتری دربانک توسعه ی جدید برخوردارند وچین به تنهائی 40 درصد حق رای رادرترتیبات ذخیره ی احتیاطی دارامی باشد. درمیان اعضای بریکس ، شاید هند بیشترازبقیه ، تمایل داشته باشد درطرحهای ژئوپولتیک توسعه ی دوطرف مشارکت داشته باشد. مثلاً این کشور، پس ازآغازجنگ دراوکراین ، نفت روسیه رابا تخفیف خریداری می کند ودرعین حال درچهارچوب ائتلاف چهارگانه باآمریکا ، استرالیا وژاپن ، علیه چین صف آرائی می کند. " نارندرا مودی " نخست وزیرهند ، اخیراً در واشنگتن قراردادهای بزرگی رادرزمینه ی انتقال تکنولوژی( ازموتورجت گرفته تا میکروچیپس) باآمریکا امضاء کرد وسپس در فرانسه نیز قراردادهائی رادرزمینه ی دفاعی واحداث نیروگاه انمی بااین کشورمنعقد نمود. همین هند ، ازارکان اصلی بلوک بریکس می باشد. معهذا این کشورها ازمحکومیت روسیه درجنگ اوکراین خودداری کردند ودرمورد مسائلی چون برنامه ی هسته ای ایران ومناقشات افغانستان ، غزّه ، لیبی وسوریه ، مواضع مشابهی اتخاذ می نمایند.

معهذا همانطور که گفتیم ، کشورها باانگیزه های مختلف به بریکس می پیوندند. مثلاً برای مصر که سالهاست باکمبود دلار روبروست وباتوصیه های نابخردانه ی صندوق بین المللی پول کلنجارمی رود ، معامله باپولهای محلی بسیار جذاب است. برای اندونزی ، عضویت دربریکس به منزله ی تنوع بخشیدن به تجارت وروابط دیپلماتیک ونشانه ی پای بندی به سیاست سنتی عدم تعهد می باشد. نیجریه خواستار برقراری روابط اقتصادی باتعداد بیشتری ازکشورها وبرعهده گرفتن نقش بزرگترمنطقه ای است. برای امارات متحده عربی و عربستان ، عضویت دربریکس باهدف تقویت نقش منطقه ای صورت می گیرد. درواقع هردوکشور، بریکس را پلاتفرمی استراتژیک برای گسترش روابط دیپلماتیک واقتصادی باجهان می دانند. علیرغم این تنوع اهداف ، اعضای بریکس حداقل یک هدف مشترک رادنبال می کنند وآن ، دفاع ازحاکمیت ملی خود درچهارچوب نظم کاپیتالیستی تحت رهبری آمریکا می باشد. این بلند پروازی ، بریکس را به منبع نگرانی برای کاخ سفید تبدیل کرده است. این نگرانی رامی توان بوضوح درتهدیدهای اخیردونالد ترامپ علیه کشورهائی دید که بابریکس همکاری می کنند. چرابریکس که درواقع ائتلافی ازکشورهای کاپیتالیستی است ، این چنین نگرانی آمریکا رابرانگیخته است؟

مسئله درجای دیگری است. بلوک بریکس که اکنون درقالب بریکس پلاس (BRICS+) ، ایران ، مصر ، اتیوپی ، وامارات متحده عربی راجذب کرده ، مسلماً یک بلوک ضد کاپیتالیستی نیست. این بلوک راحتی نمی توان ازنظرسیاست ملی اعضاء یا مناسبات طبقاتی آنها ، ترقیخواه نامید. اما این بلوک ، یک گروهبندی قدرتمند اقتصادی است که ستون فقرات جنوب جهانی محسوب می شود وتمایلات کم وبیش استقلال طلبانه وعدم تعهد اعضاء رانسبت به هسته ی مرکزی امپریالیستی اقتصاد جهانی ، منعکس می نماید. گسترش همکاریهای جنوب – جنوب ، یک واقعیت انکارناپذیر است. ازسال 2000 به بعد ، ازصادرات کشورهای بنیانگذاربریکس به آمریکا ، پیوسته کاسته شده وفقط هند ازاین نظر مستثنی است. برای نخستین باردردودهه ی اخیر ، میزان اوراق قرضه وبهادار آمریکا که در دست این کشورهاست ، از20 درصد این اوراق کمترشده است. ضدیت آمریکا بابریکس ، ازسال 2020 به بعد ، یعنی هنگامی که تغییرات جهانی نمایان وغیرقابل انکارگردید ، تشدید شد. تحریمهای مالی غرب علیه روسیه وتلاش برای برگشت پذیرکردن برتری فنّی چین ، بخشی از تلاشهای غرب برای جلوگیری ازظهور جهان چند قطبی است.درعین حال باید توجه داشت که ساختارهای بسیارمتنوع اقتصادی کشورهای عضوبریکس ، سیستمهای سیاسی مختلف آنها ، ومنابع دردسترس ایشان ، اختلاف نظر رادراین بلوک اجتناب ناپذیر می سازد.

یکی ازاین اختلافات که دراجلاس ریودوژانیرو نیز چهره نمود ، مسئله ی انرژی سبز دربرابرنفت وگازبود. پیشرفت قابل ملاحظه ی چین در زمینه ی تکنولوژیهای سبز ، این گزینه رابرای جنوب جهانی جذاب ساخته است. درحال حاضر چین ، مقادیرهنگفتی تکنولوژی سبز به دیگراعضای بریکس صادرمی کند. درسال 2024 ، برای نخستین بار ، استفاده ازمنابع انرژی سبز درکشورهای عضوبریکس ، ازمنابع فسیلی پیشی گرفت. معهذا ، اقتصاد برخی ازاعضای بریکس مانند روسیه وایران ، به نفت وابسته است. به همین دلیل وعلیرغم درخواست " لولا " برای محکومیت بی مبالاتی آب وهوائی برخی ازاعضاء ، دربیانیه ی پایانی اجلاس ریودوژانیرو ، نه تنها محکومیتی صورت نگرفت ، بلکه برنقش مهم نفت درتوسعه ی اقتصادی کشورهای جنوب جهانی ، تاکید شد. جالب اینکه اجلاس بریکس ، برمسئولیت کشورهای ثروتمند شمال درکمک به انتقال جهان به انرژی پایدار ، تاکید کرد. ازآنجائیکه 92 درصد انتشار کربن دنیا ازسال 1850 تاکنون ، به کشورهای شمال جهان تعلق دارد ، اعضای بریکس حمایت این کشورها راازانرژی سبز ، کاملاً ضروری تشخیص داده وادامه ی وابستگی کشورهای جنوب جهانی به سوختهای فسیلی را ، به موازات کاهش اتکاء آنها به این سوختها ، توجیه پذیرمی دانند. معهذا ، شدت گرفتن بحث انرژی دربریکس ، تاحدودی انسجام این سازمان را تحت تاثیرقرارداده است.

بریکس باتنشهای فزاینده ی داخلی ورقابت میان اعضاء نیز روبروست. چین وهند دهه هاست که اختلاف ارضی دارند. آنها همچنین مدعی رهبری جنوب جهانی هستند. جنگ اوکراین نیز به اختلافات بریکس دامن زده است. اعضای این بلوک برسرنحوه ی برخورد بااین جنگ وتحریمها وفشارهای غرب بربرخی اعضاء ، بایکدیگراختلاف نظردارند. رقابتهای دیرپا میان برخی اعضاء ازجمله عربستان وایران ، ومصر واتیوپی ، مزید برعلت گردیده است. بنظرمی رسد باافزایش تعداد اعضاء ،برمیزان تنشهای داخلی بریکس افزوده می شود. معهذا چین وروسیه خواستار گسترش کمّی بریکس هستند ضمن اینکه هند وبرزیل بااحتیاط بیشتری دراین زمینه گام برمی دارند. مصر واتیوپی به عنوان دوعضو جدید بریکس ، درجذب سرمایه گذاری چین ، بایکدیگررقابت می کنند. چین تاکنون میلیاردها دلار دراتیوپی سرمایه گذاری کرده واین سومین اقتصاد بزرگ آفریقا رابه حلقه ای مهم اززنجیره ی کمربند وراه تبدیل کرده است. عربستان وامارات متحده عربی نیز دواقتصاد بزرگ جهان عرب هستند ودومین وهشتمین تولید کننده ی بزرگ نفت جهان می باشند. آنها نقش میانجیگرانه در مناقشات منطقه ای ایفاء می کنند اما رقابتی پنهان نیزبایکدیگر دارند وچه بسا درمنازعاتی ، ازطرفین درگیری حمایت کرده اند. مصرواتیوپی ، همچنان برسر سدّ نیل اختلاف نظردارند ومصر احداث این سد را ، تهدیدی موجودیتی برای خود می داند. ایران نیزبا شیخ نشینهای خلیج فارس ( که عضوبریکس هستند) برسریمن وجزائرسه گانه ، اختلاف نظردارد. روابط بین روسیه وآذربایجان شکننده است. اگرعضویت پاکستان دربریکس به تصویب برسد ، اختلافات این کشورباهند ، که تاکنون چند باربه جنگ منجرشده ، به داخل بریکس کشیده خواهد شد.

اعضای جدید ، باخود مسائل جدید رابه بریکس می آورند. درشرائطی که ایران وروسیه، مخالف آشکار آمریکاهستند ، چین خود را مجبوربه رقابت اقتصادی وژئوپولتیک بااین کشورمی بیند. برزیل ، هند وآفریقای جنوبی ، مناسبات بسیارگرمی باغرب وآمریکا دارند. عربستان وامارات متحده عربی نیزشرکای عمده ی امنیتی آمریکا می باشند. اگربریکس بتواند براختلافات داخلی خود چیره شود وبه رشد خویش ادامه دهد ، غرب چه خواهد کرد ؟ آیاامکان همکاری غرب بابریکس وجود خواهد داشت ؟ پاسخ احتمالاً منفی است. دولت ترامپ هرروزحتی بردامنه ی تهاجمات خود به متحدین خویش نیزمی افزاید ومتحدین آمریکا ، روزبروز این کشوررا غیرقابل اعتماد ترمی یابند. معهذا اروپا وکانادا ، همچنان به پروژه ی آمریکا متصل اند وباارکستربدآهنگ ضد روسی وضد چینی آن ، همنوائی می کنند. این درحالیست که بریکس برای کانادا ، بهترین ابزاربرای تنوع بخشیدن به مناسبات اقتصادی می باشد. صداهای پراکنده دررسانه های کانادا درحمایت ازاین پروژه ، به گوش می رسد اما این صداها درکریدورهای قدرت شنیده نمی شود. درهرحال ، آینده ی بریکس درگروی غلبه براختلافات درونی ، تعمیق همکاریهای فنّی وپای بند ماندن به حاکمیت ملی دردوران افول آمریکاست. واشینگتن مایل است دراین روند اختلال ایجادکند.اما یک چیز مشخص است وآن اینکه ، موفقیت بریکس به معنی براندازی سرمایه داری به مثابه ی سیستم جهانی نیست.

آنچه دربریکس مفقود است ، مفهوم مارکسیستی طبقه است. بریکس فقط پاسخ کاپیتالیستی به یک مشکل سرمایه داری است ونه راهی بسوی سوسیالیسم ! اگرچه بنظرنگارنده ،عملی کردن همه ی اهداف بریکس ، بدون مبارزه ی طبقاتی درسطح جهان، ممکن نیست. معهذا اجلاس بریکس در ریودوژانیرو نشان داد که مرکزثقل اقتصاد جهان ، به آرامی به جنوب منتقل می شود. اگرتجارت جنوب – جنوب همچنان گسترش یابد وتعمیق شود ، ابزارهای سنتی سلطه ی غرب برجهان، درسالهای آینده ازکارخواهند افتاد. غربی ها ، رشد بریکس راتامدتها جدّی نمی گرفتند. دولت جوبایدن اصولاً بریکس رارقیب ژئوپولتیک آمریکا نمی دانست وجایگزینی دلار را نیز شوخی تلقّی می کرد. برخی تحلیلگران نیز معتقدند که درقابلیتهای بریکس مبالغه شده است.ضمن اینکه برخی دیگر نسبت به قدرت گرفتن گرایشات ضد غربی دربریکس هشدارمی دهند وتوصیه می کنند که غرب نهادهای مالی خودرا به نفع کشورهای کم درآمد ، اصلاح کند. گروهی دیگربرآنند که تلاشهای بریکس برای دلارزدائی ازتجارت جهانی ، بتدریج ازقدرت دلارمی کاهد وسلامت اقتصادی آمریکا رابه خطرمی افکند. امادولت دونالد ترامپ نظردیگری دارد اودرمصاحبه باخبرنگاران گفت : " بریکس مرده است ! " اما همزمان ، این بلوک راباتعرفه ی 100 درصدی تهدید نمود. گفته می شود 30 کشورجهان درانتظار پیوستن به بریکس هستند که آذربایجان ، مالزی وترکیه ازمهمترین آنها می باشند.

منابع ومآخذ

1)what is BRICS and where is it going ? , www.mronline.org

2)what is BRICS group and why is it expanding ? , www.cfr.org

3)BRICS+ : reforming or redefining global governance ? , www.valdaiclub.com

4)امپریالیسم ایالات متحده وچالش بریکس ، نامه مردم به نقا از www.tudehpartyiran.org

5)BRICS should lead reform of global governance system , www.globaltimes.cn

کمک مالی به کارت بانکی شماره 8732-9635-9973-6037

بریکس : دیروز ، امروز ، فردا (1)

بریکس : دیروز ، امروز ، فردا

(1)

درجولای سال جاری ، بریکس (BRICS) که قبلاً ائتلافی لرزان ازقدرتهای نوظهور تصور می شد ، هفدهمین اجلاس سالانه ی خود رادر ریودوژانیرو برگزارکرد. رهبران برزیل ، هند ، وآفریقای جنوبی دراین اجلاس حاضربودند اما چین وروسیه ، بجای رهبران ، مقامات عالیرتبه ی خود را روانه ی این اجلاس کردند. درشرائطی که جهان بشدت قطبی شده وایالات متحده به تهدید مستقیم دیگرکشورها روی آورده است ، اجلاس بریکس نشان داد که این بلوک ، دیگرصرفاً محلی برای بحث وگفتگو نیست بلکه اکنون به وزنه ای تبدیل شده که دیگرنمی توان آنرا نادیده گرفت. درروز گشایش این اجلاس ، دونالد ترامپ رئیس جمهورآمریکا اعلام کرد برهرکشوری که باسیاستهای ضد آمریکائی بریکس همراهی کند ، ده درصد تعرفه وضع خواهد نمود. البته این نخستین حمله ی ترامپ به بریکس نبود. او درسال 2024 نیزتهدید کرده بود که اگربریکس برای رقابت بادلار آمریکا ، پول مشترک منتشرکند ، باتعرفه ی 100 درصدی آمریکا روبرو خواهد شد. درپست اینترنتی او درشبکه ی اجتماعی TruthSocial آمده بود : " لازم است این کشورها متعهد شوند که نه پول مشترک خود رابعنوان جایگزین دلار منتشرمی کنند ونه ازپول دیگری به همین منظور، حمایت نمایند. درغیراینصورت ، باتعرفه ی 100 درصدی روبرو خواهندشد وباید فروش کالا به بازارجذاب آمریکا رابه فراموشی بسپرند ! " البته به نظرمی رسد که بریکس تاانتشار پول مشترک ، فرسنگها فاصله داشته باشد زیرااینکار مستلزم توافق سیاسی ، تشکیل اتحادیه ی بانکی ومالی، وهمگرائی اعضاء درسطح اقتصاد کلان می باشد. دلارکه ازدیرباز پول ذخیره ی بین المللی بوده، هنوز در 80 درصد معاملات بین المللی به کارمی رود واغلب کارشناسان تردید دارند که پول مشترک بریکس ، حداقل درکوتاه مدت ، ازاعتبار وثبات لازم برای جایگزینی دلار برخوردارگردد. معهذا بریکس درتلاش است تا فعلاً سبدی ازارزهای کشورهای عضو تشکیل دهد که مانند " حق برداشت ویژه " (SDR) صندوق بین المللی پول عمل نماید.

اما علیرغم هشدارهای مکررآمریکا ، بریکس همچنان توسعه پیدامی کند. درسال 2025 ، اندونزی به عضویت کامل بریکس درآمد وبه برزیل ، روسیه ، هند ، چین ، آفریقای جنوبی ، مصر ، اتیوپی ، ایران وامارات متحده عربی پیوست. همچنین 10 کشور نیز عضو ناظراین بلوک هستند یعنی درمباحثات آن شرکت می کنند اما حق رای ندارند. این کشورها عبارتند از : بلاروس ، بولیوی ، قزاقستان ، کوبا ، مالزی ، نیجریه ، تایلند ، اوگاندا ، ازبکستان ، وویتنام . ازالجزائر وترکیه نیز دعوت بعمل آمده تابعنوان ناظر ، درجلسات این سازمان شرکت کنند. عربستان نیزخواستارپیوستن به بریکس شده وآذربایجان وپاکستان وونزوئلا هم تقاضای خود را برای پیوستن به بریکس تقدیم کرده اند. اما برزیل درسال 2024 ، عضویت ونزوئلا را وتو کرد. بطورکلی ، 10عضو و 10 ناظر بریکس ، 56 درصد جمعیت و 44 درصد تولیذ ناخالص جهان رابخود اختصاص می دهند. آنها اکثریت جمعیت جهان هستند که به زودی به قدرت اول اقتصادی دنیانیزتبدیل خواهند شد. معهذا هنوز از 100 شرکت برتر جهان ، 64 شرکت آمریکائی ، 12 شرکت اروپائی ، و10 کشورچینی هستند. 54 درصد آراء دوموسسه ی مهم مالی غرب یعنی صندوق بین المللی پول وبانک جهانی ، ازآن آمریکا ومتحدانش است. بودجه ی نظامی آمریکا 1300 میلیارددلار ، اروپا وژاپن برروی هم 400 میلیارددلار، چین 300 میلیارددلار وروسیه 83 میلیارددلاراست. این ، جهانی است که توسط یک قدرت ودستیارانش اداره می شود. اگرچه آمریکا هنوز قدرت مسلط جهان است اما قدرت اقتصادی اش درحال کاهش می باشد. درسال 1960 سهم آمریکا ازاقتصاد جهانی 40 درصد بود واکنون به 20 درصد کاهش پیدا کرده است. پیش بینی می شود چین تاسال 2030 ، به لحاظ اقتصادی ازآمریکا سبقت بگیرد وتولید ناخالص ملی اش به 33/7 تریلیون دلاربرسد. دراین زمان ، تولید ناخالص ملی آمریکا از 3/5 تریلیون دلار فراترنخواهد رفت. اقتصا اروپا وبریتانیا نیز روبه افول است.15 سال پیش ، اقتصاد اروپا 91 درصد اقتصادآمریکا بود اما اکنون این رقم از 65 درصد فراتر نمی رود.

شعاراصلی اجلاس ریودوژانیرو ، " تقویت همکاری جنوب – جنوب برای نیل به مدیریت پایدارجهانی" بود. "لولا " رئیس جمهربرزیل دراین اجلاس گفت : " بریکس میراث دار جنبش عدم تعهد است " درواقع ، ریشه ی بریکس به سال 2003 بازمی گردد زمانی که هند ، برزیل وآفریقای جنوبی ، گردهم آمدند تاتلاش کنند رویکرد سختگیرانه ی سازمان تجارت جهانی (WTO) رادرقبال مالکیت معنوی بشکنند. درآن زمان ، برزیل وآفریقای جنوبی ، مشتاق دسترسی به داروهای ارزانقیمت ایدز بودند که توسط هند تولید می شد اماهند، بدلیل قوانین آنهارابه قیمت ارزان بفروشد. شکستن این قوانین توسط سه کشورمزبور ، اساس اتحاد آنها شد ودرواقع ، سنگ بنای اولیه ی بریکس راگذاشت. بریکس براساس این اندیشه برپا شد که نهادهای بین المللی همه تحت کنترل قدرتهای غربی هستند وتوجهی به کشورهای درحال توسعه ندارند. لذا این بلوک ، درصدد برآمد سیاستهای دیپلماتیک واقتصادی اعضاء راهماهنگ سازد ، نهادهای مالی جدید تاسیس نماید وازوابستگی به دلاربکاهد. درپنج سال اخیر ، محافل بسیاری درباره ی نابرابری وبی عدالتی نهفته دربطن سیستم بین المللی سخن گفته اند. درجریان پاندمی کوید-19 ، آپارتاید واکسن میان کشورهای شمال وجنوب جهان ، شکست سیستم بهداشتی کاپیتالیستی تحت رهبری آمریکا رابه جهانیان نشان داد. پس ازبحران کوید ، بحران انرژی نیزنابرابریها وبی عدالتیها ی جهان راهویداساخت.

بریکس یک سازمان رسمی نیست بلکه ائتلافی ازاقتصادهای غیرغربی است که سعی می کنند سیاستهای دیپلماتیک واقتصادی خود را حول هدفی مشترک هماهنگ سازند. این کشورها تلاش می کنند تاتسلط غرب رابرگروهبندیهای چند جانبه ای چون بانک جهانی ، گروه هفت ، شورای امنیت سازمان ملل متحد وصندوق بین المللی پول ، زیرسئوال ببرند. 11 کشوربریکس که اکنون بیش ازربع اقتصاد جهان رادراختیاردارند ونیمی ازجمعیت دنیا رانمایندگی می کنند ، قصددارند مهرونشان خود رابرجنگ غزّه ، جنگ اوکراین و اقتصاد جهان باقی بگذارند. ازسال 2020 به بعد ، انسجام بریکس بیشترشد. دراین سال اعضای بریکس ، 26 تعهد جدید را دررابطه بامدیریت جهانی ، مالیه ، بهداشت ، هوش مصنوعی ، تغییرات آب وهوائی و دیگرعرصه های استراتژیک پذیرفتند. اعضاء همچنین تصمیم گرفتند همکاری میان خود را درسه عرصه ی سیاست وامنیت ، اقتصاد ومالیه ، فرهنگ ومبادلات مردمی ، تقویت نمایند. دلارزدائی (Dedollarization) ازهمان ابتداء ، مدّ نظربریکس قرارداشت و ازمباحث مهم مطروحه دراجلاس اخیرآن بود. تصمیم براین شد که سیستم پرداخت فرامرزی (cross-border Payment ) برای به چالش کشیدن تسلط دلاربر تجارت جهانی ، تقویت شود. بریکس همچنین قصددارد باایجاد یک سامانه ی مبادلات مالی بین المللی ، جایگزین سویفت (SWIFT) که تحت کنترل آمریکاست گردد تاازخطرتحریمهای یکجانبه ی آمریکا علیه اعضای خود بکاهد. تحریم اقتصادی درسالیان اخیر ، به ابزار اعمال قدرت اقتصادی آمریکا تبدیل شده است. " لولا " درمصاحبه ای باخبرنگاران گفت : " جهان باید راهی برای مبادلات تجاری بدون دلار پیدا کند ! "

یکی دیگراز نکات مورد توجه اجلاس اخیربریکس ، مسئله ی هوش مصنوعی (AI) بود. تمامی اعضای اصلی وناظر بریکس ، برپتانسیل تحول خواهی هوش مصنوعی ، ولزوم تنظیم مقررات اخلاقی وحقوقی جامع برای آن ، تاکید کردند واظهارداشتند که " هرسیستم مدیریتی برای هوش مصنوعی ، باید ضامن ارتقاء بهره وری وبهبود کیفیت زندگی وبویژه توسعه ی پایدارباشد." این سیستمباید منطبق برقوانین ملی واستانداردهای بین المللی باشد ومانع سوء استفاده از هوش مصنوعی گردد. اعضای بریکس دراجلاس ریودوژانیرو ، اعتراض خود رابه تعرفه های ترامپ اعلام کردند وبمباران خاک ایران راتوسط اسرائیل وآمریکا محکوم نمودند. دربیانیه ی مشترک بریکس آمده است که " هدف قراردادن زیرساختهای غیرنظامی وتاسیسات صلح امیز هسته ای ، خلاف مقررات بین المللی است."آنها همچنین نگرانی عمیق خودراازادامه ی نسل کشی اسرائیل درغزّه، ابراز نمودند. " لولا " درسخنرانی خود گفت : " مانمی توانیم نسبت به نسل کشی اسرائیل درغزّه بی تفاوت باشیم. کشتن بی هدف غیرنظامیان بی گناه و استفاده ازگرسنگی بعنوان سلاح ، ازنظرمامحکوم است." معهذا باید توجه داشت که بریکس ، یک اتحادیه ی سیاسی نیست واعضای آن درباره ی مسائل مختلف سیاسی ونظامی جهان ، مواضع یکسانی ندارند. " مائوتسه تونگ " زمانی اسرائیل رابه همراه تایوان ، ارکان امپریالسم درآسیا معرفی کرده بود. اما امروز ، سیاست چین درباره ی متحدین آمریکا درخاورمیانه تغییرکرده است. علیرغم حمایت سیاسی ازفلسطین ، چین دومین شریک تجاری اسرائیل پس ازآمریکاست ومقامات دوکشور بارها برای تعمیق روابط اقتصادی وتجاری خود، بایکدیگر مذاکره کرده اند. هند وروسیه نیزروابط اقتصادی واستراتژیک بااسرائیل دارند. به همین دلیل ، حملات اخیراسرائیل به غزّه وایران ، خللی درروابط این کشور بابریکس بوجود نیاورده است.

باید توجه داشت که جهان چندقطبی درحال شکل گیری ، باجهان چند قطبی قبل ازفروپاشی شوروی تفاوت دارد. قطب بندی جدید درحال شکل گیری ، درچهارچوب نظام سرمایه داری است. اگربریکس قصد داشت قدرتهای امپریالیستی رابه چالش بکشد ، باید کشور دست نشانده ی امپریالیسم یعنی اسرائیل راموردتحریم قرارمی داد ودربرابرحمله ی آمریکا وغرب به متحدین خود ، عکس العمل نشان می داد. درحالیکه چنین نیست. درواقع بعضی ازاعضای بریکس مانند مصر، عربستان وامارات متحده عربی ، روابط استراتژیک باآمریکا دارند وازمنافع ژئوپولتیک این کشور درمنطقه ی خود حفاظت می کنند. پس هدف بریکس چیست؟ اعضای رنگارنگ این بلوک ، اهداف مشترک زیادی ندارند. اندکی پس ازتاسیس ، اعضای بریکس برسر یک سلسله ازمسائل دچاراختلاف نظر شدند. این اختلافات ، باجنگ اوکراین وجنگ غزّه تشدید شد.درآینده نیز هرچه برتعداد اعضای بریکس افزوده شود ، بردامنه ی اختلافات نیزافزوده خواهد شد. معهذا برخی صحبنظران نسبت به خطربریکس برای نظم جهانی تحت رهبری آمریکا ، هشدار می دهند. به نظرایشان ، تمایل این بلوک به انتشارپول واحد وایجاد جایگزین برای نهادهای برتون وودز، چالشی جدّی به شمارمی رود.

اصطلاح " بریکس " نخستین بارتوسط " جیم اونیل " (Jim Onill) اقتصاددان انگلیسی درسال 2001 ابداع گردید. اودرمقاله ای نوشت بلوکی که درآن زمان " بریک " نامیده می شد ( زیراهنوز آفریقای جنوبی به عضویت آن درنیامده بود) ، بتدریج به صدائی قدرتمند درعرصه ی بین المللی تبدیل می شود وگروه هفت (G-7) رابه چالش خواهد کشید. ولادیمیرپوتین نخستین کسی بود که خواستار تاسیس بلوک بریکس برای ایجاد توازن باغرب دراقتصاد جهانی گردید. اجلاس افتتاحیه ی بریکس درتابستان 2009 درروسیه برگزارشد وآفریقای جنوبی سال بعد به این بلوک پیوست. البته کشورهای بنیانگذاربریکس ، اهداف متعددی رادنبال می کردند که مهمترین آنها ، اصلاح مدیریت جهانی ، توزیع عادلانه ی حق رای درصندوق بین المللی پول وبانک جهانی ، بهبود تجارت جنوب – جنوب ، و تقویت پولهای محلی بود.

موج بعدی توسعه ی بریکس ، درسال 2023 ازراه رسید. دراین سال ، شش کشور جدید به بریکس پیوستند. آرژانتین ، مصر ، اتیوپی ، ایران ، عربستان وامارات متحده عربی که همه ی آنها بجز آرژانتین ، به عضویت این بلوک پذیرفته شدند. " خاویرمیلئی" رئیس جمهورراست افراطی آرژانتین گفت : " باکمونیستها متحد نمی شویم ! "وازعضویت در بریکس انصراف داد. گروهی ازکشورها نیز به عنوان ناظر به بریکس پیوستند که بلاروس ، بولیوی ، کوبا ، قزاقستان ، مالزی نیجریه ، تایلند ، اوگاندا وازبکستان ، ازآن جمله بودند. خلاصه اینکه اعضای بریکس اکنون قصددارند ازخود دربرابر نوسانات نظم جهانی لرزان تحت رهبری آمریکا حفاظت کنند. آنها گسترش همکاری جنوب – جنوب راراهی برای فاصله گرفتن تدریجی ازساختارمالی تحت سلطه ی آمریکا تلقّی می کنند که بسیار بی ثبات است وبه آسانی دستاویزامپریالیسم برای اعمال فشاربرکشورهای جنوب قرارمی گیرد. گسترش همکاری جنوب – جنوب ورساترشدن صدای کشورهای توسعه نیافته درپهنه ی جهانی ، مطلوب بسیاری ازکشورهای دنیاست. برخی ازاین کشورها حتی به لحاظ ژئواستراتژیک ، متحد نزدیک آمریکا محسوب می شوند. بطورکلی ، کشورهای عضوبریکس رامی توان درسه گروه دسته بندی کرد : گروه اول کشورهائی هستند که مشمول تحریمهای یکجانبه ی امپریالیستی قرارگرفته اند(کوبا ، روسیه ، ایران وحتی جمهوری خلق چین ) ؛ گروه دوم کشورهای تولید کننده ی نفت وگازهستند که بدنبال تنوع بخشیدن به اقتصادشان هستند ؛ وگروه سوم کشورهائی هستند که اقتصاد بسیاربیماری دارند وسعی می کنند وسعی می کنند خود رااز سلطه ی دلاررها سازند.

" آنتونیو گوترش " دبیرکل سازمان ملل متحد ، دراجلاس اخیربریکس گفت : " ساختارهای مدیریتی امروزجهان ، دیگربه دیروزتعلق دارند ولذا باید به نحوی اصلاح شوند که منعکس کننده ی قدرت امروز وواقعیتهای اقتصادی دنیاباشند." البته حفاظت ازخود دربرابرنظم کاپیتالیستی تحت رهبری آمریکا ، به منزله ی قطع ارتباط باآن نیست. درواقع بریکس ، فقط برای منصفانه ترشدن سیستم برتون وودز وتوزیع متوازن رای درنهادهای این سیستم تلاش می کند ووجود این نهادها ویااصول حاکم برآنها رابه چالش نمی کشد. البته بریکس ، به موازات همکاری بانهادهای برتون وودز ، جایگزین های خود رانیز ایجاد می کند که "بانک جدید توسعه " (NDB) و " ترتیبات مربوط به ذخیره ی احتیاطی " (CRA) ازآن جمله می باشند.(ادامه دارد)

ایران درالتهاب ماشه

ایران درالتهاب " ماشه "

1)ازآغازتا " ماشه "

ده سال پس ازتوافق هسته ای باایران ، معروف به "برنامه ی جامع برای اقدام مشترک " (JCPOA- برجام ) ، اعضای آن تصمیم سختی اتخاذ کردند. دراین توافقنامه وقطعنامه ی شورای امنیت متعاقب آن ، ماده ای تحت عنوان " مکانیسم ماشه " (Snapback) گنجانده شده بود که به موجب آن ، امضاء کنندگان توافقنامه می توانستند درصورت لزوم ، تقاضای بازگشت تحریمهائی رابنمایند که لغو شده بودند. اگرچه ازاین توافقنامه جزنامی باقی نمانده اما سه کشوراروپائی عضوآن (E3 – فرانسه ، آلمان ، انگلیس ) ماشه راکشیدند وتحریمهای سازمان ملل متحد علیه ایران رابازگرداندند. آنها قبلاً هشدارداده بودند که اگرایران امتیازات مهمی ندهد ، آنها مکانیسم ماشه رافعال خواهند کرد وچنین کردند.

درجولای 2015 ، وقتی ایران وپنج کشورغربی ، درباره ی برجام توافق کردند ، شورای امنیت سازمان ملل متحد ، به اجماع قطعنامه ی 2231 رااز تصویب گذراند. دربندی ازاین قطعنامه پیش بینی شده است که درصورت نقض مفاد قرارداد توسط ایران ، تحریمهای سازمان ملل متحد که به موجب این قطعنامه لغو می شوند ، بازمی گردند. به موجب قطعنامه ، هریک ازامضاء کنندگان برجام می توانند تقاضای فعال شدن مکانیسم ماشه رابنمایند. مکانیسم ماشه طبق رویه ی شورای امنیت به تصویب رسید که به موجب آن ، هرقطعنامه باید با 9 رای موافق وبدون وتوی هیچیک از 5 عضو دائم این شورا ، به تصویب برسد. اما درمکانیسم ماشه ، به شکل دیگری عمل می شود. این قطعنامه به هریک ازاعضای برجام امکان می دهد تامکانیسم ماشه رافعال نماید واین پروسه را نمی توان متوقف کرد. به موجب ماده 37 برجام و پاراگرافهای 11 و12 قطعنامه ی 2231 ، مکانیسم ماشه باتقدیم درخواست هریک ازاعضاء به شورای امنیت ، کلید می خورد. مکانیسم ماشه یکی از معدود مواد باقیمانده ی برجام است که هنوزامکان اجراء دارد. به موجب این مکانیسم ، کشورهای 1+5 موافقت کردند که درازای وضع محدودیتهائی دربرنامه ی هسته ای ایران ، تحریمهای اقتصادی علیه این کشوررا کاهش دهند. اما پس ازخروج آمریکا ازبرجام درسال 2018 ، این کشور برنامه ی "فشارحداکثری " راعلیه ایران اعمال نمود که باتحریمهای یکجانبه ی آمریکا علیه این کشور همراه بود. درپی عدم اجرای تعهدات برجامی دیگراعضاء ، ایران نیز تعهدات خود را درمورد غنی سازی اورانیوم زیرپاگذاشت. اروپائیها سعی کردند اختلافات باایران را از طریق آنچه که " مذاکرات سازنده ی دیپلماتیک " می نامیدند، حل وفصل نمایند اما موفقیت چندانی به دست نیامد. دولت اول ترامپ قصد داشت پس ازخروج ازبرجام ، مکانیسم ماشه رافعال نماید اما به نتیجه نرسید زیراشورای امنیت سازمان ملل متحد، درخواست آمریکا رابه دلیل خروج این کشورازبرجام ، رد کرد. درهمین اوان ، دوره ی تحریم تسلیحاتی ایران به سررسید واین کشورتوانست تسلیحات ازخارج خریداری نماید. باروی کارآمدن دولت جوبایدن ، آمریکا سعی کرد برجام رااحیاء نماید ، اما مذاکرات درسپتامبر2022 بدون نتیجه پایان گرفت.

باشروع جنگ اوکراین ، برجام سه سال بود که جلسه نداشت. درهمین اوان ، موعد محدودیتهای سازمان ملل بربرنامه ی موشکی ایران نیز به سررسید اما اتحادیه اروپا وانگلیس همچنان این محدودیتها راحفظ کردند وعلت آنرانیز عدم پایبندی ایران به برجام وحمایت نظامی این کشورازروسیه درجنگ اوکراین عنوان نمودند. باروی کارآمدن دولت دوم پرزیدنت ترامپ ، ایران وآمریکا باوساطت عمان، پنج دور باهم مذاکره کردند اما به توافق نرسیدند.شورای حکام آژانس بین المللی انرژی اتمی ، براساس گزارش دبیرکل خود مبنی برعدم همکاری ایران ، علیه این کشورموضع گرفت وزمینه رابرای حمله ی 13 ژوئن 2025 اسرائیل به تاسیسات اتمی وزیرساختهای نظامی ایران آماده کرد. این حملات که باحملات متقابل موشکی ایران به اسرائیل همراه بود ، حدود دوهفته ادامه یافت ودراین مدت ، آمریکا نیز تاسیسات هسته ای زیرزمینی ایران را بابمبهای سنگرشکن هدف قرارداد. پس ازآتش بس ، ایران همکاری خود رابا آژانس بین المللی انرژی هسته ای به حال تعلیق درآورد وازآن هنگام تازمان نگارش این نوشتار ، هیچگونه نظارت بین المللی بربرنامه ی هسته ای ایران اعمال نمی شود.

2)بازگشت تحریمها

اگرچه مذاکرات ایران وآمریکا قطع شد اما تماس دوکشور هنوز ادامه دارد. بنظرسه کشوراروپائی ، فقدان روشهای جایگزین برای نظارت وکنترل بربرنامه ی هسته ای ایران ، اجرای مکانیسم ماشه را اجتناب ناپذیرساخت. قبل ازعملی شدن این مکانیسم ، سه کشور اروپائی به ایران پیشنهاد دادند تا درازای واگذاری برخی امتیازات ، اجرای مکانیسم ماشه را شش ماه به عقب بیاندازند اماایران ، شروط اروپائیها رانپذیرفت. سه شرط اروپا عبارت بود از ازسرگیری نظارت بازرسان آژانس برتاسیسات اتمی ایران ؛ مشخص کردن سرنوشت ذخیره ی اورانیوم بسیارغنی شده ی ایران ومحل نگهداری آن ؛ وآغازمذاکره ی مستقیم ایران وآمریکا برسرانعقاد یک قرارداد هسته ای ! ایران این شروط رانپذیرفت وبازگشت تحریمها رابه جان خرید.

بازگشت تحریمهای سازمان ملل ، به معنای احیای کامل شش قطعنامه ی شورای امنیت علیه ایران است که بین سالهای 2006 تا 2010 به تصویب رسیده اند ودامنه ی گسترده ای ازمحدودیتها راشامل می شوند. تحریمهای سازمان ملل مندرج در قطعنامه های 1696 – 1737 – 1747 – 1803 – 1835 – 1929، محدودیتهای گسترده ای را ازبرنامه ی هسته ای وموشکی گرفته تاحمل ونقل وکشتیرانی رادربرمی گیرند. درقطعنامه ی 1696 ، ازایران خواسته می شود که تمام فعالیتهای مرتبط باغنی سازی اورانیوم وبازفرآوری آن ، ازجمله تحقیقات وتوسعه دراین حوزه ها راتعلیق کند. قطعنامه های بعدی نیز همه براین الزام تاکید می کنند. قطعنامه ی 1737 ، فهرستی ازاقلام وفناوریهای حساس هسته ای وموشکی رامشمول تحریم قرارمی دهد. سرمایه گذاری وتامین مای مرتبط بااین اقلام ممنوع اعلام شد. قطعنامه ی 1803 ، دامنه ی این اقلام راگسترده ترکرد وموادی از فهرست " گروه تامین کنندگان هسته ای " (NSG) و " رژیم کنترل فناوری موشکی " (MTCR) رابه آن اضافه کرد. قطعنامه 1929 ، ازاین هم فراتررفت وهرگونه سرمایه گذاری ایران درفعالیتهای مربوط به چرخه ی سوخت هسته ای ویافناوری های موشکی درخارج ازکشوررا هم ممنوع کرد. قطعنامه 1747 ، برای نخستین بار ، تحریم تسلیحاتی مستقیم علیه ایران وضع کرد.ایران ازصدورهرگونه سلاح وتجهیزات نظامی منع شد وازدولتهای جهان خواسته شد درتامین یاانتقال برخی سلاحهای سنگین ( تانک ، خودروزرهی ، توپخانه ی سنگین ، هواپیمای جنگی ، هلی کوپترتهاجمی ، ناوجنگی ، موشک وسامانه های موشکی، وخدمات مالی ف آموزشی یافنی مرتبط باآنها) به ایران ، خودداری نمایند. قطعنامه 1803 ، صدوراقلام حساس دوکاربردی رابه ایران ممنوع اعلام کرد. اما قطعنامه 1929 ، جامع ترین محدودیتها راعلیه فعالیتهای موشکی وتسلیحاتی ایران وضع نمود. این قطعنامه ، ازهمه ی دولتها می خواهد محموله های به مقصد ایران رادرفرودگاهها وبنادرخود بازرسی کنند. دوسال بعد ، این قطعنامه کاملترشد ودولتها اجازه یافتند محموله های به مقصد ویاازمبداء ایران را درآبهای آزاد نیز بازرسی کنند. این مصوبه ، مجوز توقیف وحتی انهدام اقلام ممنوعه رانیزصادرنمود. دراین قطعنامه ، سوخت رسانی وتدارکات به کشتی های مظنون ایرانی ممنوع اعلام شد. قطعنامه 1737 ، نخستین محدودیتهای مالی راعلیه ایران وضع نمود. دارائیها ومنابع اقتصادی مرتبط بادانشمندان کلیدی ، شرکتهای وابسته به سازمان انرژی اتمی ، نهادهای مرتبط باوزارت دفاع وبخشهائی ازسپاه پاسداران، مسدود شد. درقطعنامه 1747 نیزمحدودیتهائی برارائه ی کمکهای بلاعوض ، وامها واعتبارات جدید به دولت ایران ، پیش بینی شد. قطعنامه 1803 ، محدودیتهای مالی راگسترش داد وبرلزوم نظارت برتعامل موسسات مالی وبانکهای ایرانی بویژه بانک ملی وبانک صادرات وشعب وشرکتهای وابسته به آنها ، تاکید کرد. درقطعنامه 1737 ، نخستین فهرست اشخاص حقیقی وحقوقی مشمول انسداد دارائی وممنوعیت تامین منابع مالی ، منتشرشد که این لیست در قطعنامه های بعدی کامل گردید. قطعنامه 1737 همچنین تشکیل یک کمیته ی تحریم رابرای نظارت براجرای قطعنامه های سازمان ملل متحد ، پیش بینی کرد. این کمیته وظیفه دارد گزارش کشورها رادریافت کند ، فهرست افراد ونهادهای مشمول تحریم رابه روزرسانی نماید ، درخواستهای معافیت انسانی یاقضائی رابررسی کند ودستورالعملهای اجرائی برای دولتها صادرنماید. این کمیته همچنین موظف است نقض های احتمالی رابررسی ودرگزارشهای دوره ای به شورای امنیت ارائه کند. قطعنامه 1929 ، یک گروه کارشناسی 8 نفره رازیرنظرهمین کمیته ایجاد کرد که وظیفه ی آن ، جمع آوری وتحلیل اطلاعات درباره ی اجرای تحریمها ، شناسائی روشهای دورزدن تحریمها وارائه ی توصیه های عملی به کمیته بود.

3)پس از " ماشه "

اروپا نیزدرمقررات سال 2015 خود پیش بینی کرد که درصورت نقض اساسی برجام ، شورای اتحادیه دریک تصمیم جدید ، همه ی تحریمهای هسته ای تعلیق شده ی ایران رادوباره برقرارمی نماید. یکی ازاصلی ترین بخشهای این مقررات، به انرژی مربوط می شود. اتحادیه اروپا ، پیش ازبرجام ، واردات ، خرید یاحمل نفت خام ، فرآورده های نفتی ومحصولات پتروشیمی ازایران را ممنوع کرده بود. بازگشت تحریمها به معنی ازسرگیری این ممنوعیت هاست. این تحریمها ، نه تنها خود نفت وپتروشیمی ، بلکه همه ی خدمات وابسته مانند تامین مالی ، سرمایه گذاری ، وخدمات بیمه ای رانیزشامل می شود. این محدودیتها ، درعمل به معنی قطع دسترسی کشتیهای ایرانی به بنادراروپائی ، خدمات سوخت رسانی ، بیمه ی دریائی وخدمات مهندسی است.

بنظرتهران ، اروپائیها درجنگ 12 روزه ، موضع خصمانه علیه ایران اتخاذ کردند وازاین گذشته ، آمریکائیها باید تضمین بدهند که درجریان مذاکرات احتمالی آینده ، به ایران حمله نخواهند کرد. اروپائیها می گویند که نمی توانند ازجانب آمریکا چنین تضمینی بدهند وتنها راه دریافت این تضمین ، مذاکره ی رودررو باآمریکاست. ایران ، وجود بیش از 400 کیلوگرم اورانیوم بسیارغنی شده ی خودرا، ابزارچانه زنی تلقی می کند ولذا قصد ندارد ازآن دست بکشد. این کشور تهدید کرده است که دربرابر اعمال مکانیسم ماشه ، ممکن است از NPT خارج شود. روندی که حداقل سه ماه بطول می انجامد. ایران احتمالاً درمذاکرات چند ماه اخیرخود با روسیه وچین ، سناریوهائی رابرای دوران پس ازماشه آماده کرده است. روسیه وچین ، تاآخرین لحظه ، مخالف اجرای مکانیسم ماشه بودند وحتی قطعنامه ی مشترکی رانیزبرای به تعویق انداختن اجرای آن پیشنهاد نمودند که درشورای امنیت رای نیاورد. معهذا آنها احتمالاً درمسیر اجرای مجدد تحریمها ، بویژه درزمینه ی تشکیل مجدد کمیته ی ناظربرتحریمها ، مانع تراشی خواهند کرد. اما موضعگیریهای شدید ایران مانند تهدید به خروج از NPT نیزمورد قبول آنها نیست. شاید پکن ومسکو نیز واگذاری غنی سازی به کنسرسیومی چند جانبه رابهترین وآبرومندانه ترین راه برای حل بحران هسته ای ایران بدانند که راه رابرای مذاکره درباره ی دیگرمسائل مورد اختلاف نیز بازخواهد کرد.

*این نوشتار، براساس متن قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل متحد ونیز گزارش " گروه بحران " به آدرس زیرتنظیم گردیده است:

-Resolutions/security council , www.main.un.org

-www.crisisgroup.org

کمک مالی به کارت بانکی شماره 8732-9635-9973-6037

شورش درنپال

شورش درنپال

" ناسازگاری سیستمی " یا شکست رفورمیسم ؟

1)زمینه های اعتراض

درهفته های اخیر ، دهها هزارجوان شجاع ، به خیابانهای نپال سرازیر شدند وادارات دولتی رابه تصرف خود درآوردند. کاخ تاریخی " سینهاردوربار "، ساختمان پارلمان ودادگاه عالی ودهها بنای دیگربه آتش کشیده شدند. این طوفان سیاسی که رسانه های غربی به آن لقب " اعتراضات نسل زد " (Gen. Z)دادند، بسرعت سراسرکشوررادرنوردید. آنچه که به ظاهرموجب شعله ورشدن اعتراضات گردید ، یک فرمان اجرائی عادی بود. دولت به بهانه ی " عدم ثبت نام به موقع "، 26 پلاتفرم شبکه ی اجتماعی ازجمله فیس بوک ، اینستاگرام ، ویوتیوب رامسدود کرد. اما درواقع ، مسدود شدن این پلاتفرمها ، به گفته ی دولت نپال ، بدلیل امتناع آنها ازثبت وپذیرش نظارت دولت بود. این تصمیم ، برای نپال که ازنارضایتی انباشته رنج می برد ، مانند جرقه ای به انبارباروت بود. این جنبش ، توسط فعالان بسیارجوانی هدایت می شود که تاریخ تولد آنها بین 1995 تا2010 می باشد. این جوانان معترض ، با فناوری دیجیتال بزرگ شده اند وباابزارهائی چون دیسکورد، اینستاگرام وغیره خو گرفته اندو اکنون باهمین ابزارها ، به سازماندهی اعتراضات می پردازند. قبلاً اعتراضاتی شبیه به جنبش فعلی نپال ، درکنیا و بنگلادش بوقوع پیوسته بود که توسط نسل z هدایت می شد. ممنوعیت رسانه های اجتماعی که علت اولیه ی آغاز اعتراضات بود ، علیرغم عقب نشینی دولت ، نه تنها موجب کاهش اعتراضات نگردید بلکه تظاهرات رادر کاتماندو ودیگرشهرهای نپال تشدید کرد. درنخستین روز اعتراضات ، 19 نفر دربرخورد بانیروهای امنیتی جان باختند که درمیان آنها نام سه افسرپلیس ، همسرنخست وزیرسابق ، ورهبرسابق حزب کمونیست نپال (Jhala Nath) نیزبه چشم می خورد. تعداد زخمی ها نیزازشماربیرون بود. مقامات ارشد دولت به همراه خانواده هایشان ، مورد حمله قرارگرفتند. سه وزیرازمقام خود استعفاء کردند ونخست وزیرنیز پس ازاستعفاء ، ازکشورخارج شد. وی گفت که استعفاء داده است تاراه برای یافتن یک راه حل مبتنی برقانون اساسی هموارشود. اما استعفای او ، بجای آرام کردن شرائط ، به اعتراضات دامن زد.

مطالبات معترضین ، دیگرازمطالبه ی اولیه ی لغو ممنوعیت شبکه های اجتماعی ، بسی فراتررفته بود. آنها اکنون خواستار اقدامات جدّی علیه فساد وخویشاوند سالاری (Nepotism) ، پاسخگوکردن مقامات ، شفافیت وکناره گیری کامل دولت بودند. ممنوعیت پلاتفرمهای رسانه ی اجتماعی ، صبرجوانان رالبریز کرده بود وخشم آنها راازمحرومیتهای اقتصادی سالیان اخیر ، به انفجارکشاند. دولت ، این محدودیت را " مقررات " می نامید اما مشخص بود که اینکار برای خاموش کردن صدای اعتراضات ومخفی کردن بحرانهای سیاسی واقتصادی کشورصورت گرفته است. این اقدام نشان داد که دولت ، ازعمق نارضایتی جامعه آگاه است. وقتی دهها هزار جوان به خیابان گام گذاشتند ، خود راباغرَ سلاحهائی روبرو دیدند که سینه ی آنها راهدف گرفته بود. تلفات روزاول (19 نفر) بالاترین رقم تلفات روزانه درتاریخ اعتراضات نپال بود. البته قبلاً دراعتراضات سال 2006 علیه پادشاه نپال ، 25 نفرکشته شده بودند اما این تلفات ، طی یک هفته بوقوع پیوسته بود. دراعتراضات فعلی نپال نیزتازمان نگارش این نوشتار ، 70 تا 100 نفرجان باخته اند که بیشترآنها معترضانی بوده اند که هدف تیراندازی مستقیم پلیس قرارگرفته اند.

یک علت سرکوب شدید وبیرحمانه ی معترضین توسط نیروهای امنیتی ، تبعیت اغلب آنها ازآرمانهای انقلابی مارکسیسم وکمونیسم است. چپ های اصلاح طلب که مدتها ازدولت نپال حمایت می کردند وحتی زمانی این دولت را " احیاء گر جنبش چپ درنپال " می نامیدند ، اکنون این دولت رامجری " طرحهای امپریالیستی" معرفی می کنند. به زعم ایشان ، شرائط امروز نپال یکباردیگرنشان داد که هردولتی که درچهارچوب مناسبات سرمایه داری به قدرت برسد ، نهایتاً درخدمت سرمایه داران قرارخواهد گرفت حتی اگربا شعارهای ضدامپریالیستی ودفاع ازمنافع توده ها به قدرت رسیده باشد. درشرائط فعلی جهان که کاپیتالیسم دوران افول تاریخی خود راطی می کند ، هرگونه اصلاح طلبی که متکی به نهادها وآموزه های کاپیتالیستی باشد ، نهایتاً به دامن نئولیبرالیسم فرو می غلطد ولذا ، محکوم به شکست است.

امروز صدهاهزار جوان نپالی مجبوربه ترک وطن وکاردرخارج کشورشده اند. آنها درکشورهای حوضه ی خلیج فارس ، بانازلترین دستمزد ، سخت ترین کارها راانجام می دهند. جوانانی نیز که موفق به مهاجرت نمی شوند ، مجبورند تبعات یکاقتصاد ورشکسته ی سرمایه داری رامتحمل شوند. 20 درصد ازجمعیت 30 میلیونی نپال ، زیرخط فقربه سرمی برد وسازمان ملل متحد ، نپال رادرزمره ی توسعه نایافته ترین کشورهای جهان قرارداده است. معهذا ازنظرآماری ، نپال دردودهه ی گذشته ، به موفقیتهائی نیز دست یافته وبه نوشته ی بانک جهانی ، توانسته است فقرمطلق راتقریباً ریشه کن کند. ستون اصلی این معجزه ، "حواله های مهاجرین " بوده است. این ارزهای خارجی ، حاصل کارسخت وعرق جبین میلیونها کارگرنپالی درخارج ازکشوراست. بیش ازیکسوم تولید ناخالص داخلی نپال، مدیون این حواله های شخصی است. اما سرازیر شدن این حواله ها ، همچون یک ماده ی بی حس کننده ی قوی ، کشوررابه رخوت می کشد وفساد ساختاری آنرا پنهان می نماید. دولتی که به ارز ثابت خارجی دسترسی دارد، دیگرانگیزه ای برای اصلاحات ندارد ونیازی به ایجاد اشتغال ، بهبود فضای کسب وکار ، وتوسعه ی پایدارصنایع داخلی نمی بیند. درمه 2023 ، دادستانی نپال 30 نفررابه اتهام فساد مالی تحت پیگرد قرارداد که نام دووزیرسابق نیزدرمیان آنها دیده می شد. این سطح ازفساد ، جامعه رابه خشم آورد. شبکه های اجتماعی نیز فساد راعینی تربه تصویرمی کشیدند وسبک زندگی " بچه پولدارها " را منعکس می کردند. ویدئوهائی که از زندگی فرزندان سیاستمداران وخودروهای لوکس ، دانشگاههای معتبر وتعطیلات خارج ازکشور آنها منتشرمی شد ، برای جوانان داخل کشور که ازنرخ بیکاری 20 درصدی رنج می بردند، آزاردهنده بود. مردم ، فرزندان سیاستمداران را " آقازاده های رانتخوار" می نامیدند. بی دلیل نبود که فیلترینگ این شبکه ها دردستورکاردولت قرارگرفت. هیچ چیزبهترازبیکاری ، نمی توانست تضاد نهفته دربطن سرمایه داری حاکم رانشان دهد. دولت نرخ بیکاری درنپال را 6/12 درصد اعلام می کرد درحالیکه این نرخ درمیان جوانان از 7/22 درصد بیشتربود وهمچنان نیزدرحال افزایش است. رسانه های اجتماعی ، این تضاد فاحش را به بهترین شکل به تصویر می کشیدند.

2)عملکرد کمونیسم

درسه دهه ی گذشته ، احزاب کمونیستی ومائوئیستی نپال ، به کرات دستخوش انشعاب شدند. ازسال 1996 تا 2006 نیز مائوئیستها دست به مبارزه ی مسلحانه با دولت مرکزی زدند. دراین جنگ ، 18 هزارنفرجان باختند که 8 هزارنفرازآنها چریک بودند. جنگ داخلی سرانجام با امضای " قرارداد جامع صلح " به پایان رسید ومائوئیستها بادولت مرکزی مصالحه کردند. آنها این توافق رابرای مرحله ی دموکراتیک انقلاب ، ضروری می شمردند وبرآن بودند که بااین توافق ، راه برای حذف سلطنت وانجام اصلاحات دموکراتیک هموارمی شود. اماپس ازالغای سلطنت درسال 2008 ، کشوردربحران مزمن سیاسی فرورفت که تاامروز کم وبیش ادامه دارد. دولتها یکی پس ازدیگری وبدون به پایان رساندن دوره ی خود ، برسرکارمی آمدند. ائتلافها شکل می گرفتند وازهم می پاشیدند. دردوران 17 ساله ی پس از سلطنت ، 13 دولت روی کارآمدند. امروز بنظرمی رسد ، هم اپوزیسیون وهم دولت نپال ، توسط کمونیستها هدایت می شوند. دراین کشور ، حزب کمونیست وساختارهای دموکراتیک توده ای ، پایگاهی قدرتمند دارند ودرساختارقدرت تاثیر گذارند. مثلاً درانتخابات 2018 ، حزب کمونیست نپال (ML) باحزب مائوئیست این کشور متحد شد و لیست مشترک آنها ، بیشترین رای راآورد وبه قدرت رسید. در ادامه ی این روند ، دوحزب درهم ادغام شدند وحزب کمونیست نپال را تشکیل دادند. این حزب توانست درانتخابات بعدی ، دوسوم آراء رادر مرکز وشش ایالت از هفت ایالت نپال به دست آورد. مردم ازدولت کمونیستی می خواستند که بنیانی مستحکم برای جمهوری دموکراتیک وفدرال درچهارچوب سمتگیری سوسیالیستی وبراساس سیستم چند حزبی ، بنا نهد .

رهبران هردوجریان کمونیستی اعلام کردند که به سانترالیسم دموکراتیک، رهبری وتصمیم گیری جمعی ومسئولیت پذیری وپاسخگوئی فردی ، التزام دارند. 433 عضو کمیته ی مرکزی و9 عضو دبیرخانه ی مرکزی انتخاب شدند وطرح وحدت تشکیلاتی تاپائین ترین سطوح ، فراهم شد. " شارما اولی "(Sharma Oli) مسئول تشکیل دولت گردید. اما اندکی بعد ، تمامی تصمیمات حزب رازیرپا گذاشت ، مسئولیتهای اصلی رابه اعضای فراکسیون خود سپرد ورهبران صادق وارشد حزب رابه حاشیه راند. "اولی" همچنین باخودداری از برگزاری نشست عالیترین نهادهای تصمیم گیری مانند هیئت اجرائیه ی کمیته ی مرکزی ، باعث انسداد روند تصمیم گیری جمعی شد. این امر ، به غیرفعال شدن سازمانهای حزبی وفلج شدن کارحزب در 5/2 سال گذشته منجرشد وروند برگزاری کنگره ی وحدت حزب درزمان مقرر ، متوقف گردید. " مدهونپال " یکی دیگرازرهبران حزب کمونیست گفت که "اولی" پس ازبدست گرفتن نخست وزیری ، تمایلات استبدادی ازخود بروزداده ، کیش شخصیت خویش رانمایان کرده و جاه طلبی های سیاسی وبرنامه ی شخصی اش رابه پیش برد. این روند ، به خواستهای مردم خیانت کرد وحزب رانیزکاملاً منزوی نمود وکنارزد.

نارضایتی مردم افزایش یافت وتلاشهای حزب نیزبرای تصحیح این مشی ، بی نتیجه ماند. دریک جلسه ی کمیته ی اجرائیه که باحضور20 نفربرگزارشد ، نخست وزیر ملزم گردید تادرسیاستهای خود ، سمتگیری سوسیالیستی رارعایت کرده ، فساد رامهارکند ودرتصمیم گیریهای مهم وانتصابات سیاسی اش، باحزب مشورت نماید. اما "اولی " ، بدون مشورت باکمیته ی مربوطه ی حزبی ، کابینه راتغییرداد. این تخلف ف موجب انتقاد ونارضایتی گسترده دردرون حزب شد. طبق تصمیم حزب ، 90 نماینده ی مجلس بانوشتن نامه به رئیس جمهور ، برگزاری جلسه ی اضطراری پارلمان راخواستارشدند. اما نخست وزیر باآن مخالفت کرد ودستوراصلاح مقررات شورای قانون اساسی راصادرکرد. " اولی " ازبیم برکنارشدن بوسیله ی پارلمان ، درنامه ای به رئیس جمهور ، انحلال پارلمان وبرگزاری انتخابات راخواستارشد. حزب کمونیست نپال ودیگراحزاب مخالف ، این اقدام را خلاف قانون اساسی اعلام کرده وازرئیس جمهورخواستند پارلمان را منحل نکند. اما رئیس جمهور ، دستورانحلال پارلمان وبرگزاری انتخابات راصادرکرد.

حزب کمونیست به نخست وزیردستورداد تافرمان انحلال پارلمان رالغو کند ولی" اولی "نپذیرفت. کمیته ی مرکزی ، اورااز دبیری خلع کرد ودستوررئیس جمهوررا دردیوان عالی به چالش کشید. حزب ازمردم نپال نیزخواست تادربرابر یورش به قانون اساسی ودموکراسی بایستند. سرانجام ، حزب کمونیست ، "اولی " را ازحزب اخراج کرد.ازآن زمان به بعد ، نپال درناآرامی دست وپا می زند واین آشفتگی ، موجب شده که نیروهای واپسگرا وجناح راست ، برتحرکات خود بیفزایند وپادشاه پیشین نیز به خود جرات دهد وقدم به میدان بگذارد وحزب کمونیست رامورد حمله قراردهد.

شارما اولی ، نخستین بار درسال 2015 به قدرت رسید وپس ازآن نیز، با ائتلاف با کمونیستها وحزب کنگره ، همچنان درمصدرکارباقی ماند. اووعده های بزرگی درزمینه ی رفاه ، اشتغال وتوسعه به مردم داد اما درواقع ، به شکلی دیگرعمل کرد. فساد گسترش پیداکرد. شکاف طبقاتی تعمیق شد ونپال برای گریز ازهند ، به چین پناه برد. دولت شارما اولی ، چینی ترین دولت درتاریخ نپال بود که روابط گسترده ی سیاسی ، تجاری واقتصادی باپکن برقرارنمود واین گناهی نابخشودنی ازنظرهند وغرب بود. البته هند نیز باهرسه حزب حاضردر دولت ائتلافی نپال ، یعنی حزب کمونیست نپال به رهبری "شارما اولی " ، حزب کنگره نپال به رهبری" شیربهادردیوبا " ، وحزب کمونیست نپال (مائوئیست) به رهبری "پراچاندا" روابط نزدیک دارد.

3)نگاه به آینده

پس ازاستعفای نخست وزیر ، مذاکره میان دفترریاست جمهوری ، رهبران ارتش ، ونمایندگان معترضین ، برای تعیین دولت موقت آغاز شد وبه نتیجه رسید. معترضین ، " سوشیلا کارکی " (Sushila Karki) قاضی بازنشسته ونخستین زن قاضی القضات نپال رانامزد تشکیل دولت موقت وبیطرف کرد تا شرائط رابرای گذار دموکراتیک حکومت آماده نماید. اوکه به مقابله بافساد مشهوراست ، بعنوان نخستین نخست وزیر زن درتاریخ نپال ، سوگند یاد کرد و زمام امور این کشوررابدست گرفت. مقررات منع رفت وآمد ، پس از10 روزلغوشد وآرامش نسبی به کشوربازگشت. قراراست انتخابات جدید کشور ، درنیمه ی اسفند سال جاری برگزارشود. آخرین انتخابات پارلمانی نپال در صحنه ی این جنگ پنهان است.سال 2022 برگزارشده است. خانم کارکی درنخستین روزکارخود به عیادت معترضان زخمی دربیمارستان رفت ومتعهد شد آنچه راکه به نفع کشوراست انجام دهد. معترضان نپالی ، اکنون به پاکسازی خیابانها مشغولند.

سناریوهای محتمل برای آینده ی نپال عبارتنداز : آغازکاردولت موقت وتحقیقات درباره ی فساد وکشتارمعترضین وسپس تحویل حکومت به دولت منتخب درتاریخ مقرر ؛ عدم پذیرش دولت موقت ازسوی جناحهای رقیب ، کارشکنی درکاراین دولت ازسوی ارتش وسلطنت طلبان وروی آوردن به زدوبندهای پشت پرده که موجب بازگشت خشونت به خیابانها می گردد ؛ وبالاخره اینکه ارتش براوضاع مسلط شود، آزادیهای مدنی محدود شود ، حمله به نهادهای دموکراتیک شدت گیرد وبحث درباره ی آینده ی کشور درهاله ای ازابهام قرارگیرد. درهرحال، چین وهند که دوهمسایه ی بزرگ نپال ، که منافع استراتژیک متفاوتی درمنطقه ی هیمالیا دارند ، به دقت حوادث نپال رارصد می کنند. درکناراین دوکشور ، غربی ها نیزسالهاست که در نپال فعالند. حضور سازمانهای غیردولتی ، برنامه های آموزشی برای فعالان مدنی وحمایت رسانه های غربی ، بسترلازم رابرای تبدیل اعتراضات حق طلبانه ی مردم به بحران سیاسی ، فراهم می آورد. هدف اصلی غرب این است که نفوذ چین رادرنپال مهارکند ومانع تعمیق پیوندهای دوکشور گردد و.نپال را باهند وسیاستهای منطقه ای آمریکا همسو سازد وجریانهای چپ وکمونیست رابی اعتبارکند. این همان چیزی است که درادبیات امنیتی به آن " جنگ هیبریدی " می گویند که به معنی استفاده ازابزارهای غیرنظامی ( اعتراض ،رسانه، بحران اقتصادی ، وحقوق بشر ) برای تغییر موازنه ی قدرت می باشد. دراین شرائط ، استعفای " اولی " هشداری برای چین بود زیراادامه ی همکاریهای دوکشور رابامانع روبرو می سازد. این فرصتی برای هند است که درهمکاری باغرب ، کاتماندو رااز پکن جدا وبه مدار دهلی بازگرداند. حوادث اخیرنپال ، گامی کوچک امامهم برای آمریکاست تااستراتژی کمربند وراه چین را درهیمالیا مهارکند. تداوم بی ثباتی سیاسی دردولت مرکزی نپال ، به افزایش وابستگی این کشور به کمکهای خارجی درغیاب چین ، می انجامد.

معهذا ، کناره گیری " اولی " رانمی توان صرفاً نتیجه ی یک بحران داخلی دانست. این رخداد ، بخشی ازیک استراتژی گسترده تراست که درآن ، غرب بااستفاده از اعتراضات خیابانی ، رهبران منتخب وجریانهای مستقل یامتمایل به شرق را ازقدرت کنارمی زند. نپال تازه ترین صحنه ی این جنگ پنهان است. جنگی که درآن ، صندوق رای بویژه وقتی که نتیجه اش مطلوب غرب نیست ، درآن جائی ندارد.

درباره ی نپال ، تئوری دیگری نیزمطرح است که تئوری " ناسازگاری سیستمی " نام دارد. براساس این تئوری ، آشفتگی سیاسی نپال، فقط حاصل حکمرانی شخصی شکست خورده نیست بلکه پیامد ناگزیر" ناسازگاری سیستمی" است. درحالیکه درتالارهای پارلمان نپال ، سیاستهای مدرن به بحث گذاشته شده وبه اجراء درمی آیند ، درپشت پرده ، وفاداریهای قبیله ای وتبادل منافع پیشامدرن جریان دارد. چنین دولتی ، محکوم به بی ثباتی وشکست است. تجربه نشان داده درکشوری که اختلافات سیاسی بیشترحول هویت ، قومیت ومنطقه دورمی زند ، دموکراسی " وست مینستری " کارآئی نداردحتی اگر مجریان آن ، سوسیالیستها وکمونیستها باشند !

منابع ومآخذ

1)Nepal:reformism fails once again , www.cadtm.org

2)Nepal in turmoil , www.thetruth.one

3)لیانگ دانمی ، وضعیت امروز نپال ، www.jonoubejahani.com

4)چوگندراشارما ، درباره ی تحولات نگران کننده ی اخیردرنپال ، نامه مردم به نقل از www.tudehpartyiran.org

5)Nepals discord revolution and press , www.niemanreports.org

6) communist party of India(Marxist) on Nepal turmoil , www.idcommunism.com

کمک مالی به کارت بانکی شماره 8732-9635-9973-6037

آمریکا بسوی جنگ داخلی می رود

آمریکا بسوی جنگ داخلی می رود ؟

چندی پیش ، واشنگتن پست درسرمقاله ی خود نوشت : " امروز درآمریکا، ازمشکلی سخن گفته می شود که در150 سال اخیرکم سابقه بوده است : جنگ داخلی ! " اما قبلاً نیز درمحافل مختلف ، به کرات ازاین موضوع یاد شده است. مثلاً " ویکتوردیدیس هانسن " (V.D.Hanson) استاد دانشگاه استانفورد آمریکا ، درمقاله ای که درنشریه National Review به چاپ رسید ،این سئوال رامطرح کرد که " چگونه ، چه وقت ، وچرا آمریکا به نقطه ای رسید ، که اکنون ازجنگ داخلی سخن می گوید ؟ " واشنگتن پست همچنین به نقل از " استیو کینگ" (Steve King) نماینده ی جمهوریخواه ایالت آیوا نوشته است که ایالتهای قرمز "8 تریلیون گلوله " برای جنگ داخلی ذخیره کرده اند. نظرخواهی انجام شده توسط موسسه Rasmussen نیزنشان می دهد که 31 درصد آمریکائیها معتقدند که در5 سال آینده ، وقوع جنگ داخلی درآمریکا بسیارمحتمل است. آنچه این تصور راتقویت می کند ، دوسوء قصد به جان ترامپ ، ترور " ملیساهارتمن " سناتورایالت مینه سوتا ، وموجی ازحملات دیگرباانگیزه های سیاسی به مکانهای مختلف مانند موزه ی یهودیان درواشنگتن ، دفترمرکزکنترل وپیشگیری ازبیماریها (CDC) در جورجیا، ومراسم یادبود حماس درکلرادو است. ترور "چارلی کرک " (Charlie Kirk ) مفسرو کنشگرسیاسی آمریکانیز، به گمانه زنی ها درباره ی وقوع جنگ داخلی در آمریکا دامن زده است.

چارلی کرک و " بیل مونتگمری" بنیانگذاران سازمان محافظه کار " نقطه ی عطف آمریکا " (Turning point USA) هستند.این سازمان ، دراوج بحران پاندمی ، اخبارجعلی ومتناقض درباره ی کوید-19 منتشرمی کرد، تلاشهای چین رابرای مهار همه گیری به تمسخرمی گرفت ودستورات قرنطینه ی دولتهای محلی آمریکا رامضحکه می کرد. این سازمان ، هیدروکسی کلروکین راداروی معجزه آسا خواند ودرنهایت اعلام کرد که کوید-19 توطئه ی جهانی است وکسانی که ماسک می زنند ، کمونیست هستند. مونتگمری دردفاع ازحمل اسلحه گفته است :"داشتن جامعه ای ازشهروندان مسلح ، هزینه دارد واین هزینه ، بخشی ازآزادی است. رانندگی نیزهزینه دارد وهرسال 55 هزارنفر درتصادفات رانندگی می میرند. این همان هزینه است. اگررانندگی ممنوع شود ، جان 55 هزارنفر نجات پیدامی کند اما جامعه ازمزایای رانندگی ( سرعت ، راحتی ، حمل ونقل کالا و...) محروم خواهد ماند." درطول فعالیت سازمان نقطه عطف آمریکا ، حقوق چارلی کرک از 27 هزاردلار به 300 هزاردلاررسید واوصاحب خانه ای 850 هزاردلاری درفلوریدا شد که هرگز مشخص نشد چگونه بدست آورده است.

معهذا مسئله ی جنگ داخلی دوم ، یک بحث جدید درآمریکا نیست. درچند سال اخیر ، بویژه پس ازترور دونالد ترامپ ، جستجوی عبارت " جنگ داخلی " درموتورجستجوی گوگل ، چند برابرشده است. درسال 2024 ، یعنی سال انتخابات اخیرریاست جمهوری آمریکا ، فیلم " جنگ داخلی " (the Civil War) به کارگردانی " الکس گارلند " (Alex Garland – نویسنده ، فیلمنامه نویس وکارگردان انگلیسی) به اکران درآمد و بااستقبال فراوان روبروشد. دراین فیلم ، یک دولت خودکامه ، باسه جنبش جدائی طلب می جنگد. بنابراین ، نشانه های جنگ داخلی مدتهاست که ذهن آمریکائیها رابه خود مشغول کرده ودرتخیّل جمعی وفرهنگی این کشورجای گرفته است. هیچ اندیشه ای درجهان واقع بوقوع نمی پیوندد مگرآنکه قبلاً درذهن وتخیّل فرد ، جمع ویاملتی جای گرفته باشد. مثلاً اندیشه های روشنگری ، قبل از انقلاب فرانسه وسرنگونی نظم کهن ، درمیان اشراف این کشور جوانه زده بود.

آمریکا نیزپس ازجنگ استقلال ، پیوسته باپاکسازی قومی سازمانیافته ی بومیان ، درگیری میان جناحهای رقیب برسرمسائلی چون مالیات ، مذهب ، نژاد وشیوه ی حکمرانی روبرو بود. دراین میان ، برده داری مهمترین جرقه ای بود که به تشدید تنش منجرشد ونهایتاً به جنگ داخلی انجامید. اما پس ازجنگ ، رویدادهای خونبار سیاسی ادامه یافت وطی 35 سال ، سه رئیس جمهور آمریکا ترور شدند. (ابراهام لینکلن ، جیمزگارفیلد ، و ویلیام مک کینلی) . طی سالهای 1890 تا 1925 ، صدها آمریکائی بویژه سیاهپوستان ، به دارآویخته شدند ویابه قتل رسیدند. تابستان 1919 بسیارمرگباربود ومحله ی سیاهپوستان درشهر " تالسا " به آتش کشیده شد وقتل عام وحشتناک سیاهان در ارکانزاس بوقوع پیوست. ترور جان اف کندی درسال 1963 ، دوشلیک ناموفق به سمت جرالد فورد ، ویک شلیک درسال 1981 بسوی رونالد ریگان ، که با دوسوء قصد نافرجام به جان دونالد ترامپ همراه گردید ، جامعه راتاآستانه ی جنگ داخلی به پیش برد. معهذا براساس گزارش " پایگاه داده های درگیریهای مسلحانه " (ACLED) ، " آمریکا درحال حاضر ، درمسیرجنگ داخلی قرارندارد زیرافعلاً این کشور ، فاقد اپوزیسیون سازمانیافته وسیستماتیک است. بزرگترین تهدید برای آمریکا ، خشونتهای غیرقابل پیش بینی بازیگران منفرد است . چیزی که درترور چارلی کرک نیز شاهد آن بودیم."

براین اساس ، فرضیه ی جنگ داخلی جدید درآمریکا را می توان بااستناد به عوامل وگرایشهای مثبت ، حداقل درآینده ی نزدیک بعید دانست. اما ترورسیاسی، درصورت آماده بودن بقیه ی شرائط ، می تواند جرقه ی جنگ داخلی رابزند. یکی ازبدنام ترین این قبیل ترورها قتل سیاستمدار محافظه کار " کارلوسوتلو"(C.Sotelo) درسال 1936 بود که آغازگر شورش " فرانسیسکو فرانکو" وحامیانش گردید. این ترور ، درپی 10 سال قطبی شدن جامعه ی اسپانیا بوقوع پیوست. طی این سالها ، خشونت سیاسی به صحنه ی عادی درخیابانهای اسپانیا تبدیل شد که بازیگران اصلی آن ، آنارشیستها ، کمونیستها ، فالانژیستها وسلطنت طلبان بودند که رادیکالترین بخشهای ایدئولوژیک جامعه ی آنروز اسپانیا محسوب می شدند. همین روند درآمریکا ، بویژه پس ازروی کارآمدن " باراک اوباما " مشاهده می شود. دراین مدت ، یک پوپولیسم محافظه کار ، خارج ازساختارهای سنتی حزب جمهوریخواه ، بتدریج شکل گرفت. ترامپیسم ، نشانه ی بیداری ایدئولوژیک برخی لایه های اجتماعی آمریکاست که قبلاً به حاشیه رانده شده بودند. این لایه ها ، پس ازبه میدان آمدن ، بتدریج رادیکالیزه شدند ودرمقابل رادیکالیزاسیون بخشهای ترقیخواه جامعه ، صف کشیدند. رادیکالیزه شدن این بخشهای جامعه( که درآمریکا " آنتیفا "Antifa نامیده می شوند) دردفاع ازنظم موجود دربرابرآلترناتیوهای سیاسی محافظه کار، پدیدارگردید. اما وقتی آلترناتیو راست ، درقامت ترامپ ، به کرسی نشست ، درگیری به موافقان ومخالفان ترامپ تبدیل شد.

بدون شک فضای سیاسی کنونی آمریکا ، بشدت قطبی شده است. ترورترامپ ، بررادیکالیزه شدن ترامپیسم تاثیرگذاشت. تردیدی نیست که بخشهائی ازاین جنبش ، به " چشم دربرابرچشم ، ودندان دربرابردندان " باوردارند وآنرا آشکارا ودرخفا ، تبلیغ می کنند. سخنگویان این بخش ازترامپیسم مانند "استیوبانون" (Steve Bannon) ، مردم راعلیه دشمن تحریک می کنند. وقتی مرز میان دوست ودشمن ، ازخارج به داخل مرزها منتقل می شود ، سناریوی جنگ داخلی نیز دردستور کارقرارمی گیرد. " کارل اشمیت " (Carl Schmidt حقوقدان ونظریه پرداز آلمانی) ، این وضعیت را بحران ناگزیر وفروپاشی لیبرال دموکراسی پارلمانی می نامد. به نظراین متفکرآلمانی ، هرسیستم لیبرال ، بذر جنگ داخلی را دربطن خود می پرورد وعلت آن نیز انتروپی (entropy) حاصل ازبی عملی پارلمانی است. نظم موجود نمی تواند یانمی خواهد درباره ی معضلات اساسی جامعه تصمیم بگیرد ومشکلات اساسی رالاینحل باقی می گذارد. جامعه ی آمریکا، مدتهاست که این مرحله راپشت سرگذاشته است. دیگرنمی توان ازآمریکا بعنوان یک " ملت " ویا "کشور" واحد یاد کرد. جنگ داخلی مدتهاست که درآمریکا آغازشده است وبحث فقط برسر زمان تبدیل شدن آن به جنگ مسلحانه است که شرط اصلی آن ، وجود حداقل دوبلوک مخالف سازمانیافته ومسلح می باشد. نمونه های فراوانی درتاریخ وجوددارد که درآنها ، نیروی نظامی وامنیتی یک کشور ، چارچوب سازمانی ونهادین خود راترک کرده وبه ابزارسرکوب دردست یک بلوک سیاسی تبدیل شده اند. درجنگ داخلی آمریکا ، جنگ داخلی یوگوسلاوی ودربسیاری دیگراز جنگهای داخلی ، این پدیده مشاهده می شود. اما واقعاً امکان بروز شکاف درپنتاگون وجود دارد ؟

درمیان تمام نهادهای آمریکا ، پنتاگون یکی ازمستحکم ترین نهادها دردهه های اخیربوده است. شاید یک علت این امر ، ادغام درازمدت این نهادها در مجتمع نظامی- صنعتی باشد. صرفنظرازافسران رده پائین ، نمی توان احتمال داد که راس پنتاگون ، به ژنرالهای دموکرات وجمهوریخواه تقسیم شود. ازاین گذشته ، برای جلوگیری ازبروز ناآرامیهای شبیه به جنگ داخلی نیز لازم است گارد ملی ونیروهای امنیتی ، به فرماندارهای ایالتی وابسته به هردوجناح ، وفاداربمانند. درغیر اینصورت ، زمینه برای جنگ داخلی آماده می شود. اما اگروفاداری نهادهای امنیتی ونظامی حفظ شود ، حداکثراتفاقی که ممکن است درآمریکا بیفتد ، انجام عملیات تروریستی وچریکی پراکنده ازجانب هواداران هردوجناح می باشد که به تضعیف نظم مرکزی ، ونه فروپاشی آن ( که لازمه ی جنگ داخلی است) می انجامد. بنابراین ، محتمل ترین سناریو برای آمریکا ی پس ازترور چارلی کرک ، انجام ترورهای بیشتر وخشونت سیاسی گسترده تر درخیابانها خواهد بود که الزاماً به معنی جنگ داخلی نخواهد بود.

اما به گفته ی کارل اشمیت ، دراین حالت نیز یک دیکتاتوراجرائی به صحنه خواهد آمد تاازفروپاشی سیستم جلوگیری کند. شرائط امروزآمریکا ، هیچ انتخابی جزاتخاذ تدابیرفوق العاده برای رعایت نظم وقانون ، برقراری آرامش ، و جلوگیری ازشعله ورشدن جنگ ، برای ترامپ باقی نمی گذارد. ترامپ ، یک پوپولیست اقتدارگراست. باوربه برتری نژادی ، مذهبی وجنسیتی ، بخشی از دیدگاههای اوست. کینه توزی نسبت به مهاجران وزن ستیزی رانیز می توان به آن اضافه نمود. ترامپ بازبان وشیوه ی خاص خود که آغشته به دروغ گوئی ، واقعیت ستیزی ، علم ستیزی ، بی نزاکتی ، عدم پای بندی به اخلاق سیاسی ، خود محوری ، خود شیفتگی واتهام زنی به مخالفان ورسانه است ، سخن می گوید واین منش ، به ستیزه جوئی ورویاروئی درجامعه دامن می زند. " مائو " زمانی گفته بود : " همه ی مردم یک روز می میرند اما مرگ بعضی ، سنگینتر ازکوه ، ومرگ بعضی دیگر سبکترازبال پروانه است" امروز ، مرگ برای مردم آمریکا ، سنگینترازکوه وبرای فاشیستهای ترامپی ، سبکترازبال پروانه است !

منابع ومآخذ

1)is a new civil war in the USA possible? , www.s...

2)are we headed for another civil war ? , www.bu.edu

3)Carl Schmidt and civil war , www.paradoxoftheday.com

4)احمد هاشمی ، پدیده ی ترامپ ودو رویکرد "آمریکا نخست " و "دولت تاجر" ، www.akhbar-rooz.com

5)what is Antifa : what does Trumps major terrorist label mean? , www.aljazeera.com

کمک مالی به کارت بانکی شماره 8732-9635-9973-6037