اوکراین ، تایوان وپروژه ی " جنگ سرد جدید"
اوکراین،تایوان وپروژه ی "جنگ سرد جدید"
ساعاتی قبل ازآغازجنگ اوکراین، وزیرخارجه ی چین گفت : " تایوان ، اوکراین نیست و همیشه جزء لاینفک خاک چین بوده است. این یک حقیقت انکارناپذیرتاریخی وحقوقی است." اما باشروع جنگ وتشدید جنگ لفظی طرفین ، تحرکات نظامی درآبراه تایوان نیزافزایش یافت. اکنون به نظرمی رسد این دوبحران ، هرروزبیشترازروزپیش ، درهم تنیده می شود وحل وفصل آنهانیزبه نوعی بهم گره می خورد.
ایالات متحده هنوز مستقیماً وارد جنگ اوکراین نشده است زیراورود مستقیم این کشوربه جنگ ، می تواند بحران اوکراین رابه یک جنگ جهانی تمام عیار تبدیل کند. فعلاً آمریکا تصمیم گرفته که جنگ اوکراین رابه جنگی نیابتی علیه روسیه تبدیل کند تاهم پرونده ی پیوستن اوکراین به ناتو رابازنگه دارد وهم حجم انبوهی ازتسلیحات رابه فروش برساند.دولت آمریکا برای روشن نگهداشتن آتش جنگ اوکراین ، بالغ بر 30 میلیارددلار هزینه کرده است. درواقع ، آمریکا ومتحدینش، ازسال 2014 تاکنون ، اوکراین رابرای این جنگ آماده می کردند. طی این سالها، صدها مستشارآمریکائی، کارآموزش ارتش اوکراین رابرعهده گرفتند. پس ازکودتای 2014 ، که به روی کارآمدن نیروهای ضدروس ، نئونازی وطرفدارغرب دراوکراین انجامید ، آمریکا به حمایت تمام قد ازدولت کیف برخاست وبودجه ی دولت اوکراین، بجای آنکه صرف بهبود زندگی ورفاه اجتماعی مردم گردد، بسوی ارتش سرازیرشد. درسال2015 ، بودجه ی نظامی اوکراین 7/1 میلیارددلاربود امااین رقم درسال 2019 ، از 9/8 میلیارددلارفراتررفت وبه 6 درصد تولید ناخالص داخلی این کشوربالغ گردید.درجنگ اعلام نشده ای که دولت کیف برعلیه مردم " دونباس " براه انداخت، هزاران نفرکشته شدند. البته دولت اوکراین دراین جنگ، ازنیروی هوائی استفاده نکرد زیرااکثرهواپیماهای جنگنده ی این کشور، ازرده خارج ویانیازمند تعمیربودند. اما درسال 2022 ، نیروی هوائی اوکراین 150 فروند جنگنده ، بمب افکن وهواپیمای تهاجمی پیشرفته دراختیارداشت. این کشور، پرسنل ارتش خودراسه برابرکرد وبرحقوق ومزایای آنهاافزود. اما علیرغم همه ی این تدارکات ، قدرت ارتش اوکراین درآستانه ی جنگ، به هیچوجه قابل مقایسه با قدرت ارتش روسیه نبود. دراین زمان، ایالات متحده دوگزینه پیش روی اوکراین تادندان مسلح قرارداد : تصرف دونباس وحرکت بسوی کریمه ، یاتحریک روسیه به حمله به اوکراین. واوکراین بامشورت آمریکا، گزینه ی دوم راانتخاب کرد. داغ کردن بحث پیوستن به ناتو ، وتشدید حملات کیف به منطقه ی دونباس تامرزنابودی " دونتسک " و " لوهانسک "، زمینه ساز دخالت نظامی روسیه دراوکراین گردید. آمریکا ، همزمان به تحریک چین ودامن زدن به مسئله ی تایوان پرداخت. برای نخستین باردرتاریخ روابط سیاسی دوکشور، آمریکا ازیک مقام تایوانی برای شرکت درمراسم تحلیف رایاست جمهوری، دعوت بعمل آورد ومتعاقب آن ، رئیس مجلس نمایندگان آمریکا راهی تایوان گردید. همزمان ، کارزاردیپلماتیک برای پذیرش تایوان درسازمان ملل متحد آغاز شد. فروش تسلیحات نظامی آمریکا به این جزیره ی کوچک فزونی گرفت ورفت و آمدهای سیاسی میان دوکشورافزایش یافت. حضورنظامی آمریکا دردریای جنوبی چین وآبراه تایوان پررنگتر شد ونیروهای ویژه ی آمریکا ، کارآموزش نیروی زمینی ودریائی تایوان برعهده گرفتند.
رسانه های غربی ، مشابهت هائی رامیان اوکراین وتایوان برمی شمارند که شاید مهمترین آنهااین باشد که گویااین دموکراسیها ، موردتهاجم همسایگان خودکامه ی خویش قرارگرفته اند. البته آنهابراین نکته چشم فرومی بندند که چین " شی جین پینگ " ، روسیه ی " ولادیمیرپوتین " نیست و تایوان نیز تفاوتهای اساسی بااوکراین دارد. لذا نمی توان سناریوی اوکراین رادرتایوان بروی صحنه آورد. پوتین تاکنون بارها نیروهای روسیه رابه ماموریتهای خارجی ( گرجستان ، سوریه ، اوکراین ، قزاقستان ) گسیل گرده است. اماچین برعکس ، تاکنون ازدخالت گسترده ی نظامی درخارج ازخاک خود اجتناب ورزیده ، به هیچ کشوری حمله نکرده ودیگرکشورها رانیزاشغال ننموده است. چین یک قدرت بزرگ ومسئولیت پذیردرپهنه ی جهانی است که سیاستی سازنده را درقبال دیگرکشورها درپیش گرفته است.این کشور ، ازرویکرد برنده – برنده درمناسبات بین المللی تبعیت کرده واین رویکرد را درقالب طرحهای بلند پروازانه ای چون " یک کمربند ، یک راه "(BRI) و "بانک سرمایه گذاری زیرساختی آسیا " (AIIB) دنبال می نماید. روسیه نیزطرحهای اقتصادی بین المللی خود را حول "اتحادیه اقتصادی اوراسیا" (EAEU) متمرکزکرده که پروژه ای شبیه به " یک کمربند ، یک راه " است. همکاریهای بین المللی چین وروسیه نیزدرقالب " سازمان همکاری شانگهای " (SCO) و "اتحادیه بریکس " (BRICS) صورت می گیرد.
جنگ اوکراین، چین رادروضعیت دشواری قرارداده است. این کشورازیکسو نمی خواهد دربرابرروسیه قراربگیرد وازسوی دیگرنیز مایل نیست به روابط گسترده ی خود با واشنگتن وپایتخت های اروپائی لطمه وارد کند.لذا این کشورضمن امتناع ازمحکوم کردن روسیه وشرکت درتحریمهای بین المللی علیه این کشور،خواستارحل وفصل منازعه ی اوکراین ازطریق سیاسی گردید وبه همه ی قطعنامه های سازمان ملل متحد درباره ی اوکراین ، رای ممتنع داد. واشنگتن نیزعلیرغم پذیرش "چین واحد" ، به روابط غیررسمی خود باتایوان ادامه داد واین روابط رادرسالیان اخیر، گسترش بسیارداد تا جائیکه اکنون جهان به این باوررسیده که جنگ باتایوان ، به منزله ی جنگ باآمریکاست.درعین حال ، تایوان واوکراین ، به لحاظ نظامی، سیاسی وامنیتی ، تفاوتهای جدّی بایکدیگردارند.تایوان برخلاف اوکراین، عضو سازمان ملل متحد نیست درحالیکه اوکراین بابیش از180 کشورجهان رابطه ی دیپلماتیک دارد.اما روابط دیپلماتیک تایوان به چند کشور محدود می شود که هیچیک ازآنها قدرت جهانی محسوب نمی گردند. اوکراین وتایوان ، عضوهیچ اتحادیه ی نظامی نیستند اما روابط بسیار نزدیک امنیتی ونظامی با غرب دارند. اوکراین عضو ناتو نیست اما درپروژه ی " مشارکت برای صلح" ناتو ، حضورفعال دارد. تایوان نیز روابط امنیتی ونظامی نزدیکی باغرب ، بویژه آمریکا دارد. معهذا ، دفاع ازتایوان برای غرب بسیار دشوارتر ازدفاع از اوکراین می باشد. علیرغم تفاوتهائی که چین وروسیه ازیکسو ، واوکراین وتایوان ازسوی دیگردارند، تجربه ی روسیه دراوکراین ، برای چین راهگشاست. اگرعملیات نظامی دراوکراین به لحاظ جغرافیائی، مستقیم الخط ونسبتاً آسان است، عملیات نظامی درتایوان چنین نیست ومستلزم هماهنگی گسترده ی هوائی ، دریائی وزمینی می باشد. ازسوی دیگر غرب، آمریکاومتحدینش، اگردرحمایت ازاوکرااین، یکصداعمل کردند،درحمایت ازتایوان، درصورت جنگ احتمالی باچین، دچارتفرقه می شوند وبرخی متحدین آمریکا ازاین کشورجدا خواهند شد.بنابراین ، ارتش آزادیبخش چین ، تحولات نظامی اوکراین رابدقت زیرنظردارد ودرسهای لازم راازآن می آموزد.این جنگ ، حاوی درسهای مهمی درزمینه ی استراتژی ، کاربرد اطلاعات ، لجستیک ونبرد تاکتیکی است.
بنابراین ، تهاجمی ترشدن سیاستهای نظامی آمریکا درسالیان اخیر که بحرانهای اوکراین وتایوان نیز بخشی ازآن می باشد ، دودلیل عمده دارد : کاهش مستمر وزن آمریکادراقتصاد جهانی دردهه ی اخیرازیکسو ، و بی رقیب ماندن قدرت نظامی این کشور ازسوی دیگر. درسال 1950 یعنی درآغازجنگ سرد ، 3/27 درصد ازتولید ناخالص داخلی جهان به آمریکا تعلق داشت درحالیکه رقم مشابه برای اتحاد جماهیرشوروی فقط6/9 درصد بود. یعنی اقتصاد آمریکا ، سه برابراقتصاد شوروی بود. درسال 1975 یعنی اوج جنگ سرد ، تولید ناخالص داخلی شوروی ، 4/44 درصد تولید ناخالص داخلی آمریکا بود. درحال حاضر ، سهم آمریکاازتولید ناخالص داخلی جهان ، کمتراز20 درصد است وتولید ناخالص داخلی چین معادل 74 درصد تولید ناخالص داخلی آمریکامی باشد. این بدان معنی است که امروز بیش از80 درصد اقتصاد جهان، خارج ازکنترل آمریکا قراردارد وبه پیش بینی صندوق بین المللی پول ، اقتصاد چین درسال 2026 ، حدود 25 درصد بزرگترازاقتصاد آمریکاخواهد شد. بنابراین شکاف اقتصادی امروز میان چین وآمریکا ، به مراتب کمترازشکاف اقتصادی دیروز میان آمریکا وشوروی است. البته هنوزآمریکا ازنظرنرخ بهره وری ، تکنولوژی وابعاد بنگاهی ، جایگاه نخست جهان راداراست. اما آنچه مسلم است این گشور، سلطه ی مطلق اقتصادی خود رابرجهان ازدست داده و هم اکنون سیستم اقتصادی جند قطبی برجهان حاکم می باشد.
اما اینکه ایالات متحده، تسلط اقتصادی خود رابرجهان ازدست داده ، بدین معنی نیست که این کشوربه روند جاری امور تن درداده ورویکرد توسعه ی مسالمت آمیزراپذیرفته است.آمریکاهنوزازنظرنظامی ، برترین قدرت جهان محسوب می شود ولذا ، تلاش می کند تاعقب ماندگی اقتصادی خود را ازطریق نظامی جبران نماید واین حطری بزرگ برای جهان امروز است. بودجه ی نظامی آمریکا، اکنون بیشتراز مجموع بودجه ی نظامی 9 کشوری است که پس ازاین کشور قرارمی گیرند. فقط یک کشور درعرصه ی توان نظامی ، به آمریکا پهلو می زند وآن روسیه است که توان هسته ای همسنگ آمریکادارد واین مزیّت رانیز مدیون میراث برجای مانده ازاتحاد شوروی می باشد. عقب ماندگی قدرت اقتصادی آمریکا ازقدرت نظامی این کشور، به سیاستهای جهانی آمریکا ، خصلتی پرخاشجویانه بخشیده است. دردوران جنگ سرد، قدرت نظامی آمریکا وشوروی تقریباً همسنگ بود ضمن اینکه قدرت اقتصادی آمریکا به مراتب بزرگترازشوروی بود. بنابراین استراتژی جهانی آمریکا دراین دوره ، هدایت مسائل دنیا به کانال اقتصاد بود. حتی سیاست نظامیگرانه ی رونالد ریگان دردهه ی 1980 نیز، برای جنگ باشوروی نبود بلکه بخاطرتحمیل هزینه ی سنگین رقابت تسلیحاتی به اقتصاد شوروی بود. به همین دلیل ، تنشهای دوران جنگ سرد ، هیچگاه به رویاروئی مستقیم نظامی نیانجامید. بحران های هسته ای شرق – غرب دردوران جنگ سرد ( بحران موشکی کوبا 1963 و هشدار موشکی غلط 1983 ) ، ازطریق خطوط تماس غیررسمی میان دوطرف برطرف گردیدند اما امروز دیگر این خطوط تماس وجود ندارند وجای آنرا گفتمان کهنه ی امپریالیستی ، یعنی گفتمان "منافع وارزشها " گرفته که غیرقابل پیش بینی است وحدّ ومرز نیزنمی شناسد. این گفتمان ، اکنون درایران ، سوریه ، لیبی ، رواندا ، میانمار ، یمن ، عربستان ، سومالی ، افغانستان وبسیاری نقاط دیگر، به اجراء درآمده است وحاصل آن ، واگذاری هنگ کنگ به چین ، افغانستان به طالبان ، وسوریه به بشاراسد بوده است. این گفتمان ، تاکنون جان هزاران نفررا گرفته بدون آنکه دستاوردی برای واعظان آن داشته باشد. آمریکا که ازنظراقتصادی ضعیف اماازنظرنظامی قدرتمند مانده ، تلاش می کند تا مسائل جهان رابه کانال نظامی هدایت کند تا هم بتواند خلاء ناشی ازعقب ماندگی اقتصادی خودراپرکند وهم مانع ازادامه ی آهنگ انفجاری توسعه ی اقتصادی چین گردد. به همین منظور ، این کشور تلاش می کند تافشارنظامی خود رابردیگر کشورها افزایش دهد وآنها راازاین طریق ، وادار به اتخاذ سیاستهای ستیزه جویانه دربرابرچین نماید. این فشارها تاکنون درمورد اتحادیه ی اروپا وکشورهائی چون آلمان ، نتیجه داده است. آمریکا تلاش می کند تاخصلت چند قطبی اقتصاد جهانی را انکارنموده وباتقویت ناتو وتاسیس بلوک هائی چون " گفتمان چهارجانبه "(QUAD: متشکل ازآمریکا ، ژاپن ، استرالیا وهند ) ، یکجانبه گرائی را گسترش دهد. آمریکا همچنین کشورهای جهان رامجبورمی کند تادرروابط حسنه ی اقتصادی خود باچین تجدید نظرکند. امروزاین رویکرد ، بویژه درروابط آمریکا واسترالیا مشهود است. ازاین گذشته ،آمریکا قصد دارد چین رادریک جنگ محدود برسرتایوان درگیرکند. خلاصه اینکه آمریکا ازقدرت نظامی خود برای جبران ضعف اقتصادی خویش استفاده می کند. واقعیت این است که چین ازنظرنظامی هنوز فرسنگها باآمریکا فاصله دارد وپرکردن این فاصله، حداقل ازنظرهسته ای ، سالها زمان می برد واین برگ برنده ای است که آمریکا درآینده، بارهاازآن استفاده خواهد کرد. چین نیزبه خوبی می داند که برای یک جنگ تمام عیار باغرب ، آماده نیست. بعلاوه ، این کشوربه تجارت آزاد باجهان نیازمند است لذا، تلاش می کند تامانع گسترش اختلافات خود باغرب ، به خارج ازمنطقه ی پاسیفیک گردد.
حال به بحث اوکراین بازگردیم. ازاین بحران می توان دودرس عمده گرفت. اول اینکه نباید ازآمریکا انتظارهمدردی شفقت داشت. روسیه ، پس ازفروپاشی شوروی ، 17 سال تلاش کرد تا باآمریکا ازدردوستی درآید دردوران بوریس یلتسین ، روسیه به دست نشانده ی آمریکا تبدیل شد ودراوایل دوران زمامداری ولادیمیرپوتین، روسیه حتی به جنگ جهانی باترور کمک کرد وحمله ی آمریکابه افغانستان را مورد تایید قرارداد. اما آمریکا درمفابل ، تمامی تعهدات خود رازیرپاگذاشت وناتو را نه " یک اینچ " ، که فرسنگها به جانب شرق راند. درس دوم بحران اوکراین نیزاین است که نتیجه ی این جنگ، نه فقط برای روسیه ، بلکه برای چین وبقیه ی دنیا نیزمهم است. روسیه تنها کشوری است که ازنظرقدرت هسته ای به آمریکا پهلومی زند. قدرت هسته ای روسیه ازیکسو وروابط حسنه ی این کشورباچین ازسوی دیگر، تنها عامل بازدارنده دربرابرحمله ی مستقیم آمریکا به چین می باشد. لذا، هدفی که آمریکا ازادامه ی جنگ دراوکراین دنبال می کند، به زانو درآوردن روسیه وروی کارآوردن یک دولت دست نشانده درمسکوست که دشمن چین باشد.آمریکا که نتوانسته است چین رادرجنگ تجاری بزانو درآورد ، اکنون روسیه رادردستورکارقرارداده زیرااین کشورراحلقه ی ضعیف اقتصاد و ژئوپولتیک جهان فرض می کند. اینک آنگلوساکسونها سعی می کنند باتکیه براندیشه ی کهنه ی روس هراسی، روسیه رانابود وچین رامهارنمایند.زیرا اتحاد استراتژیک روسیه وچین ، برای آمریکاقابل هضم نیست.
تاریخ نشان می دهد که آمریکا آماده است تاهرکشورمخالفی راباقدرت نظامی خود به نابودی بکشاند. درجنگ کره ، آمریکا تمامی شهرهای کره شمالی رانابود و 85 درصد بناهای این کشوررا باخاک یکسان کرد. این کشور درجنگ ویتنام ، شش میلیون تن بمب برسرمردم ویتنام ریخت وازسلاحهای ممنوعه ای چون " عامل نارنجی " (Agent orange) به کرات استفاده کرد. درجنگ عراق نیز آمریکا که آماده بود این کشور راباخاک یکسان کند، سلاحهای ممنوعه ای مانند اورانیوم ضعیف شده (( depleted uranium رابکرات بکارگرفت که تبعات ژنتیک آن برای مردم عراق هنوز باقی است. آمریکا دربمباران لیبی درسال 2011 ، این کشورراکه ثروتمندترین کشورآفریقا ازنظردرآمد سرانه وبرخوردار ازیک سیستم رفاه بخش قوی بود ، ویران نمود وآنرا به عصربرده داری بازگرداند.کارنامه ی آمریکا درافغانستان ، سومالی ودیگرنقاط جهان نیز درخشانتر ازاین نیست.
جنگ هسته ای با مشارکت آمریکا ، روسیه وچین ، آنچنان فاجعه ای به بارمی آورد که بشرهرگز آنرا تجربه نکرده است. معهذا با آمریکا ، فقط باید ازموضع قدرت سخن گفت. تجربه ی تاریخی نیز صحت این مدعا را به اثبات می رساند. آمریکا تنها پس ازشکست درجنگ ویتنام، سیاست آشتی باجهان رادرپیش گرفت. نیکسون به پکن سفرکرد ، روابط دیپلماتیک باچین برقرارشد وسیاست تنش زدائی باشوروی درپیش گرفته شد. اما پس ازیک وقفه ، آمریکا دوباره ازاواخردهه ی 1980 ، سیاست سلطه جوئی برجهان راپیشه کرد که سخنگوی آن پرزیدنت رونالد ریگان بود. بحران مالی جهان(2009-2007) ضربه ای سخت براقتصاد آمریکا وارد آورد واین کشوررابه نرمش درعرصه ی جهان واداشت. آمریکا دوباره ، همکاری بین المللی رادردستور کارقرارداد و گروه – 20 (G-20) رابه اهرم اجرائی این سیاست تبدیل نمود. اما به موازات بهبود شرائط اقتصادی ، آمریکا مجدداً سیاستی پرخاشجویانه درقبال چین اتخاذ نمود وجنگ تجاری بااین کشورراآغازکرد. بطورکلی ، تاریخ نشان می دهد که هرگاه آمریکااحساس قدرت کرده ، پرخاشگرتر وسلطه جوتر شده است.
جنگ اوکراین ومناقشه ی تایوان ، نتایج مشابهی ببارخواهند آورد واگرباشکست آمریکا همراه گردند، موجب تغییرات بنیادین در نظم ژئوپولتیک جهان خواهند گردید و پروژه ی جنگ سرد جدید راعقیم خواهند گذاشت.
منابع ومآخذ
1)THE UNITED STATES IS WAGING A NEW COLD WAR, WWW.TRICONTINENTAL.ORG
2)CHINA IS NOT RUSSIA,Taiwan is not Ukraine , www.usip.org
3)Ukraine dream could be taiwans nightmare , www.warontherocks.com
4)in Taiwan , as in Ukraine , the west is flirting with disaster , www.theguardian.com
5)Taiwan and Ukraine,two crisis,5000 miles apart , www.nytimes.com
کمک مالی به کارت بانکی شماره8732-9635-9973-6037
Like
Comment
Share