پروژه ی ترامپ
پروژه ی ترامپ
آخرین کارت بازی بورژوازی امپریالیستی ؟
بحران دربالا ومبارزه ی طبقاتی درپائین ، سیستم دوحزبی آمریکا را دردوران عبوراز نئولیبرالیسم (post - Neoliberalism ) دستخوش تغییرکرده است. البته بحران نئولیبرالیسم فقط منحصربه آمریکا نیست ودامان همه ی رژیمهای سیاسی جهان راکم وبیش گرفته اما رژیم سیاسی دوحزبی آمریکا ، بویژه ازاین پدیده متاثر گردیده است. ایالات متحده ، درمرکز بحران اقتصادی 2008 قرارداشت ولذا ، تبعات آنرا بیش ازدیگران متحمل گردید. جنبش تی پارتی (Tea party movement ) ، اشغال وال استریت ، جنبش زندگی سیاهان اهمیت دارد (BLM) ، وپیروزی 2016 و2024 دونالد ترامپ درانتخابات ریاست جمهوری آمریکا ، تنها بخش کوچکی از پیامدهای این بحران است که هنوز ادامه دارد.
اگرچه هنوز مبارزه ی طبقاتی نتوانسته است جامعه ی آمریکا رابسوی بحران فراگیرسوق دهد اما ، عناصراصلی تحولات جاری آمریکا ، ریشه دراین بحران وسطوح پائینی جامعه دارد. درسالیان اخیر، جوانان آمریکائی بیش ازگذشته به سوسیالیسم علاقه مند شده اند وجنبش کارگری ، مهرونشان خود رابرجای جای سیاستگذاریهای ملی این کشور ، برجای گذاشته است. هرروزبرتعداد مطلق اعتصابات وعضویت درسندیکاهای کارگری افزوده می شود اگرچه ، نرخ عمومی سندیکالیسم درآمریکا ، همچنان نزولی است. بررسی این پدیده ، بدون پرداختن به بحران سیستم دوحزبی درآمریکا ، ممکن نیست.
درطول تاریخ آمریکا ، همیشه لیبرالیسم مشکلات خود رابا ابزارهای غیرلیبرال حل وفصل کرده است. مثلاً فاشیسم دهه های 1920 و 1930 ، ریشه در عمق جامعه ی مدنی داشت. درآن سالها ، از " لژیون آمریکائی "American) Legion ) که متشکل از کهنه سربازان بود ، برای سرکوب جنبش کارگری استفاده می شد. تغذیه ی مالی این لژیون ، برعهده ی انجمن ملی کارفرمایان آمریکابود. راهپیمائی این لژیون درحمایت ازفاشیسم (1939) در " مدیسون اسکوئرگاردن" شهرنیویورک ، به نمادی برای جنبش راستگرای آمریکا تبدیل شد ودولت ترامپ نیزاکنون خود را میراث دار این جنبش می داند. وظیفه ی لژیون آمریکائی ، اعتصاب شکنی وحمله به سندیکالیستهای فعال ، بویژه رهبران کنگره ی سازمانهای صنعتی (CIO) بود. اما رویکردهای غیرلیبرال درسالهای بعد ، فقط به ظهور مک کارتیسم ، جورج والاس ، ونظم وقانون نیکسون ، محدود نماند وتادهه های بعد ادامه یافت. سرکوب جوامع رنگین پوست ومیلیتاریزه کردن نیروی پلیس دراین سالها ادامه پیداکرد. ظهورترامپیسم نیز ادامه ی این روند است که باتقویت بنگاههای بزرگ وحمله به جنبش کارگری ، حقوق دموکراتیک و اقلیتها همراه گردیده است. ترامپ ، یک سرمایه دارسوپرمیلیاردر واهل کسب وکاراست. اوپول فراوانی ازمحل خریدوفروش مستغلات وبرندینگ کسب کرده که بیش از3 میلیارددلاربرآورد می شود. سخنان وسیاستهای ترامپ ، مانند تمرکزاو بربازگرداندن کارهای تولیدی به آمریکا ، بامنافع کسب وکارکوچک وسرمایه داران صنعتی ، همخوانی دارد. سیاست اقتصادی " نخست آمریکا ! " ، باسیاستهای مرکانتیلیستی که برپشتیبانی ازتولید درون مرزی وخودکفائی اقتصادی تاکید دارد، به سود بورژوازی صنعتی وملی دربرابر رقبای برون مرزی است. ترامپ درعین حال ، برنابودی بقایای سیستم رفاه بخش آمریکا ، کمرهمت بسته است. اکنون دولت او نیزمانند دولتهای گذشته ی آمریکا ، برای نجات لیبرالیسم روبه افول ، به راه حلهای غیرلیبرال روی آورده است.
اگرچه نظم نئولیبرال جهانی ، ازاوائل دهه ی 2010 روبه افول گذاشته اما ، برخی ازعناصر مهم آن هنوز به حیات خود ادامه می دهند. نظم نئولیبرال که درپاسخ به نظم برآمده از " آئین جدید " (New Deal) ایحاد شد ، دهه ها حاکم بلامنازع جهان بود وبه این فرض باورداشت که سرمایه داری بدون قیدوبند، می تواند به همه ی کنترلهای غیرضروری دولت پایان داده ورفاه وآزادی رابرای جامعه ی آمریکا وسپس جهان ، به ارمغان بیاورد. این رویکرد ، بارویکرد آئین جدید که معتقد به دخالت دولت ، بعنوان بازیگرعمده درشکل دهی به جامعه ، تعدیل قدرت بنگاههای بزرگ ، وتوسعه ی دولت فدرال بود ، منافات داشت. درواقع ، بحران دهه ی 1970 ، به پیدایش نئولیبرالیسم انجامید. بالاگرفتن تنش طبقاتی وپدید آمدن فرصتهای جدید مطالباتی برای طبقه ی کارگر ، ازویژگیهای این بحران بود. ایالات متحده باآنکه بعنوان قوی ترین کشور جهان ازجنگ بیرون آمد اما ، مجبورشد جهان راباشوروی تقسیم کند واین چالشی بزرگ برای آمریکا محسوب می شد. این چالش ، درمناطق پیرامونی جهان سرمایه داری ، مانند یونان ، به مراتب حادتربود. کشورهای امپریالیستی دردهه های 1960 و1970 ، صحنه ی جنبشهای توده ای ضد جنگ ( مثلاً مخالفت باجنگ ویتنام درآمریکا) بود. همچنین مبارزه برای حقوق مدنی وجنبشهای دانشجوئی دراین کشورها بالا گرفت. دردوران آئین جدید ونظم نئولیبرال پس ازآن ، هیچ حزب سیاسی عمده ای درآمریکا ظهورنکرد وسیستم برهمان سیاق سابق به حرکت خود ادامه داد. اما رابطه ی میان طبقه ی کارگر ونظم دوحزبی ، دستخوش تغییراتی شگرف گردید. آئین جدید ،طبقه ی کارگرورنگین پوستان رابه حوزه ی نفوذ حزب دموکرات سوق داد. دولت روزولت ، روابط نزدیکی با جنبش کارگری برقرارکرد وسندیکالیسم رابه سیستم دوحزبی آمریکا پیوند زد.
امابحران اقتصادی 2008 ، ضربه ای مرگباربراین نظم وارد آورد. درشرائطی که نظم نئولبرال به زانودرآمده بود ، رژیم سیاسی همچنان جان سختی نشان می داد. این وضع کجدارومریض ، تا 6 ژانویه 2021 ادامه یافت. دراین روز ، بحران سیاسی درآمریکا به اوج خود رسید. اعضای مسلح جنبش ماگا ، به کمک نامزد شکست خورده درانتخابات آمدند تااوراهمچنان برسرکارنگهدارند. حوادث این روز ،عمق چالشهای رویاروی سیستم دوحزبی آمریکا را درمعرض دید جهانیان قرارداد. بسیاری ازصاحبنظران ، حوادث این روزآمریکا رابا شورشهای فاشیستی پاریس درسال 1934 مقایسه کرده اند. درجریان رکود سال 1929 ، فرانسه کمترازدیگرکشورهای اروپائی ، تحت تاثیراین بحران قرارگرفت ونهادهای سیاسی این کشور ، برخلاف ایتالیا وآلمان ، دست نخورده باقی ماندند. اما درسال 1934 ، ورق برگشت . امواج بحران اقتصادی به فرانسه رسید واقتصاد این کشوررا درنوردید وموجب قطبی شدن سیاست واقتصاد گردید. چند سازمان کوچک فاشیستی که درسالهای قبل تشکیل شده بودند ، برفعالیت خویش افزودند وائتلافی برعلیه دولت سوسیالیست حاکم تشکیل دادند وپایان دادن به عمر جمهوری سوم فرانسه را هدف خویش اعلام نمودند. هزاران فاشیست که توسط شبه نظامیان حمایت می شدند ، به پارلمان حمله کرده وقصد اشغال آنراداشتند . عجیب اینکه پلیس ، درحمایت ازفاشیستها وارد عمل شد و17 معترض ضد فاشیست رامجروح کرد. این حادثه نشان داد که فاشیسم فرانسه ، درسالهای بین دوجنگ ، حرفهای بسیاری برای گفتن داشته است.بدین ترتیب، جامعه واقتصاد فرانسه که بشدت از رکود بزرگ وتبعات سیاسی واجتماعی جنگ اول صدمه دیده بود، وارد یک دوره ی آشوب شد که نیروهای مرتجع وپیشرو رادربرابرهم قرارداد.این آشوبها ، دموکراسی فرانسه راتضعیف کرد تاجائیکه شش سال بعد ، دیگراثری ازآن باقی نماند. معهذا دراین دوره ، فرانسه تشکیل نخستین جبهه ی خلق راتجربه کرد. درسال 1935 ، وزرای خارجه ی فرانسه وشوروی ، قرارداد کمک متقابل راامضاء کردند. به موجب این قرارداد ، شوروی تسلیح مجدد فرانسه راپذیرفت. حزب کمونیست فرانسه ، تشکیل این جبهه ی متحد را تحقق توصیه ی انترناسیونال سوم درسالهای 1921 و 1922 درمورد لزوم تشکیل جبهه ی متحد ضد فاشیستی ارزیابی نمود.
اما ساختار رژیم سیاسی ، احزاب جریان اصلی ، وفقدان یک حزب کمونیست قدرتمند ، تفاوت آمریکای امروز با فرانسه 1934 است. میزان ونحوه ی حضورفرانسه وآمریکا درصحنه ی بین المللی نیز ، یک تفاوت بزرگ دیگرمیان دوکشورمی باشد.معهذا، اپیزود 1934 وحوادث پس ازآن ، می تواند به درک تحولات امروزآمریکا کمک کند. حمله ی ششم ژانویه، به ساختمان کنگره ، یعنی ضعیف ترین حلقه ی سیستم سیاسی آمریکا پس ازجنگ جهانی دوم ، صورت گرفت. کمیته ی تحقیق ششم ژانویه ، حتی به اندازه ی کمیته ی تحقیق فرانسه ، کارآمد نبود. این کمیته ، قبلاً درجریان استیضاح ترامپ ، ناکارآمدی خود رانشان داده بود. اف بی آی نیزدچاراختلافات درونی بود. معهذا ، بیش از900 نفردستگیرشدند وراست افراطی درموضع تدافعی قرارگرفت. دادگاه عالی به بیگناهی رئیس جمهور رای داد وراه رابرای برخوردهای تحکم آمیز آینده ی قوه مجریه ، بازگذاشت. پیروزی ترامپ ، حاصل ائتلاف بلوکهای مختلف سرمایه ، پایگاه ماگا ، طبقه ی متوسط ، وبخشهائی ازطبقه ی کارگروکشاورز بود. هدف دولت ترامپ که براساس " پروژه 2025" تعریف شده ، تلفیق قوه ی مجریه قدرتمند باکنگره ی مصمم ، همراه کردن دادگاه عالی بادولت ، ویک برنامه ی ریاضتی کلاسیک تنظیم شده است که متکی به یک ایدئولوژی پوپولیستی به غایت مهاجرستیزمی باشد. اما تحولات اخیردر لس آنجلس ، محدودیت این برنامه رانشان داد. برخلاف بسیاری ازاظهارنظرها ، هدف ترامپ ، کوچک کردن دولت نیست بلکه سیاسی کردن ساختار دولت درسطحی است که پس ازجنگ جهانی دوم ، بی سابقه می باشد. ترامپ سعی دارد دستگاه بوروکراتیک دولت راازکاربیاندازد وقدرت خود وگروه کوچک دستیارانش را بجای آن بنشاند.
حاصل این رویکرد ، بوناپارتیسمی به مراتب قوی تراز دوراول ریاست جمهوری ترامپ است. اکنون ترامپ می تواند ازماشین دولتی ، برای مجازات مخالفان وپاداش به موافقان خود استفاده نماید. اکثریت محافظه کار دادگاه عالی نیز ازبلندپروازیهای رئیس جمهور حمایت می کنند. معهذا ، این دادگاه هنوز استقلال خود رابطور کامل ازدست نداده ودربرخی موارد ، مستقلانه عمل می کند. حضور کارگران ، جوانان وفعالان عرصه ی عمومی که ارتباطی بااتحادیه وتشکلهای سیاسی ندارند دراعتراضات لس آنجلس، ومخالفت ایشان بارفتارپلیس بامهاجران ، نشادهنده ی به صحنه آمدن لایه های محافظه کارتر جامعه ی آمریکا بود. درسالیان اخیر ، به استثنای جنش زندگی سیاهان اهمیت دارد ، سیستم سیاسی دوحزبی آمریکا همیشه دچاربحران بوده است. اکنون دولت ترامپ برروی مجموعه ای ازاهداف پیچیده تمرکزکرده است که برخی ازآنها بهم پیوسته وبرخی بایکدیگر درتضادند. تغییرجایگاه بین المللی آمریکا نیز به مشکلات داخلی آمریکا شدت بخشیده است. گرایشهای ناسیونالیستی دولت جدید ، موجب افول نقش آمریکا درجهان گردیده است.
رفتارمتناقض ترامپ ، حاصل برخورد جاه طلبی های اوبا قدرت روبه افول آمریکا درعرصه ی جهانی است. درچهارچوب این سناریوی سیاسی ، دولت اومجبوراست علیرغم وعده های اولیه ی خود ، دائماً برحیطه ی فعالیت خویش بیافزاید وبه تنش بارقبای سیاسی داخلی وخارجی دامن بزند. هرروز که می گذرد ، دولت فعلی بااقداماتش ، برشکنندگی شرائط می افزاید وعکس العمل مخالفان رابیشتربرمی انگیزد. باورود مبارزه ی طبقاتی به صحنه ( مانند آنچه در لس آنجلس اتفاق افتاد) ، این عکس العملها تغییرشکل می دهند وتشدید می شوند. این سناریو حتی ، درصف متحدین ترامپ نیزشکاف ایجاد می کند. مثلاً حمله ی مستقیم آمریکا به تاسیسات اتمی ایران ، باانتقاد چهره های شاخص ماگا روبروگردید. "استیو بانون" (Steve Bannon – نظریه پردازجنبش ماگا وازمشاوران نزدیک ترامپ) و " تاکرکارلسون " (Tucker Carlson - ازخبرنگاران ومفسران ارشد محافظه کار شبکه ی فاکس نیوزکه اورابرجسته ترین حامی ترامپیسم دانسته اند) ازمهمترین وبانفوذ ترین چهره های منتقد ترامپ هستند. ازسوی دیگر ، دوگردان امپریالیستی ( اروپا وآمریکا) مشغول رقابت بایکدیگر برسربازرگانی جهانی ، چیرگی درفناوری ، ونفوذ ژئوپولتیکی هستند. درگیری میان دونالد ترامپ واتحادیه اروپا راباید اززاویه ی رقابت جهانی سرمایه داری ، رقابت درونی امپریالیستی، وتغییر درسازه های قدرت جهانی ، واکاوی کرد. اتحادیه اروپا ، یک رقیب اقتصادی بزرگ برای آمریکا ، بویژه درصنعت خودروسازی ، هوا-فضا ، وفناوری است. ترامپ ، اتحادیه اروپا را یک پروژه ی بوروکراتیک ونخبه گرا می بیند که به سرکردگی امریکا درجهان ، لطمه می زند.
اکنون بخشهای واپسگرا وراستگرای طبقه ی سرمایه دارباهم متحد شده اند تاازشخصی حمایت کنند که به داشتن نقش یک دیکتاتور گرایش دارد وتوانسته است جنبش مردمی ای متشکل ازنیروهای ناسازگارتوده ای مانند نژادپرستان وزن ستیزان ،همراه با میلیونها نفرازکارگران ناخشنود وسردرگم رابدنبال خود بکشاند. این همان شیوه ی شناخته شده ی ظهور ورشد فاشیسم است. ترامپ سالهاست که خودرا پشتیبان کسانی معرفی می کند که دراقتصاد پساصنعتی به حاشیه رانده شده اند. اوصدای کارگرانی شده است که شاهد ازدست دادن شغلشان به سبب برونسپاری وویرانی جامعه شان هستند.
منابع ومآخذ
1)the American political regime in a post-Neoliberal Moment , www.leftvoice.org
2)the evidence that the empire is crumbling , www.mronline.org
3)the eighteenth Brumair Donald J.Trump , www.bostonreview .net
4)تحلیل مارکسیستی برنتایج انتخابات ریاست جمهوری آمریکا ، نامه مردم ، 28 آبان 1403
5)تحلیل مارکسیستی ازسیاستهای ترامپ ودرگیری آمریکا واتحادیه اروپا ، www.tudehiha.org
6)Marxist analysis of the Trump victory , www.cpusa.org
کمک مالی به کارت بانکی شماره 8732-9635-9973-6037